logo 128x128

دانشجویانه

دانشجویانه

امتیاز من: صفر  قلم 
خانه » کافی‌نت اختصاصی

کافی‌نت اختصاصی

   بالاخره بعد از ۳-۴ روز توانستم مقاله جدید را ارسال کنم. مقالهٔ «۱۱ اشتباه در انتخاب رشته‌‌های آینده‌دار» به نظر خودم یک مقالهٔ کامل و جامع از آب درآمد. تا نظر خوانندگان چه باشد.

   اولین روز باشگاه رفتن سال جدید من و بچه‌ها هم شنبه اول اردیبهشت بود. تقریبا ۸۰۰ قدم برای دست‌گرمی دویدم و تمرینات ۲۴ گام پایه تای‌چی‌چوان را انجام دادم. برای شروع خوب بود.

   شب دخترجان فیلم بانمکی را برای تماشا کردن انتخاب کرده بود. بیشترش را دیدیم که ساعت ۱۰ شب شد و خاموش کردیم برای یک شب دیگر. یک رسم ساده که نمی‌گذاریم ساعت خواب خانواده خیلی دیر شود و نتایج خوبی داشته است.

   یکشنبه از صبح زود برنامه داشتم. بعد از نماز بلافاصله رفتم سراغ گوشت‌های مرغی که خریده بودم و در یخچال منتظر پاک شدن و پخته شدن بودند. تا ۷ که برویم سراغ صبحانه هم طول کشید.

   بعد از صبحانه پسرجان را وادار کردم دخترجان را برساند به مدرسه که با غرغر فراوان برد. همسرجان را هم رساندم به مدرسه‌اش و رفتم سراغ تعویض پلاک. کافی‌نتی که آنجا بود. دیدم چند نفری که هستند همگی دور میز پذیرش حلقه زده‌اند و کسی نمی‌رود روی صندلی‌ها بنشیند. همه می‌ترسیدند که نوبت‌شان از دست برود. به متصدی گفتم یک کاغذ بده اسامی را بنویسیم و بنشینیم. خوب شد که گوش کرد و به راحتی سیستم منظم شد. همه نشستند و هر کسی می‌آمد هم در آن فهرست اسم می‌نوشت. ساده و کاربردی.

   یادم می‌آید که در دوران دانشجویی هم همین کار را انجام دادم ولی نگهبان دانشکده آمد و فهرست اسمی را پاره کرد و گفت لازم نکرده همین طوری توی صف بایستید. لجبازی با عقل در بعضی افراد نهادینه شده و کارش نمی‌شود کرد.

   نوبت من که رسید متصدی به راحتی نوبت تعویض پلاک گرفت. درست و درمان هم نگفت از کجا گرفته. کاری که من چندین بار تلاش کردم ولی نتوانستم و با خطای سیستم متوقف می‌شدم را به سادگی در کمتر از ۱ دقیقه انجام داد و انگار باید این همه معطل می‌شدم و ۴۵ هزار تومان می‌پرداختم. نوبت را برای فردا صبح اول وقت گرفتم.

   به خانه برگشتم. در مسیر رفت و برگشت پادکست رشدینو گوش می‌دادم که ایده جالبی به من داد. صاحب یک آژانس تبلیغاتی صحبت می‌کرد و توضیح داد که بارها تلاش کرده در ساختن برند مشارکت کند ولی موفق نشده. در نهایت برندسازی را برای خودش دست گرفته و موفق شده است. تجربیاتی که می‌گفت و شکست‌هایی که خورده بود برای من ایده‌های جذابی داشت.

   به خانه که رسیدم دوباره رفتم سراغ گوشت‌ها. از یخچال درآوردم و تا ۱۰:۴۵ طول کشید تا همه را پاک کنم و شستشو بدهم و بگذارم بپزند. هر چه سیب‌زمین کهنه داشتیم را هم با ضایعات مرغی پختم چون یادم بود دفعه قبل گرگی سالاد الویه را حسابی خورد.

   حالا وقت تصمیم جدیدی بود که نتیجه اولیه‌اش جذاب بود. به جای ادامه دادن با پادکست رشدنو جستجو کردم به دنبال یک پادکست آموزشی در حوزه برندینگ و بازاریابی. به یک پادکست رستورانی ساده برخورد کرد. ۷ قسمت بیشتر نداشت و خیلی ساده ساخته شده بود. ولی توصیه‌هایی که توضیح داد برایم مفید بودند. بعد از آن یک پادکست در حوزه مدیریت پروژه پیدا کردم. یک گروه کاری بودند که تجربیات خود را به صورت پادکست ارائه کرده بودند. نکاتی که گفتند برایم جذاب بود. حس کردم دارم دوران آموزشی تازه‌ای را شروع می‌کنم به عمل درخواهد آمد و مثل گذشته در سطح تئوری باقی نخواهد ماند.

   ظهر بعد از نهار کمی خوابیدم و تقریبا ساعت ۲ حرکت کردم به سمت ویلا. قسمت نسبتا سخت کارم هم بردن کلی ۲۰ لیتری بود که در خانه مانده بودند. تقریبا ۹ تا بردم همراه با غذاهایی که برای سگ و مرغ‌ها آماده شده بود.

   در ویلا اوضاع نسبتا وفق مراد بود. به جز تعداد تخم‌مرغ‌ها که ۶ تا بیشتر نشد. چند درخت را هم آب دادم و چاله دورشان را تمیز کردم و همه ۲۰ لیتری‌ها را هم خالی کردم و برگشتم. باد البته توری که جمعه نصب کرده بودیم را از دو نقطه جدا کرده بود که باز کردم و برای محافظت از سبزی‌هایی که در حیاط کاشته بودم، آوردم خانه. عملا ۳۰ دقیقه بعد از نماز مغرب رسیدم و با این که نسبتا کار زیادی انجام داده بودم، خیلی حس خستگی و کوفتگی نداشتم.

   در مسیر رفت بقیه پادکست مدیریت پروژه را گوش کردم. مطالب جالبی داشت و تمام شد. چون پادکست مفصلی نبود ولی نکات جالبی در مورد کنترل پروژه آموزش داد. در ویلا هم بقیه پادکست کتاب «جزء از کل» را گوش کردم تا آن هم تمام شد. در مجموع کتاب جالبی بود. پر از توصیف‌های متفاوت و عمیق که دوست دارم از نو کتاب را مرور کنم و این جملات جالب را بنویسم و گاهی نگاه کنم.

پست‌های دیگر وبلاگ:

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content