logo 128x128

دانشجویانه

دانشجویانه

امتیاز من: صفر  قلم 
خانه » چرا جواب نمی‌دهد؟

چرا جواب نمی‌دهد؟

در هفته‌ای که گذشت اتفاقات بسیاری افتاد که بنا به قانون ۲۰/۸۰ حداکثر بیست درصد آن‌ها مهم هستند. یا لااقل باید گفت ۲۰ درصد آن‌ها برای نوشتن یک پست مناسب کافی یا بهینه هستند. شاید هم راحت‌تر است بگوییم تنها مطرح کردن ۲۰ درصد مهم‌تر آن‌ها باید کافی باشد.

   جذابیت شاخهٔ جدید دادن زامیفیلیا برایم خبر خوبی بود. با این که هنوز در گلدان سادهٔ اولیه قرار دارد ولی ظاهرا شرایط خانه برایش خوب است و دارد رشد می‌کند. می‌خواهم گلدانش را عوض کنم و کمی نگرانم که خرابکاری نشود.

رشد خوب زامیفیلیا

    روی‌اعصاب‌ترین کار در هفتهٔ گذشته،  پیگیری نامهٔ دانشگاه بود. حرص‌درآورترین قسمتش هم این که هر چه وقت گذاشتم و برای دریافت نتیجه نامه تماس گرفتم، نتیجه نداد. آخرش رفتم دانشگاه و استاد محترم گفتند جواب را فرستادند. رفتم دفتر فناوری اطلاعات گفتند نفرستاده. با مدیر صحبت کردم و یک جملهٔ طلایی دریافت کردم. با خونسردی گفت شاید نمی‌خواهد جواب بدهد. خودش هم زنگ زد و پشت خط مشخص بود خانم دکتر دنبال یک بهانه است که جواب نامه را نفرستد. حالا چه دردی دارد من نفهمیدم. انگار می‌ترسد جواب نامه برایش دردسر شود. حالا فقط از ایشان خواسته‌اند محتوای من را تأیید کند. امان از این بوروکراسی‌های دست‌وپاگیر اداری.

   نکتهٔ جالب دیگر برای من در خانه، رشد عمودی خوب قاشقی بود. مدت‌ها این گیاه در گلدان از جایش تکان نمی‌خورد ولی در دو هفتهٔ اخیر شروع کرده به قد کشیدن. امیدوارم همین‌طوری برود تا سقف.

رشد خوب قاشقی

   از جنبهٔ درگیری ذهنی، مورد بعدی انتخاب کمپرسور باد بود. هر چه گشتم و گشتم بیشتر گیج شدم. چند گزینهٔ مهم مثل نوع کمپرسور (روغنی یا بدون روغن)، حجم مخزن (کمتر یا بیشتر از ۵۰ لیتر)، داشتن کوپلینگ یا فن برای خنک شدن موتور، تعداد خروجی هوا (۱ یا ۲)، توان موتور و بسیاری گزینه‌های دیگر به اندازهٔ کافی زیاد بودند که یک مبتدی مثل من را گیج کنند. آخرش به چت با فروشنده هم رسیدم ولی باز مطمئن نبودم. بالاخره به یکی از دوستان زنگ زدم و او تا حدی توانست راهنمایی مفیدی بکند. گر چه قرار شد بپرسد و خبرهای دقیق‌تری بدهد.

   خبر اقتصادی هفته هم پیدا شدن خریدار برای خانهٔ بیرجند بود. این خانه برای من خاطره مهمی است. چون از صفر و با مشقت زیاد ساختمش. یادم هست که چقدر با عمله بنا سروکله زدم و خلاصه موهایم سفید شد تا تمام شد. علاوه بر بزرگ شدن بچه‌ها در این خانه که کلی خاطره برایمان دارد، ویلایی بودنش هم یک مزیت است. از طرفی این فکر که فروش و آوردن این سرمایه به مشهد، مزیت اقتصادی دارد، و از طرفی امکان نگهداشتن و حفظ این سرمایه که خاطرات خوبی دارد، برایم مطرح است. هنوز هم تصمیمی نگرفتم.

   ابتکار جدیدم که مشخص نیست چطور جواب خواهد داد، ساختن باکس‌های کاشت سبزی جدید با مواد بازیافتی بود. در حیاط چندین جعبه میوه باقی مانده و تعدادی هم شانه تخم‌مرغ جمع کرده بودم. قبلا با این مشکل مواجه شده بودم که کاشتن سبزی در این جعبه‌های پلاستیکی میوه راحت نیست. هم به سادگی عایق نمی‌شود و خاک از اطرافش می‌ریزد بیرون و هم نشتی آب دارد. در یک لحظهٔ خلاقانه به فکرم رسید شاید بتوان داخل جعبه‌ها را با شانه تخم‌مرغ پوشش داد. امتحان کردم و کمی تخم سبزی و چند بذر خیار چنبر در این ابتکار جدید کاشتم.

باکس شانه‌تخم‌مرغی
باکس شانه‌تخم‌مرغی

کار دیگری که ظاهرا خوب دارد جواب می‌دهد، بستن پتوس به دورادور ستون بود. قصدم این بود که برود بالا و به تدریج ستون را به یک شیء سبز و زیبا و زنده تبدیل کند. پتوس گیاه رونده‌‌ای است و سریع نخ را می‌گیرد و می‌رود. گر چه لازم است دستی هدایت شود ولی برای این کارها خوش‌دست است. ببینم این ایده به کجا می‌رسد.

ستون سبز

   جمعه صبح خانوادگی رفتیم به ویلا و درختان باغ را آب دادیم و علف‌های پای درختان را کشیدیم. این بار خانوادگی ساعت ۴:۳۰ صبح رفتیم و صبحانه را همانجا خوردیم. بچه‌ها برای این کار کمی غرغر می‌کردند ولی گفتن این که بعدش می‌رویم خانهٔ مادرجون مشکل را حل کرد. آنجا را هم در اصل برای PS بازی کردن با عمویشان مشتاقند. امان از بچه‌های نسل اینترنت و بازی‌های دیجیتالی. خنده‌دار که شب که برگشتیم خانه تازه رفته بودند پای کامپیوتر برای بازی که مجبور شدم دعوایشان کنم. سیرمونی ندارد که این بازی‌های کامپیوتری. معضلی که در دنیا هم دردسرهای بسیاری درست کرده است و حتی کمپ‌های ترک اعتیاد به بازی کامپیوتری، موبایل و اینترنت تشکیل شده است. حالا بچه‌ها هم درگیر این فضا شده‌اند و بعد از تعطیلی مدرسه خیلی کم از اتاق‌شان بیرون می‌آیند که اخطار بدی برای والدین است. حالا باید ببینم چطور با کلاس‌های تابستانی یا راهکارهای دیگر می‌توانم این چسبیدن به بازی‌ها و محتوای دیجیتالی را اصلاح کنم.

   عصر هم رفتیم خانهٔ مامان و غیر از چیدن و خوردن شاه‌توت که آخرش تی‌شرت نویم را هم رنگی کردم، برایش سبزی هم کاشتم. نمی‌دانستم خاک باغچهٔ مامان اینقدر سنگ دارد. در حدی سنگ داشت که از نیم متر باغچه تقریبا همان‌قدر سنگ درآوردم. انگار سنگلاخی بود که کمی خاک هم داشت. فکر می‌کردم چندین بذر سبزی را خواهم کاشت ولی عملا فقط برای دو کاشت جا باز شد. خب بهتر بود گزینه‌های راحت را انتخاب می‌کردم. من هم شاهی و تربچه را کاشتم که سریع و زود سبز می‌شوند. در گِل کاشتم و به مامان سپردم تا سه روز آب‌شان ندهد.

دست‌های شاه‌توتی

   در برگشت به خانه هم چندین گلدان پلاستیکی جدید خریدیم برای گل‌های متعددی که تکثیر شده‌اند ولی تنها گلدان‌های سیاه معمولی برای‌شان داشتیم. برایم جالب بود که آن‌ها را از یک سفال‌فروشی خریدیم که به قول خودش آبخوری و به تشخیص من دان‌خوری پرندگان هم داشت. نسبتا سنگین و تا حدی گران‌قیمت بود و به فکرم رسید چرا خودم یکی نسازم؟ معمولا مرغ‌ها عادت دارند در ظرف غذا بروند و بریزند و بپاشند و کثیف کنند. این دان‌خوری‌ها گزینه‌های بسیار خوبی برای جلوگیری از این مشکل هستند.

   کلا در هفتهٔ گذشته فشار جسمی زیادی برای کارهای باغ و باغچه به خودم آوردم و تمام بدنم درد می‌کند. به خودم گفتم شاید اشکال کار اینجاست که نرمش نکردم و کارهای کششی انجام ندادم. همچنین اخیرا کمتر دویده‌ام و این هم معضلی شده که ترازو نشان می‌دهد یک جای کار را خراب کرده‌ام. این هفته باید این نقص را جبران کنم.

   شاید بدترین خبر هفتهٔ گذشته باز هم به دانشگاه آزاد برمی‌گردد. رفتم در سامانه شهریهٔ ترمی را تسویه‌حساب کنم که در کمال تعجب دیدم اصلا واحد پایان‌نامه در فهرست انتخاب واحدم نیست. یادم آمد ابتدای ترم مشکل انتخاب واحد داشتم و بعد از تماس با آموزش و پیگیری، مشکل فنی ظاهرا برطرف شد. ولی باز هم سیستم اجازهٔ انتخاب واحد نمی‌داد. ولی چرا فراموش کردم تا حل مشکل این مسئله را پیگیری کنم، واقعا نمی‌دانم. از یکی از آشنایان خواستم سری بزند که مشخص شد دیگر کاری نمی‌توان کرد. حالا باید برای ترم بعدی پایان‌نامه بردارم و امیدوارم داستان اداری جدیدی برایم ساز نکنند.  

   جالب‌ترین بحث هفته هم موضوع راه‌اندازی اینترنت پرسرعت مرکزی برای ساختمان بود. ظاهرا همسایگان دارند به این توافق می‌رسند که یک اینترنت رادیویی قوی برای ساختمان فعال شود. با این که به‌اشتراک‌گذاشتن پهنای باند آن هم بین ۲۵ واحد عملا سرعت خط را برای همسایگان به شدت کاهش می‌دهد ولی خب ظاهرا گزینهٔ خوبی است که می‌تواند خط تلفن بی‌سیم هم برای ساختمان بیاورد. با نبود خدمات تلفن ثابت کابلی در منطقهٔ ما هم گزینهٔ بسیار خوبی است که می‌تواند واقعا کارراه‌انداز باشد.

   این هفته برای تولید کلی محتوای جدیدی خودم را آماده کرده‌ام. هفتهٔ قبل تنها توانستم در نهایت یک مصاحبهٔ رفتارشناسی دیسک برگزار کنم که نسبت به چیزی که فکرش را می‌کردم خیلی کم بود. حالا این هفته باید برای برگزاری وبینار، نوشتن مقالات جدید و حتی فعالیت برای تقویت مهارت‌های آماری خودم برنامه‌ریزی کنم تا تحلیل‌های پایان‌نامه را شخصا انجام دهم. امیدوارم آخرش مجبور نشوم بروم سراغ موسسات آماری.

مصاحبه دیسک

   خبر خوب دیگر برایم در آخر هفته هم این بود که تصادفی فهمیدم پادکست‌های جادی در Youtube ادامه دارد. قبلا تا قسمت ۳۹ را در Castbox گوش داده بودم و فکر کردم دیگر قطع شده. تصادفی در بین جستجوها متوجه شدم قسمت ۱۰۹ رادیو گیگ در Youtube آپلود شده که برای من یکی خبر خوبی بود. حالا در این گرفتاری هفتهٔ جدید چقدرش را گوش خواهم داد؟ خدا می‌داند.

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content