بالاخره دیروز عصر این مرتب کردن دفتر کار خانگی به پایان رسید. دیگر روی اعصاب آمده بود و باید جمعوجور میشد. خیلی از کارتنها را که مدتها دست نزده بودم، یکییکی باز کردم و محتویات را تک به تک کنترل کردم. چند تا چیز جالب هم درآمد. مثل یک مودم بیسیم ۳G که زمانی برایم حکم طلا را داشت و حالا یک اسباببازی بیشتر نیست. ماهیت ذاتی تکنولوژی است دیگر. مرتبا باید کهنهها را نو کرد. عکسهای قدیمی که پیدا کردم و اسناد و مدارک سالها پیش هم برایم تجدید خاطره بودند. جالب است که آن همه اسباب و وسایل که در یک دفتر ۹۰ متری داشتم، حالا در یک اتاق ۱۲ متری جا شدهاند. کاملا مشخص است که بهینهسازی خوبی نداشتم.
بامزه پریشب بود که تا دیروقت مشغول مرتب کردن اتاق کار بودم. کمکم متوجه شدم یکی از همسایگان با همسرش دعوایشان شده و دارد کار بالا میگیرد. فکر کنم آخرش هم به زدوخورد رسید. حرفهایشان خیلی مفهوم نبود و چه باید میکردم؟ خیلی راحت زنگ زدم به مدیر ساختمان و در کمتر از ۲ دقیقه سکوت کامل برقرار شد. این اتاق کار من هم جالب است. یک در به داکت ساختمان دارد و من برای تهویه مناسب بازش میگذارم. سروصداهای همسایهها میآید و گاهی هم بوی غذا ولی در مجموع امن و امان است. یک بار جالب بود یکی از بچههای همسایهها آواز میخواند. با نوایی شبیه تکخوانیهای کلیسایی. قشنگ هم میخواند. برایم جالب بود بدانم کیست ولی نشد که بفهمم.
یادتان باشد یک شاخه حسنییوسف گذاشته بودم ریشه بدهد. ریشه داد و بنا به تجربه رفتم یک گلدان بزرگ که در حیاط بیکار مانده بود را آوردم. به خودم گفتم یک قیم بزرگ برایش بگذارم که مثل قبلی اگر بزرگ شد قابل کنترل باشد. عملا به این شکل درآمد. اگر فکر میکنید قیم بزرگ است، بهتر است بدانید این هم قد گلدان قبلی است که اینطور هیولاوار رشد کرده است.


دیروز رفتم ویلا برای علفزنی. خبر خوب این که مرغک تخممرغها را نخورده بود. خبر خوبتر این که بعد از سه روز آبیاری، پای نهالهایی که ریشه گذاشته بودم یا چیزهای دیگر خیس خیس بود. حتی خاک کمی سبز شده و جلبک بسته بود که خبر خوبتری است. یعنی اینقدر خیس مانده که به این مرحله رسیده است. خودم را با علفزنی مشغول کردم. از پای یک نهال کوچک دو سطل بنایی علف درآوردم. اینقدر خیس مانده که حسابی پایش سبز شده بود. سلمهها (یک نوع علف خوراکی است) را جدا کردم ولی متأسفانه بعد از پختن دیدیم تلخ هستند و رفت برای غذای مرغک.
وسط این شلوغی مرتب کردن دفتر، هر چه از استاد محترم دانشگاه آزاد پیگیری کردم، بیشتر ناامید شدم. این خانم محترم نه تلفن را جواب میداد و نه در پیامک به روشنی تکلیف را روشن میکرد. آخرین باری که توانستم تلفنی پیگیری کنم، گفت جواب دکتر فلانی را در واتساپ فرستاده ولی دکتر گفت نفرستاده. قریب به یک ماه من را معطل خودش کرد تا پاسخ نامه را با سیستم بفرستد. هنوز هم مطمئن نیستم فرستاده باشد. امان از این ناز اساتید.
دیروز که بعد تقریبا ۲ هفته نشستم خبرهای مختلف را ببینم حالم گرفته شد. کلی خبر بد و اتفاق تلخ بود که حرصم را درآوردند. ولی انگیزه گرفتم که برای دفع شر از این دنیا باید جدیتر کار کرد.
امروز صبح که دخترجان را میخواستم ببرم مدرسه، دیدم بهبه، لاستیک عقب پنچر است. لاستیک را عوض کردم و از سرعت عمل خودم خوشم آمد. تقریبا ۳ دقیقه که برای من یکی، رکورد محسوب میشود. انگار از زمانی که کار جسمی را بیشتر کردهام، کمی سریعتر کار میکنم که خبر خوبی است.
این روزها اپهای گیم مثل Top War و Clash of Clans را تست میکردم. یک ایدهٔ جالب برای گیمیفیکیشن در خانه بدست آوردم. تابستان نزدیک است و تا یکی دو هفتهٔ دیگر مدرسهها تعطیل میشوند. پسرجان و دخترجان در خانه هستند و باید برای اوقات فراغت فکری کرد. یک ایدهٔ جدید من این است که فعالیتهای امتیازی تعریف کنم و به ازای هر فعالیت یک کارت سطح ۱ بدهم. هر فعالیت به صورت عمودی رشد میکند و مثلا هر سه کارت به یک کارت سطح ۲ تبدیل میشود که جایزهٔ کوچکی دارد. با همین تصاعد ۳ تایی کارتها تا مثلا سطح ۷ میروند که جمع کردنش کار سختی است. اگر متوجه نشدید، تعداد کارت را برای رسیدن به سطح ۷ حساب کنید. سطحهای بالاتر جایزهٔ بزرگتری دارند.
قبلا سیستم ستاره و جایزه را امتحان کرده بودیم و برای بچهها خوب جواب داد. تا اینجا یک چیزی جایش کم بود. مثلا شاید دخترجان که خوب کتاب میخواند تمرکز کند روی همین کار و دیگر فعالیتها را رها کند. برای این هم راهحلی پیدا کردم. برای این که همه فعالیتها مثلا به سطح ۲ برسند، یک جایزهٔ مجزا در نظر میگیرم. پس بچهها تشویق میشوند هم متوازن فعالیت کنند و هم برای بیشتر کردن جایزهها در هر زمینه تلاش کنند. جایزه بزرگ اصلی هم مال کسی است که همه مهارتها را متوازن به سطح مثلا ۷ برساند. این طوری نه تنها تابستان که برای بقیهٔ سال هم بچهها در حال تلاش خواهند بود. امروز باید بنشینم طراحی کنم تا این کار هیجان خودش را داشته باشد. دیروز این طرح را گفتم و بچهها دوست داشتند.
ضدحال این روزها سرعت بد اینترنت است. مودم من شرکتی است و در ارتفاع بالا فقط به درستی سیگنال میگیرد. دفتر قبلی طبقه ۵ بود و از این نظر خوب بود. ولی اینجا همکف است و اتفاقا اطراف هم آپارتمان بلند زیاد است. در نتیجه سرعت برای باز کردن صفحه بد نیست. ولی تا دو تا فایل مینویسم که خودکار باید در OneDrive پشتیبانگیری شود، در حال فاجعهباری سرعت کم میشود. کلا سرعت آپلود همیشه کمتر است. ولی این که خط را به مرز قطع شدن بکشاند، نوبر است. پریروز برای ۱۰۰ مگابایت آپلود از صبح تا شب درگیر بودم. ببین تو رو خدا. بیخود نبود که عادل طالبی سر این وضعیت یک بار رفت زیر سرم.