با وجود اهمیت بسیار و پرتکرار بودن این سوال، در هیچ یک از سالهای دوران تحصیل از ابتدایی تا دانشگاه به آن پاسخ درستی داده نمیشود. دانشآموزان و دانشجویان هیچ کدام نمیدانند چرا این همه درس عمومی میخوانند و اصلا فایده این همه درس پراکنده وقتی به بیشتر آنها هیچ علاقهای نداریم چیست؟
در این مقاله به این سوال مهم پاسخ دادهام.
چرا دروس عمومی وجود دارند؟
در واقع دروس عمومی دو وظیفه به عهده دارند. از سویی ما را برای دروس تخصصی آماده میکنند و از سویی برای مواجه شدن با دنیای واقعی ما را آماده میسازند. این درسها مقدماتی را برای کامل کردن تحصیلات توضیح میدهند که بدون آنها دروس تخصصی به درستی قابل استفاده نیستند. دروس عمومی برای این طراحی شدهاند که پلههای اولیه برای رفتن به سمت تخصص بالاتر باشند. اما این پاسخ نشان نمیدهد چرا این همه دروس عمومی طراحی شده است. پاسخ این سوال را باید در جای دیگری پیدا کنیم.
علت طراحی دروس عمومی کمک به یک فرد تحصیلکرده در برقرار کردن ارتباط بین رشتهٔ تحصیلی و جامعه است. شاید هنوز متوجه نشدهاید که ارتباط این دو چیست. پس به خواندن ادامه دهید.
همهٔ دانشگاهها دروس عمومی دارند
اگر فکر میکنید دروس عمومی یک ابتکار داخلی است کاملا در اشتباهید. دروس عمومی که به آن General Education یا Core Curriculum گفته میشود، بسته به نوع موسسهٔ آموزشی با تغییراتی همراه است. ولی اساسا این دروس مجموعهای هستند از علوم اجتماعی، هنر، ادبیات، علوم پایه و علوم کامپیوتر. ممکن است درسهایی مثل ورزش و سرفصلهای مذهبی هم بنا به ملاحظاتی در این درسها قرار داشته باشند. اما هدف از این درسها چیست؟ همانطور که اشاره کردم، هدف اصلی طراحی دروس عمومی در کنار دروسی که به رشتهٔ تحصیلی مرتبط هستند، ایجاد رابطه با جامعه است. رابطهای که اگر دیر به دنبالاش بروید، شاید فرصتهای بسیاری را از دست بدهید.
برای مثال فهرست دروس عمومی دانشگاه MIT آمریکا که از معتبرترین دانشگاههای مهندسی دنیاست را ببینید که در «این پیوند» هم قابل مطالعه است.
- هسته علوم: شش درس پایه در زمینههای زیستشناسی، شیمی، ریاضی و فیزیک.
- الزامات ارتباطی: باید یاد بگیرید فارغ از رشتهٔ تحصیلی چطور با نثری روان به تشریح ایدهها و سازماندهی آنها به شکلی موثر در قالب ارائه مطلب بپردازد. دانشجو باید چهار حوزه مهارتی ارتباطی را در حوزههای علوم انسانی، هنرها و علوم اجتماعی فرا بگیرد.
- الزامات علوم انسانی، هنرها و علوم اجتماعی: شامل هشت درس
- الزامات آزمایشگاه: بین ۶ تا ۸ واحد برای آشنایی با محیط آزمایشگاهی
- الزامات تربیتبدنی: کلاسهای تربیتبدنی در کل چهار سال تحصیلی ارائه شده و دانشجو باید آزمون شنا را تکمیل کند و برای فارغالتحصیلی امتیاز چهار کلاس تربیتبدنی را کسب کند.
- انتخابهای محدود در علوم و فناوری (REST): دانشجو از فهرست مفصلی از کلاسها بنا به سلیقه مواردی را انتخاب میکند تا زمینههای شناخته شدهٔ علوم را درک کند و راه برای کشف مسیرهای جدید را بیاموزد.
فکرش را میکردید که این همه مفصل باشد؟
چرا باید این دروس را بخوانیم؟
معمولا دانشآموزان و دانشجویان دروس عمومی را به زور میخوانند. به آنها علاقه نشان نمیدهند و فقط برای نمرهآوری و کمک به قبولی در شرایط بهتر تحصیلی برای این دروس وقت میگذارند. اما آنها از نکتهٔ مهمی غافل هستند. نکتهای که تفاوت یک دیدگاه قدیمی و مدرن را نسبت به دروس عمومی به روشنی به نمایش میگذارد.
دیدگاه قدیمی
بسیاری فکر میکنند وقتی من آیندهام را انتخاب کردهام، پس نیازی به مطالعهٔ دروس فرعی ندارم. جملهای که خواندید، وصف حال بسیاری از دانشآموزان و دانشجویان است. آنها تصور میکنند وقتی رشته و تخصص آیندهٔ خود را همین حالا انتخاب کرده باشند، دیگر نیازی به مطالعه دروس عمومی نیست. آنها چنین تصور میکنند که هر تخصص تنها چند درس معدود و مشخص دارد و باید تنها آنها را مطالعه کنیم و درسهای دیگر زائد و بیفایده هستند. شما هم اینطور فکر میکنید؟ باید بگویم این دیدگاه بسیار قدیمی است و باید در آن تجدیدنظر کنید. برای روشنتر شدن بحث، حتما ادامه مطلب را بخوانید.
دیدگاه خطرناک مرموز
شاید فکر کنید من به تئوری توطئه معتقدم ولی توجه شما را به این واقعیت جلب میکنم که در دوران استعمارهای بزرگ، همیشه در کشورهای تحت سلطه چنین دیدگاهی به جامعه تلقین میشد: درسهایی مثل مهندسی و پزشکی بخوانید تا برای خودتان کسی بشوید و بتوانید موفق شوید. ولی همین کشورها بزرگترین دانشگاههای علوم انسانی دنیا را تأسیس کردند و شهروندان خود را به تحصیل در این زمینهها تشویق میکردند. به نظر شما چیز مشکوکی در این وقایع به نظر نمیرسد؟
یک خطای شناختی عامهپسند
متأسفانه ما انسانها دچار یک خطای شناختی هستیم که تفکر عامهپسند را معمولا نقد نمیکنیم و آن را به راحتی میپذیریم. در حقیقت بیارتباط بودن دروس عمومی با تخصص نهایی یکی از خطاهای شناختی جدی است که در نظام آموزشی کشور بسیار مشاهده میشود. زیرا این تصور وجود دارد که اگر قصد پیشرفت در یک رشتهٔ خاص داریم پس نیازی نیست چیز دیگری یاد بگیریم. عمیق شدن در همین زمینه کافی است و بقیه وقت خود را باید به استراحت و تفریح سپری کنیم. همین امروز معلم پسرم به او گفته بود این نکتهٔ دستوری اصلا به هیچ دردی نمیخورد. کاش آنجا بودم.
این دیدگاه با این که ابتدا زیاد دارای اشکال به نظر نمیرسد در عمل علاقمندان خود را به کارشناسانی تکبعدی تبدیل میکند. کسانی که تنها در یک حوزه چیزهای زیادی بلدند و در دیگر مهارتهای لازم در جامعه کاملا ناشی و ضعیف هستند. برای مثال میتوانید تصور کنید یک دکتر فوقتخصص نتواند یک املت بپزد یا لباساش را اتو کند یا حتی یک درخواست بنویسد؟ کارشناس ارشدی که بلد نیست وام بگیرد و قرارداد ببندد. فوقتخصصی که از رابطهٔ سالم با اطرافیان ناتوان است و بسیاری موارد دیگر. متأسفانه این افراد در بین ما هستند. کسانی که دروس عمومی را جدی نمیگیرند و خود را وقف یک تخصص خاص میکنند.
همین ریاضی به چه دردی میخوره؟
این سوال را هر کسی به روش خودش میپرسد. کسی که ریاضی دوست ندارد یکجور، کسی که از ادبیات خوشاش نمیآید یک مدل و کسی که به انگلیسی، تاریخ، یا درسهای دیگر علاقه ندارد هم به شکلی دیگر. ماهیت مسئله یکسان است. فرد میگوید من این درس را دوست ندارم و دنبال بهانهای است برای متهم کردن نظام آموزشی و معلمین برای تدریس اجباری این درس یا زیر سوال بردن استعداد خودش در فهمیدن آن یا بهانه کردن عدم علاقه و زدن زیر میز را انتخاب میکند.
این سوال و نظایر آن در دوران مدرسه توسط بسیاری از دانشآموزان و نیز در دانشگاه توسط دانشجویان پرسیده میشود. با این که واضح است که هر یک از این درسها مفید هستند، اما وقتی شخص به درسی علاقه نداشته باشد، با سوالاتی اینچنینی به دنبال بهانه میگردد. بهانهای که با ضعف نظام آموزشی در اقناع محصلین در تمامی سطوح مرتبا تقویت میشود.
شاید شما هم این خاطره را به یاد داشته باشید. یک بار در برنامهٔ خندوانه، رامبد جوان به مناسبت روز معلم، همهٔ تماشاچیان را از معلمین و دانشآموزان انتخاب کرده بود. دانشآموزها سوالات مختلفی مثل این که عربی به چه درد میخورد؟ چرا این همه ریاضی باید بخوانیم؟ و غیره پرسیدند و معلمها قادر به پاسخ دادن نبودند و حتی بعضی از آنها خود همین سوالها را داشتند. فاجعهای که به روشنی در صداوسیمای ملی پخش شد و همه خندیدند و از کنار آن گذشتند.
یکی از جنبههای این سوال این است که من مطمئن هستم این درس برایم بیفایده است و اگر میتوانید عکسش را به من ثابت کنید. اگر شما هم این طور فکر میکنید، در ادامه ممکن است دیگر اینقدر مطمئن نباشید.
علم شنا و علم نحو
مولانا در مثنوی معنوی حکایت جذابی دارد از یک استاد علم نحو (همان دستور زبان عربی) که بر یک کشتی سوار میشود و در راه به کشتیبان فخر میفروشد و میگوید چون از علم نحو خبر نداری، نیمی از عمرت را به فنا دادهای. اتفاقا طوفان در میگیرد و کشتی در آستانهٔ غرق شدن قرار میگیرد. کشتیبان از استاد میپرسد شنا بلدی؟ او میگوید نه و در جواب میشنود: پس کل عمرت بر فناست.
خدا رفتگان شما را بیامرزد. پدرم این حکایت را زیاد برایم نقل میکرد. میگفت علم شنا چیزی نیست که در کتابها پیدایش کنی. باید بروی کف جامعه و چیز یاد بگیری. باید از آسمانها پایین بیایی و روی زمین راه بروی. آن اوایل به درستی نمیفهمیدم خدابیامرز چه میگوید. در واقع خیلی طول کشید تا درست درک کنم واقعیت چیست.
مهارتهای نرم و دروس عمومی
این روزها عبارت «مهارتهای نرم» زیاد شنیده میشود و کلاسهای این حوزه به صورت حضوری و مجازی بسیار پرطرفدار شده است. مگر این مهارتها چیستند؟ اینها مهارتهایی هستند که به ما کمک میکنند هر تخصص یا مهارتی داریم، بهتر از آن استفاده کنیم، بهتر رشد کنیم، بهتر با دیگران ارتباط بگیریم، بهتر قضاوت کنیم، بهتر تصمیم بگیریم و آرامش بیشتری داشته باشیم.
در واقع دروس عمومی مثل مهارتهای نرم هستند. آنها نکاتی را آموزش میدهند که در کنار تخصص اصلی ضروری هستند. شما نمیتوانید به عنوان یک متخصص، ادبیات ندانید و اشتباه صحبت کنید یا بنویسید. نمیتوانید حقوق ندانید و اشتباه قرارداد ببندید. نمیتوانید ورزش نکنید و سبک زندگی بدی داشته باشید. نمیتوانید منزوی باشید و مهارتهای ارتباطی نداشته باشید. قابل قبول نیست که از اقتصاد چیزی ندانید و از کارآفرینی و سرمایهگذاری به کلی بیاطلاع باشید. زشت است که سواد رسانه نداشته باشید و هر خبر جعلی را باور کنید. منطقی نیست که زبان خارجی بلد نباشید و نتوانید از اینترنت و کامپیوتر یا موبایل هوشمند به درستی استفاده کنید. دهها مثال دیگر میتوان به این فهرست اضافه کرد.
در واقع امروزه سطح سواد مورد نیاز یک شهروند عادی به حدی بالا رفته که در سطح یک دوره کارشناسی میتوان به هر شهروند آموزشهای ضروری داد. آموزشهایی که ارتباطی به استعداد، علاقه، و رشته تحصیلی ندارند و دانستن آنها برای زندگی شهروندی عادی حیاتی هستند. به همین دلیل دروس عمومی در سرفصلهای آموزشی دانشگاهی و قبل از آن در سراسر دنیا قرار داده شدهاند.
علوم با هم ارتباط دارند
شاید در نگاه اول نتوانید ارتباط مشخصی بین هنر و ریاضی و تاریخ و مهندسی کامپیوتر پیدا کنیم. ولی بررسیها نشان میدهد که علوم بیشتر از آن که فکر میکنیم به هم مرتبط هستند. امروزه متخصصینی که در دو شاخهٔ علمی مهارت داشته باشند، بیشتر مطرح هستند و کارفرمایان به دنبال جذب چنین نیروهایی هستند. زیرا ترکیب شناختی که از دو علم یا بیشتر حاصل میشود، نتایج بسیار درخشانتری در پی خواهد داشت. در این تصویر اینفوگرافیکی را میبینید که ارتباط علوم به یکدیگر را به نمایش میگذارد. جالب آن که علوم اجتماعی نقش پررنگی در این ترکیب ایفا میکند که خود زیرشاخههای بسیاری از علوم انسانی را دربردارد.
حقیقت این است که در هر رشتهٔ اصلی تحصیلی، دهها رشتهٔ فرعی نهفته است و همهٔ آنها به شکلی به هم مرتبط هستند. برای مثال زبانهای برنامهنویسی را در نظر بگیرید که تا زمان نوشتن این مطلب (سال ۱۴۰۲) به ۷۰۰ مورد زبان فعال شناختهشده میرسند. ولی همهٔ آنها دارای اشتراک مفاهیم بسیار زیادی با یکدیگر هستند. در دانش برنامهنویسی رایانهای، هر زبان برنامهنویسی به جنبههایی از مسائل میپردازد و با تکنیکهای خاص خود آنها را حل میکند. اما روح کلی حاکم بر همهٔ این زبانهای برنامهنویسی یکی است و لازم است کلیات دروس برنامهنویسی را بدانید تا بتوانید در زبان تخصصی خود به درستی رشد کنید.
اگر این مفهوم را در دیگر رشتههای تحصیلی در نظر بگیرید، به خوبی متوجه اهمیت دروس عمومی میشوید. شاید تجربه نداشته باشید اما افراد صاحب تجربه به خوبی میدانند که نباید دروس عمومی را شوخی بگیرید تا از اقدامات طنزآمیز جلوگیری کنید.
من در این درس استعدادی ندارم، پس چرا باید به زور بخوانم؟
این هم استدلال وارونهای دیگر است. بسیاری از افراد به دلیل پایهٔ درسی ضعیف این بهانه را میآورند. برخی هم به اصطلاح با مفاهیم یک درس حال نمیکنند و در واقع درس را نمیخوانند و تنبلی خود را با استعداد نداشتن توجیه میکنند. اما واقعا افرادی هستند که در یک درس استعداد ندارند. مثلا نمیتوانند تشبیهات ادبی زیبایی بنویسند یا در فرمولهای پیچیدهٔ ریاضی گیج میشوند. ولی مساله اصولا چیز دیگری است.
اگر فرد در یک درس بیاستعداد به نظر برسد، در بسیاری موارد با بررسی بیشتر مشخص میشود که اتفاقا دارای استعداد است ولی به درستی آموزش ندیده است یا ذهنیت منفی بدی با رفتار نامناسب معلم یا والدین برایش ایجاد شده است. کمتر کسی پیدا میشود که واقعا در یک زمینه درسی کاملا بیاستعداد باشد و اصلا توانایی یادگیری نداشته باشد. اما چنان که گفتم مساله اساسا این نیست.
نکتهای که در ادامه توضیح خواهم داد این است که حتی اگر در یک درس بیاستعداد باشیم، نباید آن را بخوانیم؟
مدرسین ناشی یا بد
متاسفانه در کشور ما فرآیند گزینش معلمین و اساتید چندان به مهارت تدریس ارتباطی ندارد. در نتیجه بسیاری از محصلین و دانشجویان به خاطر روش تدریس وحشتناک یا برخوردهای غیرحرفهای از یک درس متنفر شدهاند. همچنین خاطرهٔ بدی که از یک مدرس داریم، میتواند ما را نسبت به آن درس بیتفاوت یا متنفر کند. نشانهٔ چنین اتفاقی هم این است که وقتی همان درس را بعدها با مدرسی باتجربه بگذرانیم، به کلی نظرمان برگشته و به آن علاقمند میشویم و حتی ممکن است تصمیم بگیریم در همین رشته کار کنیم.
پس چنان که دیدید، ذات درس نیست که بیزاری میآورد، بلکه روش تدریس و برخورد با ماست که ذهنیت مثبت یا منفی نسبت به درس در ضمیر ناخودآگاه ما میکارد.
در واقع بیعلاقگی به یک درس نه تنها ریشه در پایه درسی و آموزشهای گذشته، بلکه همچنین در خاطرات تحصیلی دارد. بارها دیده شده که یک معلم ناوارد و بداخلاق باعث بیزاری دانشآموزان و حتی دانشجویان از یک درس شده و برعکس یک معلم توانا و مهربان باعث گرایش شدید دانشآموزان به آن مبحث درسی شده است.
این یکی درد دارد
یکی دیگر از دلایلی که ممکن است واقعا در یک درس استعداد نداشته باشیم، به تربیت ذهنی ما در کودکی بازمیگردد. امروزه متخصصین آموزش، روانشناسان و مغزشناسان به این یافتهها دست یافتهاند که اگر تا ۲ سالگی در برخی زمینههای ذهنی هیچ آموزشی ندیده باشیم یا تجربهای نکرده باشیم، ممکن است استعداد ذاتی ما در آن زمینه بسیار ضعیف شود. به همین دلیل امروزه برای تربیت ذهنی کودکان خردسال، تمرینهای علمی و عملی بسیاری طراحی شده است که لازم است والدین به آن توجه کنند. دلیل این رخداد هم شکل نگرفتن مسیرهای عصبی لازم برای درک درست این مفاهیم است.
در واقع مغز ما در کودکی آمادهٔ مواجه شدن با دنیای بیرون است. هر چه علائم بیشتری از دنیای پیرامون دریافت کنیم، مغز بهتر با محیط پیرامون آموزش میبیند و منطبق میشود. حالا فرض کنید یک بچه از کودکی فقط تلویزیون تماشا کرده یا بازی انجام داده و تجربههایی مثل کار با اشیاء (خمیربازی، آببازی، ساخت لگو و غیره) یا با صداها (گوش دادن به موسیقی، آواز خواندن، ریتم گرفتن)، یا ادبیات (شعر حفظ کردن، شعر خواندن، داستان و رمان) و خیلی موارد دیگر را نداشته است. به طور طبیعی این کودک زمانی که بزرگ میشود و به مدرسه میرود با بعضی از درسها به مشکل برمیخورد و باید بیشتر از دیگر همکلاسیها تلاش کند.
نتیجهٔ این واقعیت این است که ممکن است ما واقعا به دلیل آموزش ندیدن در یک زمینه دارای استعداد ضعیفی باشیم. ولی چنان که خواهم گفت، باز هم نباید با این توجیه، خواندن دروس عمومی را کنار بگذاریم. چرا که خوشبختانه استعداد تحصیلی قابلیت رشد دارد و متخصصین نشان دادهاند که ممکن است مدتی با یک درس چالش داشته باشید، ولی پس از مدتی مسیرهای عصبی اصلاح میشوند و ممکن است بهتر از دیگران در آن درس ظاهر شوید. زیرا مغز ما با مواجه شدن با تجربههای جدید، مسیرهای عصبی جدیدی میسازد و خود را سازگار میکند.
اما چرا این همه درس عمومی؟
بالاخره رسیدیم به سوال اصلی که اتفاقا پاسخ روشنی دارد. حتما شما هم زمانی به دنبال انتخاب یک رشته ورزشی یا هنری رفتهاید. برای انتخاب آن به محل تمرین یا کارگاه هنری رفتهاید و حتی کمی هم خود را مشغول کردید تا ببینید به این رشته ارتباط برقرار میکنید یا خیر. راه دیگری هم واقعا وجود ندارد و نمیتوان با تاس انداختن، قرعهکشی یا مشاوره، رشتهٔ هنری انتخاب کرد. چیزی است که باید به دل بنشیند و با ذوق و علاقه شخص جور در بیاید. پس راهی جز امتحان کردن موارد مختلف ندارد.
اگر این مثال را به محیط درسی تعمیم بدهیم، پاسخ مشخص میشود. در واقع دروس عمومی وظیفه دارند ما را با تنوعی از اطلاعات گوناگون آشنا سازند تا بتوانیم رشتهٔ تخصصی آیندهٔ خود را با شناخت مناسب انتخاب کنیم و نیز با نیازهای اجتماعی گوناگون سازگار شویم. اگر به مطالب عمومی آگاهی نداشته باشیم، انتخاب رشتهٔ تخصصی که باید یک شاخه تخصصی و مناسب برای روحیه و استعداد و شرایط فرد باشد به احتمال زیاد با خطای شناختی روبرو خواهد شد. این خطا بسیار هزینهبر است و ممکن است سالها بعد از صرف هزینه و زمان بسیار متوجه آن شویم و حتی شاید دیگر راه بازگشتی نمانده باشد.
مطلب دیگر این است که دروس عمومی افق فکری فرد را در حوزههای گوناگون رشتهٔ تحصیلی گسترش میدهند. با دانستن ابعاد عمومی در هر رشته، با راهحلها، راهکارها، مسائل و چالشها و روشهای حل مساله در آن تخصص آماده میشوید. در نتیجه وقتی در مسائل تخصصی خود به مشکلی برخورد کردید، متوجه میشوید این آگاهیهای کلی چقدر کاربردی هستند.
معمولا وقتی این نکته را توضیح میدهم یاد افراد سرشناسی میافتم که به خاطر کمبود اطلاعات عمومی در یک زمینهٔ پیشپاافتاده در یک جلسهٔ جدی یا مصاحبهٔ رسانهای یا حتی یک میهمانی فامیلی چیزی گفتهاند که مایهٔ خجالت و دردسر شده است.
قدرت تشخیص
نکتهٔ مهم دیگر این است که در بسیاری موارد دانستن نکات عمومی به شما قدرت تشخیص فوقالعادهای در حل مسائل میبخشد. داشتن اطلاعات گسترده در حوزههای عمومی یکی از اصول بنیادی تفکر منطقی است و اگر تنها بر یک رشتهٔ تخصصی تمرکز کرده باشید، در بسیاری موارد با تشخیصهای ناقص و حتی خجالتآوری در برابر دیگران سرافکنده خواهید شد.
به طور کلی این خاصیت دانش است که شاخههای آن به هم ارتباط پیدا میکنند. شاید در ابتدا ارتباطی بین ریاضی و ادبیات یا بین فیزیک و زیستشناسی نتوانید پیدا کنید. ولی با افزایش اطلاعات شما متوجه ارتباطات خاص میشوید و نه تنها به نکاتی جذاب و شگفتانگیز دست مییابید، بلکه درک بهتری از جهان هستی پیدا میکنید و قدرت اندیشه شما بسیار افزایش مییابد.
توانایی عملیاتی
با این که تمرکز بر یک تخصص اصلی بسیار مفید است و باعث رشد حرفهای شما میشود، فراموش کردن نکات عمومی به همان میزان میتواند ذهنیت منفی نسبت به شما ایجاد کند.
برای مثال اگر یک دکتر متخصص جراحی از تزریق یک واکسن ناتوان باشد، در مورد او چه فکر میکنیم؟ آیا خواهیم گفت این طبیعی است و تخصص او جراحی است و این کارها را پرستارها انجام میدهند؟ یا انتظار داریم کسی که جراح است، مقدمات دانش پزشکی را حتی اگر در جراحیهای خودش نیاز ندارد، بداند؟
بله حقیقت این است که در هر رشتهای که متخصص باشیم، باز هم برای حرفهای دیده شدن باید مطالب عمومی رشته خود را به خوبی بدانیم و در مواقع لازم به خوبی از آنها استفاده کنیم.
بسیار دیده شده که یک مقام مسئول یا یک استاد در یک رسانه عمومی با یک جمله اشتباه یا یک پست شبکه اجتماعی دارای غلط املایی به شدت زیر سوال رفته است. این اتفاق نه تنها در جلسات تخصصی بلکه در جمعهای خصوصی هم رخ میدهد و به شدت خجالتآور و دردسرساز است. به ویژه که امروزه با حضور پررنگ اینترنت گاهی یک مطلب که به سالها قبل تعلق دارد، دوباره سر زبانها میافتد و حالا بیا و درستاش کن.
اگر به آیندهٔ خود علاقمند هستید، پیشنهاد میکنم دروس عمومی را بیش از گذشته جدی بگیرید و سرسری از آن رد نشوید.
ادامه تحصیل
اگر قصد ادامه تحصیل داشته باشید، داشتن اطلاعات عمومی اینجا هم به کار میآید. دروس عمومی شناخت شما را از جنبههای مختلف رشتهای که میخوانید بالا میبرند و عامل مهمی در تصمیمگیری برای ادامه تحصیل و انتخاب رشته بعدی هستند. در واقع اگر به درستی به جنبههای عمومی آگاه نباشید، نمیتوانید تصمیمات تخصصی حرفهای بگیرید و این نکته کلیدی بسیار مهمی است.
جمعبندی
دروس عمومی در همهٔ دانشگاههای دنیا طراحی شدهاند و فقط جزئیات سرفصلهای آنها با هم متفاوت است. هدف این درسها تقویت آگاهی دانشجو از مطالب متنوعی است که در کنار رشتهٔ تخصصی به دانشجو کمک کنند، دانش خود را بهتر و منسجمتر در جامعه به کار بگیرد. به همین دلیل است که دروس عمومی متنوع هستند و جنبههای گوناگونی از علوم را پوشش میدهند.
با توجه به رابطهٔ جدی علوم با یکدیگر، خواندن دروس عمومی تنها یک فعالیت برای بالا بردن معدل نیست و باید آن را به چشم تقویت جنبههای دیگری که خارج از رشتهٔ تخصصی هستند ولی به آن مرتبط هستند و در ساختن آیندهای موفق شما را یاری میکنند، نگاه کنید.
در این زمینه آواچهٔ زیر را هم گوش کنید:
سابقه نگارش
ویرایش اول: ۱۴۰۲/۰۹/۱۹
نگارش اولیه:۱۴۰۰/۰۹/۱۳