پسرجان تصمیم گرفته از تالو به ساندا برود. نمی‌دانم چقدر در تصمیمش جدی است ولی گفتم هر جور مایلی. امیدوارم تصمیمی از سر احساسات موقتی نباشد. تا حالا که در تالو موفق بوده و چند قهرمانی استانی گرفته است.

   خبر خوب امروز برای من این بود که عضویت مدرس مشکات تایید شد. حالا می‌توانم «دورهٔ توانمندسازی مقدماتی» را شخصا برای دانشجویان بارگذاری کنم و به احتمال خیلی زیاد خیلی دقیق‌تر از کارمندان دانشگاه آزاد این کار را انجام خواهم داد. امروز خیلی با این سامانه کلنجار رفتم و به مشکلاتی خوردم که از همکار مسئول پرسیدم. تا کی جواب دهد.

   امروز با پسرجان رفتیم به ویلا تا دو کار مهم انجام بدهیم. یک این که مودم شاتل‌ موبایل را آزمایش کنیم و دیگر این که لازم بود به مرغ‌ها رسیدگی کنیم. چرا که وقتی این حیوانات تخم‌مرغ بشکنند و بخورند، باید دقت کنیم تا هر چه سریع‌تر تخم‌مرغ‌های بعدی را برداریم تا این عادت از بین برود. سه تخم‌مرغ باقی گذاشته بودند و اثری هم از شکستن تخم‌مرغ دیده می‌شد. باید مدتی بیشتر مراقب‌شان باشم.

   تست مودم در ویلا هم چندان تعریفی نداشت. سرعتی حداقلی ارائه می‌داد که چندان کارآمد نیست و برای چک کردن ایمیل و کارهای ساده مناسب است. به این ترتیب فعلا امکان بردن دفتر کار به ویلا با این سرعت خط ضعیف منتفی است. ولی به خانه که آمدیم بعد از مقداری معطلی سرعت نسبتا خوبی ارائه داد. فعلا که اوضاع بهتر از مودم قبلی است. این طوری لااقل هر روز بیش از یک ساعت وقت من صرفه‌جویی می‌شود. بنا به محاسبهٔ من معطلی برای بارگذاری شدن سایت‌ها و سرویس‌ها در مجموع هر روز بیش از یک ساعت فقط وقتم را تلف می‌کند.

    قصد داشتم امشب به ویلا بروم. تانکر تا دو سوم آب شده و در ویلا بخوابم تا تانکر را با فشار ضعیف تا صبح پر کنم و صبح زود آبیاری و برگشت به خانه عملی شود. ولی ظاهرا امشب این برنامه عملی نمی‌شود. پس باید فردا صبح زود بزنم به جاده. اول محرم است و اهل و عیال صبح زود می‌روند حرم و من باید بروم تخم‌مرغ جمع کنم و درخت آب بدهم. گرچه عرفا فرموده‌اند که «بُعد مقصد نبود در سفر روحانی». پس از همانجا یک سلامی خواهم کرد. «تا چه قبول افتد و چه در نظر آید».