سالها است که به ما گفتهاند کتاب بخوانید و خوب است و کتاب دوست ماست و یار مهربان است و چه و چه. بسیاری از سخنرانان انگیزشی این روزها، تنها شرط موفقیت ما را خواندن کتاب معرفی کرده و میگویند حداقل هر هفته یک کتاب بخوانیم. تاکید فراوانی که با وجود ارزش و اهمیت بالایی که دارد، یک جایش میلنگد.
متاسفانه نکته حساسی هست که گاهی حتی بدیهی فرض میشود و به مخاطب گفته نمیشود. این حقیقت به کلی سرنوشت تفکر را در ما تغییر میدهد و با دانستن آن به توانایی جدیدی در کسب دانش مجهز میشویم. به ویژه اگر شخصیتی علمگرا دارید و کتابها را خیلی جدی میگیرید، خوب است بدانید حرفهایها به کتاب به عنوان وحی منزل نگاه نمیکنند. در واقع افراد حرفهای از کتاب به درستی استفاده میکنند و این باعث افزایش قابل توجه سطح آگاهی و اندیشه آنها نسبت به افراد عادی میگردد. اگر شما هم فکر میکنید کتاب تنها منبع اصلی یادگیری است، پس ادامه مقاله را حتما بخوانید.
حقیقت تلخ
سالها تلاش میکردم با بیشتر کتاب خواندن رشد کنم. ولی خیلی دیر فهمیدم که راهی که انتخاب کردهام درست نیست و عملا دارم آب در هاون میکوبم. حقیقت تلخی وجود دارد که روبرو شدن با آن شجاعت میخواهد و آن حقیقت این است: «همه دانش و حقیقت مطلب را در کتابها نمینویسند». کتابها به دلایل بسیاری فاقد کلیه نکات هستند. دلایلی که برخی منطقی و برخی غیرمنطقی و برگرفته از سیاست یا فشارهای اجتماعی هستند. در بعضی موارد نویسنده عمدا از بیان کامل حقیقت خودداری میکند (که البته همیشه به خاطر سوء نیست) و یا اشکال ذاتی مربوط به فهم متقابل در بین است که مانع از بیان حقیقت میشود. در واقع کتابها از بسیاری از حقایقی تهی هستند و این تا حدودی ماهیت ذاتی کتاب است و البته فشارهایی که بر صنعت چاپ و نشر وارد میشود نیز مانع از دستیابی مخاطب به حقیقت دانش میگردد. اگر به این موضوع علاقمند شدید، دلایل آن و راهحل غلبه بر این مشکلات را در ادامه برایتان توضیح میدهم.
ایراد ذاتی کتاب
اگر فکر میکردید کتابها حقایق را میگویند و بهترین راه یادگیری هستند، خبر بدی برای شما دارم. یک نقص ذاتی کتاب، ناتوانی آن در انتقال کامل ذهنیت نویسنده و تجربه او در قالب متن است. اگر نویسنده متبحر و زبردست نباشد، به دشواری میتواند احساسات و تجربیات خود را در قالب رسانه متنی به خواننده منتقل کند. این مشکل بسیاری از نویسندگان است که با این که در یک زمینه علمی بسیار متبحر هستند، در نگارش توانا نیستند و متونی نامفهوم یا گنگ مینویسند. اما حتی اگر نویسنده بسیار مسلط باشد هم، باز نمیتواند بعضی مفاهیم را با چند خط نوشته بیان کند. برای مثال موضوعی که با نمایش یک دقیقه فیلم قابل درک است، را دهها سطر نوشته به دشواری میتوانند منتقل سازند. حال اگر تجربه به گردش در طبیعت، گذراندن ساعتهای متمادی در یک تجربه خاص یا زیستن در شرایطی متفاوت موضوع بحث باشند، کار بسیار دشوارتر میشود.
مثال دیگر احساسات درونی نویسنده است که اگر تجربه مشابهی نداشته باشید، مطالب او را به درستی درک نخواهید کرد. مثلا اگر نویسنده در غم از دست دادن همسرش صحبت کند، شما که ازدواج نکردهاید، نمیتوانید او را درک کنید. اگر نویسنده از حس خوش عاشقانهاش سخن بگوید، کسی که تا کنون عاشق نشده مطلب را درک نمیکند. در واقع کتاب نمیتواند رسانه کاملی برای انتقال این نوع تجربیات درونی باشد. چرا که درک این گونه مطالب علاوه بر مهارت نویسنده نیازمند همراهی و درک متقابل خواننده است.
برخی فلاسفه هم در این زمینه داد سخن دادهاند. این موضوعی جدی در انتقال دانش است و ظاهرا راهحل درست و درمانی برایش نیست. شاید بهترین توصیه این باشد که در کنار خواندن کتاب به دنبال کسب تجربه باشید تا محتوایی که مطالعه کردید را در دنیای حقیقی بیابید.
دردسرهای نویسندگان
نویسندگان مشکلات بسیاری دارند. آنها نه تنها باید در نگارش متن و ویراستاری صحیح آن بشدت دقت کنند، بلکه مشکلاتی در سر راه آنها قرار دارد که اگر به آن دقت نکنند ممکن است دردسرهای بسیاری برایشان ایجاد شود. این مشکلات انواع متنوعی دارند و به راحتی نمیتوان همه آنها را برشمرد. اما در حد ضرورت به مهمترین موارد آن در ادامه اشاره میکنم.
الف) انتقاد ممنوع
یکی از دردسرهای نویسندگان، انتقاد کردن است. چرا که طرف انتقاد ممکن است به راحتی از شما شکایت کند. این روزها هم این داستان به شدت دردسر درست کرده و نویسندگان بسیاری به خاطر شکایت و مشکلات قانونی پیش آمده، راه احتیاط را در پیش گرفتهاند و در مطالب خود دقت میکنند که انتقاد را مستقیم مطرح نکنند و به شکلی بیان کنند که بشود بدون دردسر حرف دل را زد و به مشکلی هم برنخورد.
داستان انتقاد پیچیده است. برای مثال اگر شما یک برند تجاری را نقد کنید، آن برند حق دارد از شما به علت زیان رساندن به کسب و کارش شکایت کند. اگر از یک مسئول انتقاد کنید به موجب قوانین ممکن است مشمول توهین به کارکنان دولت گردید. اگر از یک مفهوم انتقاد کنید ممکن است اتفاقا آن مفهوم کلی طرفدار متعصب داشته باشد و کار شما به درگیری و تهدید و غیره هم بکشد.
نویسندگان حتی در انتقاد از دوستان خود، اساتید بزرگی که داشتهاند، و همکاران خود با محدودیتهایی مواجه هستند. به ویژه در فرهنگ ما این امر پسندیده نیست و ما به راحتی حاضر نیستیم رودررو ایرادات یکدیگر را بیان کنیم. چه برسد به این که آن را در کتابی بنویسیم تا به سندی پایدار تبدیل شود و گلهمندی و نارضایتی اطرافیان و همکاران را برانگیزد.
سختترین موارد جایی است که انتقاد شما به اعتقادات ملی ربط پیدا کند و آنجاست که معنی دردسر را خواهید فهمید. زمین و زمان دست به دست هم میدهند تا شما را سر جایتان بنشانند. برای مثال گالیله را به یاد بیاورید. او تنها گفت محاسبه کرده و شواهدی دارد که زمین مرکز عالم نیست و خودش به دور خورشید میگردد ولی این گفتهها او را تا مرز اعدام پیش برد. کسی از او نپرسید چرا چنین میگوید. بلکه مستقیما او را به علت توهین به عقاید کلیسا مجرم شناختند. این اتفاق امروزه هم میافتد و نویسندگان نسبت به آن احتیاط میکنند.
پس اگر کتابی میخوانید که نظرات انتقادی دارد، نویسنده نوعا سربسته صحبت میکند و مثالهای عینی را از قلم میاندازد تا به این دردسرها دچار نشود. اینجا جایی است که به اصطلاح خواننده باید عاقل باشد و اشارات را درک کند. یکی از راههای افزایش چنین درکی در شما این است که با کتابخوانان حرفهای ارتباط برقرار کنید و در جمعهای دوستانه اطلاعات کاملتر بدست آورید. گاهی منتقدین نکات مهمی از کتاب را بیان میکنند و این پیگیری هم میتواند راهکار موثری برای غلبه بر این مشکل باشد.
ب) نظام ممیزی
دردسر دیگر نویسندگان کتاب، ممیزی نظام حاکم است. این ممیزی معمولا جلوی نشر هر مطلبی را میگیرد تا از یک سری اصول و قواعد دفاع کند. مثلا اگر شما در بعضی کشورها از نظریه داروین انتقاد کنید به شدت با شما برخورد میشود و حداقلش میتواند این باشد که مجوز چاپ کتاب را نتوانید بگیرید یا با پروپاگاندای رسانهای شما را له خواهند کرد. چرا که این نظریه به یکی از زیرساختهای فکری آنها بدل شده است و زیر سوال بردن آن یعنی خریدن دردسر. همین مثال در مورد هولوکاست وجود دارد. دفاع از این مفهوم در دنیای امروز حامیان سیاسی بسیار قدرتمندی دارد و نویسندگانی که از آن انتقاد کنند به شدت با مشکلات و محدودیتهای طاقتفرسا روبرو خواهند شد. پس باز هم نویسندگان مطالب را سربسته مینویسند یا از وارد شدن در مقولات جنجالبرانگیز خودداری میکنند.
با این که همه معتقدند آزادی بیان خوب است و نقش حامی آن را ایفا میکنند، واقعیت این است که نظام حاکم همواره از انتقاد میرنجد و تلاش دارد مانع از انتشار انتقادهای سخت و ریشهای شود. این امری جهانی است و تاریخ بشر به ندرت حکومتی به خود دیده است که در برابر نقد پذیرا باشد.
پ) مخالفت با جریان فکری حاکم
این مورد با قبلی به کلی تفاوت دارد. دردسر دیگر نویسندگان بیان نظریاتی است که با جریان حاکم فکری نخبگان عصر آنها ناسازگار باشد. بزرگترین مثال این امر آلبرت اینشتین است که اولین نظریهاش را با توجه به جو حاکم بر دانش ریاضی عصر خود نوشت و وقتی آزمایشها نادرست بودن آن را نشان دادند، ناچار به اعتراف شد و نظریه دیگری را به عنوان جایگزین صحیح آن مطرح کرد. درباره اینشتین و پشیمانی جداگانه نوشتهام که «اینجا» میتوانید ببینید.
تاریخ بشری متفکرین بسیاری را به ما نشان میدهد که توسط جریانات فکری حاکم مؤاخذه شدند یا گمنام باقی ماندند. چرا که تفکر آنها را درک نمیکردند و با رویکردهای جاری ناسازگار بود. هنرمندان بسیاری نیز به این درد دچار شدند و برخی از آنها مثل ونسان ونگوک بعد از مرگش شناخته شد. او در زمان حیاتش برخی از تابلوهای گرانقیمتاش را به ازای یک وعده غذا فروخته بود. قدیمیترین مثال این امر سقراط حکیم است که در نهایت با نوشیدن جام شوکران از این دنیا خداحافظی کرد. او هم متهم به گمراه کردن جوانان شده بود.
ت) مختصرنویسی و پیشفرضهای نویسنده
دردسر دیگری که نویسندگان دارند، دشواری بیان مطالب بسیار است که هزینه چاپ کتاب را بشدت بالا میبرد. برای مثال اگر یک نویسنده بخواهد کلیه تجربیاتش که در طی دهها سال تدریس و آموزش و مطالعه فراگرفته را به خواننده منتقل کند، ناچار خواهد شد به قول قدما «مثنوی هفتاد من کاغذ» بنویسد. پس هر نویسنده جزئیات بسیاری را حذف میکند تا حجم مطالبش به طور فزایندهای بالا نرود. مشکل وقتی بیشتر میشود که نسل جدید اصولا با مطالب طولانی و مفصل میانهٔ خوبی ندارند و چنین آثاری را دنبال نمیکنند.
نکته مهم دیگری که از دردسرهای نویسندگان و شاید هم خوانندگان باشد، مخاطب مورد نظر نویسنده است. هر نوشته طبعا مخاطبین خاصی دارد و به ندرت نوشتهای داریم که مخاطب آن افراد بسیار زیادی در سطح جامعه باشند. پس نویسنده بنا به مخاطبی که در نظر دارد، بسیاری از مطالب را دانسته فرض کرده و از بیان مجدد آن درمیگذرد. این یک دلیل منطقی است ولی دردسر آن برای خوانندهای است که کتابی را برمیدارد ولی آگاه نیست که این کتاب برای او نوشته نشده و یا برای مقدمه باید چندین کتاب دیگر را بخواند و عملا کتاب را به درستی درک نخواهد کرد.
راهحل این مشکل آسان است. قبل از خواندن کتاب راهنمایی بگیرید. مثلا از کسانی که آن را خواندهاند کمک بگیرید یا قبل از شروع کردن کتاب، نظرات منتقدین را بررسی کنید تا مطمئن شوید این کتاب برای شماست. معمولا در ابتدای هر کتاب نیز به مخاطب آگاهی لازم در این زمینه داده میشود. امروزه نقد کتاب را در اینترنت به خوبی میتوانید پیدا کنید و مطمئن شوید کتاب خاصی را بخوانید یا نه.
ث) حذف نکات فرعی
نکته دیگری که باعث میشود نویسنده هر چیزی را در کتابش ننویسد، این است که کتاب به طور ذاتی به عنوان یک سند قابل نقد است. پس نویسنده برخی نکات شفاهی یا ضمنی یا فرعی را در کتابش نمینویسد و از آنها رد میشود و مطالبی را در کتاب مینویسد که به خوبی امکان دفاع از آنها وجود داشته باشد و کلیت مطلب را به هم نزند. در حالی که اگر پای صحبت نویسنده بنشینید خواهید دید بسیاری مطالب را به زبان میآورد ولی در کتابهایش از آنها اثری نخواهید دید.
تنها راه برای حل این مشکل همنشینی با نویسنده است. اگر به نویسنده خاصی علاقه دارید باید به نحوی با او ارتباط بگیرید که امروزه با گسترش شبکههای ارتباطی این کار آسان شده است. من هم با برخی نویسندگان و اندیشمندان در شبکههای اجتماعی در ارتباط هستم و پای سخنرانیهای آنها مینشینم. امروزه صوت سخنرانیها به راحتی در اینترنت قابل دریافت است و اجراهای زنده هم به خوبی در دسترس هستند. از این فرصتها استفاده کنید چرا که نسبت به مطالعه آثار یک نویسنده در این جلسات اطلاعاتی منتشر میشود که در متن کتاب ندیدهاید و به دلایل بسیاری که گفتیم نخواهید دید.
ج) سوالات مخاطب
یک نکته دیگر این است که نویسنده در هنگام نوشتن کتاب، نمیتواند سوالاتی که در ذهن مخاطب شکل میگیرد را به طور کامل حدس بزند و پاسخ بدهد. پس ممکن است با خواندن کتاب او، به سوالات جدیدی برخورد کنید که پاسخ آن در کتاب نیامده است و احتمالا در ویراست بعدی کتاب پاسخ داده خواهد شد. همچنین میتوانید از راههای ارتباطی مثل ایمیل و شبکههای اجتماعی استفاده کنید.
در واقع حدس زدن سوالات مخاطب برای نویسندگان تا حدی مقدور است ولی کمتر نویسندهای میتواند به همه سوالات مخاطبین پاسخ دهد. آنها گاهی از سوالات مخاطبین شگفتزده میشوند و این نشان میدهد که تشخیص درک مخاطب چقدر میتواند دشوار باشد. برخی آثار مثل کتابهای داستانی و خاطرات هم اصولا برای پاسخ دادن به سوالات مخاطب طراحی نشدهاند. آثاری نیز وجود دارند که معماگونه طراحی میشوند و قصد نویسنده ایجاد سوالات جدیدی در ذهن خواننده است. اینجا هم گروههای کتابخوانی، مطالعه نقد کتاب و پرسیدن از نویسنده میتواند به درک صحیح محتوا کمک کند.
ترجمه نخوانید
یک ایراد ذاتی مهم این است که به جای اثر اصلی، ترجمه آن را بخوانید. مترجم ناخواسته در متن دست میبرد و بنا به کشوری که در آن کتاب ترجمه میشود، بنا به قوانین جاری و اعتقادات و بسیاری نکات دیگر، متن اصلی را تغییر میدهد. همچنین تفاوت زبان گاهی باعث میشود بخشی از معنای کتاب به هر حال از دست برود، چرا که برای مثال ضربالمثلها در زبان اصلی خود بار معنایی خاصی دارند و با ترجمه کیفیت معنایی آن به درستی منتقل نخواهد شد. همچنین بین زبانهای مختلف واژگان مشترک همیشه وجود ندارند و برخی واژهها در زبان مقصد معادل ندارند و اگر مترجم متبحر نباشد نخواهد توانست به درستی محتوای نوشته شده توسط نویسنده را به خواننده منتقل کند.
جالب است که گاهی یک ترجمه از اثر اصلی بهتر درمیآید و بیشتر هم خوانده میشود. ولی این اتفاق نادر است و نوعا بهتر است زبان خود را تقویت کنید و کتاب نویسنده را با زبان اصلی بخوانید. اگر نه باید بدنبال بهترین ترجمهها باشید و هر ترجمه ضعیف و متوسطی را برای هدر دادن وقت خود به کار نبرید.
فاصله گرفتن از واقعیات
اگر خیلی سرتان توی کتاب باشد وارد دنیای معقولات میشوید. دنیایی که در آن همه چیز منطقی و درست است. جایی که سر آدم به سنگ زمانه نمیخورد و در نتیجه در آسمانها سیر میکنید. مشکلی که من هم سالها پیش داشتم. اینقدر کتاب میخواندم و لذت میبردم که فکر میکردم همه چیز همینها است. از آدمهای عملگرایی که کتاب را دستکم میگرفتند متنفر بودم و آنها را نادان تصور میکردم.
ولی سالها که گذشت کمکم متوجه شدم بیش از حد در قالب محتوای کتابها فرورفتهام و با دنیای حقیقی فاصلهٔ قابلتوجهی گرفتهام. برگشتن از آن دنیای آرمانی و پا گذاشتن بر روی زمین و مواجه شدن با مشکلات عادی انسانی چند سال دیگر از عمرم را گرفت. گر چه در نهایت به آزادی عمل بهتری رسیدم. ولی هنوز افسوس این سالهای غرق شدن در دنیای کتاب را میخورم.
نیاز به تجربه عملی
همانطور که گفتم بدون تجربه عملی، زیرورو کردن کتابهای کتابخانه کمکی به افزایش درک و فهم نمیکند. هر چقدر در مورد آشپزی کتاب بخوانید نمیتوانید آشپزی کنید. تا دست به کار نشوید، در امور عملیاتی مطالعه کردن دردی دوا نمیکند. اصولا کتاب برای شروع یک تجربهٔ جدید طراحی شده و اگر پس از خواندن کتاب، آن را به قفسههای کتابخانه بسپارید و تلاشی برای فهم عملی محتوا و ایدههای کتاب نکنید، بخش مهمی از راه را نرفتهاید و تنها وقت خود را برای آشنا شدن با نظرات نویسنده هدر دادهاید. این مشکل را در بسیاری از مسئولین دولتی میتوان دید. کسانی که گاهی تحصیلات بالایی دارند ولی در هنگام عمل نمیتوانند هیچ تصمیم مفیدی بگیرند.
روابط عمومی
کتاب خواندن با وجود جذابیت، یک کنش انفرادی است. در حالی که در دنیای امروز ما به شدت نیازمند ارتباطات با دیگران هستیم. انسان مدرن نمیتواند انفرادی موفق شود و باید در جامعه نقش ایفا کند. اگر زیادی مشغول کتاب خواندن شوید، یک دنیای خصوصی برای خود میسازید که با دیگران ارتباطی برقرار نمیکند و در واقع اسیر ذهنیات خود باقی میمانید. امروزه نقش ارتباطات به حدی جدی گرفته میشود که بسیاری از سرمایهگذاران دیگر مثل گذشته بر روی ایده سرمایهگذاری نمیکنند و توجه اصلی آنها به تیم انسانی است که مجری طرح هستند. این واقعیت به روشنی تأکید میکند که از یک مطالعهگر صرف چیزی درنمیآید و باید برای عملیاتی کردن ایدههای کتابها در کف جامعه تلاش کنیم.
مراقب تغییرات باشید
این مشکل با رشد دانش بیشتر و بیشتر میشود. امروز یک کتاب میخرید و میگذارید کنار و وقتی میروید سراغش دیگر مطالب آن به درد نمیخورند چون تاریخ مصرف آنها گذشته است. اگر یک کتابخوان حرفهای باشید باید مراقب تاریخ انقضای کتابها هم باشید. کتابی که تاریخ مصرفش تمام شده مثل شیر فاسد شده فقط ذهن شما را مسموم میکند.
جمعبندی
کتاب خواندن خوب است ولی افراط در جدی گرفتن کتابها و غرق شدن در نظریات نویسندگان خطایی آشکار است. کتابی را که میخوانید را در عمل خواهید فهمید، حتی اگر یک کتاب کاملا نظری باشد. پس دچار خطای گذشتهٔ من یعنی عمیق شدن در کتابها و فاصله گرفتن از دنیای پیرامون نشوید که بلاشک پشیمان خواهید شد.
امیدوارم از این مطالب استفاده لازم را ببرید و از یک کتابخوان ساده به یک کتابخوان پیشرفته تبدیل شوید. در ادامه یک آواچه صوتی در این زمینه تقدیم شما میکنم.
سابقه نگارش این محتوی
ویرایش: ۱۴۰۲/۰۸/۲۸
نگارش اولیه: ۱۳۹۹/۰۵/۰۹