logo 128x128

دانشجویانه

دانشجویانه

امتیاز من: صفر  قلم 

۴) هایل هیتلر

۳ فروردین هزار و خرده‌ای

جالبه که امسال مهمان نداریم. اقوام دسته جمعی برنامه‌ریزی کردند بروند سفر و ما هم به خاطر سارا ماندیم خانه. حالا من ماندم و دختر خاله جان و نگاه‌های مشکوک مامان و بابا که نمی‌فهمم یعنی چی.

   امروز سر صبحانه از سارا پرسیدم چطوریه که خیلی انگلیسی قاطی فارسیش نشده. گفت شانس آورده هم اتاقیش یک دختر ایرانی بوده و خودش هم سعی کرده خیلی زبانش به هم نریزه. در مورد دانشگاه و رشته مهندسی نرم‌افزار پرسیدم و اون هم کلی جواب داد که دیدم مامان یک نگاه‌های اخم‌آلودی به من می‌کنه. نمی‌فهمیدم یعنی چه.

   بالاخره مامان بعد از صبحانه من را کشید کنار گفت مسخره این دختر از اون سر دنیا اومده پاشو ببرش گردش. مثلا عیده اینم تنهاست اقوام هم که نیستند یک خودی نشون بده دیگه. من با این کمردرد بابات که نمی‌تونم جم بخورم از خونه.

   دیدم چاره‌ای نیست. با این که من اصولا آدم مردم گریزی هستم ولی دیدم در دام افتاده‌ام و راهی برای فرار نیست. گفتم باشه فقط خودت بهش بگو حاضر بشه من بلد نیستم چطوری بگم.

   با دستش یک اشاره به کله من کرد که یعنی خاک بر سرت و رفت پیش سارا. ۱۰ دقیقه نشده دیدم سارا پوشیده منتظر من ایستاده که یالا بریم بگردیم. غلطی کردم گفتم باشه ها. نمی‌دونستم چه منتر بازی باز امروز خواهیم داشت.

   با خودم گفتم برای شروع بریم میدان آزادی عکس بگیریم. سارا هم گفت باشه. پا شدیم بریم که توی مترو گمش کردم. نمی‌دونم کدوم ایستگاه پیاده شده بود. زنگ زدم معلوم شد یک ایستگاه جلوتر پیاده شده و داره با تاکسی میاد.

   تا من برسم به میدون آزادی سارا رسیده بود. وقتی پیداش کردم دیدم داره با مردی صحبت می‌کنه. ظاهر طرف مثل خارجی‌ها بود. جلوتر که رسیدم دیدم بععععله دارند انگلیسی صحبت می‌کنند و من هم در جا سکته رو زدم. چون انگلیسی هیچی حالیم نمی‌شه و کافی بود سارا من رو به یارو معرفی کنه من هم مثل خر در گل بمانم. یارو هم شبیه هیتلر بود. گفتم برم جلو کارم تمومه.

فرد خارجی شبیه هیتلر

بعله من هم از ترس آن عقب‌ها خودم را قایم کردم تا صحبت این دو تا تموم بشه. سارای پرچانه هم که ول کن طرف نبود و همین طور حرف می‌زد. این وسط مامان زنگ زد که کجایید مامان؟ گفتم این طوری شده سارا داره یارو خارجی رو تخلیه اطلاعاتی می‌کنه که مامان عصبانی شد. گفت بچه جان! یکم آدم باش برو دستش رو بگیر بگردونش. واللا من که ذله شدم از دستت چقدر تو بی عرضه هستی…

   هیچی دیگه باز من مانده بودم چه کار کنم. پس دیگه راهی نبود. یواش یواش رفتم جلو ولی یکهو به ذهنم رسید یک کاری بکنم. قایم شدم و زنگ زدم به سارا که کجایی. گفت زیر برج آزادی ایستادیم یک توریست خارجی گم شده بود دارم راهنماییش می‌کنم. زود بیا بریم ظهر شد.

   دیدم خب بد نشد میشه در رفت. ولی تا رفتم جلو سارا نه گذاشت نه برداشت به یارو گفت:

Hey this is my cousin, Saeed  [۱]

   من که نفهمیدم چی گفت. فقط از آن سعید که وسطش بود و اشاره دستش فهمیدم لابد چی گفته. با تته پته گفتم:

Hello [۲]

   طرف هم که ظاهرا سریع شستش خبردار شد من چیزی حالیم نمیشه یک  Hi [۳] گفت و با من دست داد و بعدش سریع با سارا خداحافظی کرد و رفت.

سارا به روی خودش نیاورد ولی راستش خیلی حسودیم شد. تا شب تو فکرش بودم که اگر یک ذره انگلیسی بلد بودم این طور ضایع نمی‌شدم.

 

==============

[۱] hey this is my cousin, Saeed :یعنی: هی این پسرخالهٔ من سعید است.

البته کلمه cousin در انگلیسی به خاله / عمه / عمو /دایی زاده هم گفته می‌شود

hey: آهای، سلام.

this : یعنی این

is : یعنی هست/است

my : یعنی متعلق به من، همان مال من، یا همان «ی» که کنار پسرخالهٔ آمده

==============

[۲] Hello : سلام

[۳] Hi : سلام، ولی خودمانی‌تر از  Hello

تلفظ‌های این قسمت:

Skip to content