شنبه روز پرکاری از آب درآمد. گر چه مقدار کمی از آن تولید محتوا بود. از صبح که به دفتر آمدم تصمیم داشتم با تمرکز بنشینم کار کنم. ولی آنقدر که فکر میکردم حواسم جمع کار نبود. ولی چند کارم تا شب به موقع انجام شد.
به همسرجان گفته بودم ساعت ۱۱ نهار را حاضر کند که همه بخوریم و برویم. آنها به مدرسه و من به ویلا. این اولین قسمت نظم من بود. دومی هم برگشت از ویلا بود طوری که به موقع رسیدم به مدرسه دخترجان و همسرجان و سومی هم به موقع رسیدن به مهمانی مامان بود. در مجموع لذتی داشت بعد از مدتها چند کار را منظم انجام دادن.
در مسیر ویلا دو کار جدید هم انجام دادم. سنگهای شسته شده جمع کردم و چهار عدد آجر سالم هم از نخالههای ساختمانی کنار جاده با تیشه درآوردم. سنگها را به سنگفرش ویلا اضافه کردم و آجرها را چیدم دور یکی از درختها. امسال میخواهم دور درختها آجرچین یا سنگچین باشد و وسط هم پر از کاج تا رطوبت خاک به خوبی حفظ شود.
به ویلا که سر زدم مشغول رسیدگی به درختها شدم. در مجموع زیر ۱۰ درخت را تمیز کردم و آب دادم و کود ماهی ریختم. هر چه هم به شکوفهها نگاه کردم دیدم اوضاع خوب است و مطمئنتر شدم که این قدیمیها یک چرندیاتی از خودشان درمیآوردهاند و به هم میگفتهاند و خودشان هم باور میکردهاند و تبدیل میشده به سنت. مثل همین که فصل شکوفه آب ندهید که میوهها کم خواهند شد. جالب که بعضی شکوفهها نه تنها نریخته بودند بلکه به میوههای نارس ریزی تبدیل شده بودند که دیدنش لذت داشت. هم آلو و هم بادام و نیز زردآلوها در این وضعیت بودند. اوضاع انگورهایی که از زمین سبز شده بودند هم خوب بود و گر چه امید ندارم امسال محصول بدهند ولی خب دلخوش کننده بود.


جناب گرگی هم اینقدر شلوغ کرد و سردنبال مرغها گذاشت که مجبورم کرد ببندمش و تا آخر کار بازش نکنم. بعد از بسته شدن دیگر مظلوم شده بود و فقط ناله میکرد و زوزه میکشید.

اتفاق بدی که برای لانه سگ افتاده بود هم پاره شدن کارتن پلاست پوشش سقف بود. فکر میکردم عمر اینها بیشتر از این حرفها باشد ولی حالا که به این ریخت افتاده و باید فکری به حالش بکنم.

در برگشت از ویلا هوا بارانی شد و ترافیک بالا گرفت. ولی به موقع رسیدم به خانه. لباس عوض کردیم و رفتیم به مهمانی مامان. با خانوادهای از اقوام نزدیک که سالها بود دیدار درستی نداشتیم. هم به خاطر بیرجند بودن من و هم به خاطر مشکلات کرونا که رخوت بزرگی به رفتوآمدهای فامیلی وارد کرد. جلسه شاد و پرنشاطی بود و بیان خاطرات گذشته همه را خوشحال کرد. حتی قرار یک دورهمی در اردیبهشت هم گذاشته شد که امیدوارم این نوع روابط دوباره برقرار شوند.
نکتهٔ جالب مهمانی برای من صحبتهای خودمانی با یکی از مهمانان بود که سبک زندگی پدرش را برایم توضیح میداد. میگفت پدرش که یک کاسب مهربان و مردمدار است همیشه به او گفته مراقب تغذیه و تحرک و اعصابت باش. هیچ چیزی ارزش ندارد که اعصابت را برایش بگذاری. در گفتههایش امیدواری قشنگی بود که حرفهای پریشب برادرجان را کاملتر کرد و حس بهتری به من داد.
صبح یکشنبه بعد از نماز تا ۶:۳۰ بیدار بودم ولی پایم درد میکرد. ظاهرا بیل زدن دیروز کمی فشار آورده بود. دست چپم هم از مچ درد میکرد. کله صبح متوجه شدم دیروز حمله موشکی از سمت ایران به اسرائیل رخ داده و خبرها را که چک میکردم نکات ضدونقیضی میدیدم. مثل این که بعضی از گزارشات حملات موفق ایران تصاویر انفجارهای دیگری است و خبر درست نیست. با این که ترس و اضطراب را در بسیاری از پیامها میدیدم ولی اصلا استرس نداشتم و آرام بودم و آخرش هم رفتم تا ۸ صبح خوابیدم.
از عجایب ماه که یادم رفته بود بنویسم هم این هندوانههای شیرین و کاملا رسیده ولی بسیار سفت بودند که مثل خیار بافت محکمی داشتند. به نظر میرسد کودهای کشاورزی دارند کار دستمان میدهند و جز در فصل تابستان نباید از این هندوانههایی که از جنوب میآیند بخریم.

نکتهٔ متفاوتی که در تقویم پیدا کردم هم برایم سوالبرانگیز شد. همیشه در تقویم که تبدیل تاریخ انجام میدادم روز میلادی تولدم میشد ۱۳ آوریل ولی امسال ۲۴ ام فروردین ۱۲ آوریل بود. خب با خودم گفتم شاید به خاطر تغییرات جزئی مثل سالهای کبیسه این اختلاف رخ داده ولی هنوز هم مطمئن نیستم که همه چیز درست است یا نه.
دیروز در پادکست رشدینو با مفهوم جالبی آشنا شدم. این که شناخت و اصلاح کردن شخصیت بیشتر از تلاش برای گذراندن دورههای مهارتهای نرم میتواند به رشد افراد کمک کند. یک زمینه جالب که تصمیم گرفتم تحقیق بیشتری بکنم و اگر جواب بدهد در آموزشهای دانشجویانه لحاظ کنم.
پستهای دیگر وبلاگ:

سرمایهگذاری گوسفندی
بالاخره دستگاه جوجهکشی ۲۰۰ تایی خریدم. ۶ عدد هم تخممرغ کوشن گرفتم که جایگزین ۶ تخممرغ برهمای بدون نطفهٔ قبلی شدند. دستگاه قدیمی را

سختی پول خرج کردن
بودجه که محدود باشد، نمیتوان آزادانه عمل کرد. باید دقیق همهچیز را به حساب بیاوری تا ناگهان دستت خالی نشود و چرخ کارها از حرکت نایستد

هوای سرد و بتن سقف
در گیرودار بنایی، برخورد کردن با جبههٔ هوای سرد دردسری جدی است. کار را تعطیل میکند و بتنها را خراب

سعدیخوانی و سرمایهگذاری
تصمیم برای یک سرمایهگذاری جدید کار پیچیدهای است. همه چیز از نو شروع میشود و باید دقت کرد

یک تصمیم فلسفی
کافی بود در یک گردهمایی فلسفی شرکت کنم تا نکتهای عمیق از تمایل قلبی به فلسفه در خودم کشف کنم

استرس مایکروسافت اکانت
بیش از ۴۰ گیگ دیتا آپلود نکردی که بفهمی استرس از دست دادن اکانت مایکروسافت ۳۶۵ چقدره