سهشنبه تقریبا تمام روز وقت سرخاراندن نداشتم. با این وجود ۲ ساعت و ۱۰ دقیقه بیشتر زمان مفید کاری ثبت نکردم. بعضی روزها کارهای ماندهٔ قبلی روی هم تلنبار شده و نمیگذارند کاری پیش برود.
مثلا بعد از یک هفته معطل کردن دیدم جوانههای ذرت دارند میپوسند و چند بار هم با خودم برده بودمشان به ویلا تا بکارم و نرسیده بودم. در نتیجه صبح سهشنبه وقت گذاشتم و مقداری که تازه جوانه زده بودند را یک سمت باغچه و مقداری که ساقه بلندی داشتند را در یکی از باکسهای جدید کاشتم. فعلا که حالشان خوب است. گرچه انتظار ندارم به محصول برسند و فکر میکنم با اولین سوزهای زمستانی خشک خواهند شد.

دیروز بالاخره بعد از کلی تیکت زدن و کشتی گرفتن با پشتیبان توانستم درخواست یک سرویس ویندوز مجازی ترکیه را ثبت کنم. ولی تا چهارشنبه صبح فرصت آزمایش کردن پیش نیامد چون دیشب با اهل و عیال رفتیم به ویلا که مهمان از شهرستان داشتیم. خوش گذشت و بلال کبابی و سیبزمینی آتشی و جوجه و میوه اسباب پذیرایی بودند. فقط به خاطر زیاد بودن جمعیت نشد چای آتشی دم کنیم.
مرغ را بین راه در جاده سنتو خریدم و بعد شک کردم که کلاه سرم نگذاشته باشند. مرغ به نظر من ۱ و نیم کیلو به زور بود ولی ترازوی فروشنده ۲ کیلو نشان داد. فکر کنم باید یکی از این ترازوهای دیجیتال دستی که اشیاء از آن آویزان میشوند، بگیرم و هر جا چیزی میخرم خودم هم کنترل کنم. اینقدر ماشاءالله کلاهبردارند که حد ندارد. طرف همین دیروز در جاده، نان سبزی به صورت گردهٔ کوچک را میداد دانهای ۲۰ هزار تومان. در حالی که همین نان در داخل شهر خیلی که باشد ۷ هزار تومان است. تازه با تعرفهٔ آزاد.
به پسرم گفتم ما ایرانیها تا دست از این کلاهبردار بودنمان برنداریم، این مملکت درست نمیشود که نمیشود.
با این که دم غروب رسیدیم به ویلا و بدون عجله کارها را پیش بردیم، ساعت ۱۰ شب درها را قفل کردیم و برگشتیم خانه. تا ۱۰ و نیم هم رسیدیم خانه و هلاک از خستگی خوابیدیم. عملا کارآمدی بالایی بود که البته دو علت مهم هم داشت: دست زیاد بود و همه کمک میکردند و ظرفها را آوردیم خانه بشوییم.
صبح چهارشنبه سرور ویندوزی ترکیه را آزمایش کردم و به جز کمی تند و کند شدن کارها خوب کار میکرد. جالب که همین چند روزه هم یکی از دوستان گفت یک سرویس برای گذر از محدودیتهای اینترنت ایران گیر آورده ماهی ۲۰۰ هزار تومان برای ۲۰۰ گیگ ترافیک. گفتم زیاده بابا من زور بزنم ۶۰ گیگ مصرف میکنم. از آن طرف یکی از همسایهها که برنامهنویس است گفت میخواهد اینترنت Point to Point بگیرد و اگر خوب جواب داد من هم میخواهم یا نه؟ از آن طرف از یک شرکت نرمافزاری مشهدی تماس گرفتند که یک سرویس VPS داریم تست کنید اگر خوب بود در خدمتیم. نه به وقتی که کسی جواب آدم را نمیداد نه به حالا که همه با هم از راه رسیدهاند.
دیروز یک تصمیم جدی گرفتم که تحقیق برای اجارهٔ یک خانه نزدیک دانشگاه آزاد را شروع کنم. بیشتر قصد دارم یک سالن مطالعه با امکان برگزاری کلاسهای حضوری در نزدیکی دانشگاه آزاد ایجاد کنم تا رابطه بهتری با دانشجویان بگیرم و از این لاک سردرگم حبس خانگی خارج شوم. قیمتها هم سر به فلک میکشیدند. اجارهها همه بالای ۷-۸ میلیون و رهن هم کمتر از ۲۵۰ برای موارد معقول نبود. حالا برویم جلو ببینیم چه میشود.
یکی از دوستان تهران لینک یک شرکت تبلیغاتی در تلگرام را فرستاد که یک شبکه دانشگاهی تحت پوشش دارند. قیمتهای تبلیغاتی هم نسبتا منصفانه بود. حالا باید یک تبلیغ بسازم ببینم چقدر مخاطب جذب میکند.
دیروز قسمت ۱۵۲ «آموزش انگلیسی با داستانپردازی» را برای ویراستار فرستادم و جوابش سریع آمد. به نظرم میرسد باید یک کلاس رماننویسی هم شرکت کنم. به نظرم میرسد برای کوتاه نگهداشتن قسمتها طبق قرارداد با ویراستار خیلی متن را فشرده دارم مینویسم و بهتر است بعد از تکمیل ۳۰۰ قسمت این داستان آموزشی، برای انتشار آن به صورت یک مجموعه کتاب، مروری مجدد بر داستان داشته باشم و متن بیشتری به آن اضافه کنم.
تجربهٔ جالب چند روز پیش هم سوال کردن از Chat GPT در مورد همین دورهٔ انگلیسی بود. چنان که در تصاویر میبینید، هوش مصنوعی جدید خیلی با این طرح موافق بود و آن را یک روش خوب برای آموزش زبان میدانست.


امروز تنها کارم طراحی کمپین تبلیغاتی برای کنکوریها است. هنوز ایدهٔ درست و حسابی ندارم و باید فکری بکنم. با همهٔ این گرفتاریها به این نتیجه رسیدم که به جای عجله کردن و هیجانزده تصمیم گرفتن بهتر است با آرامش و تمرکز کار کنم. باز دارم در همان حلقهٔ بستهٔ تلاش بیهودهای میافتم که سالها است از آن خارج نشدهام و بهتر است این ماجرا را یک بار برای همیشه تمام کنم.