چرا اینقدر طول کشید؟

دیروز هر چه کردم قسمت جدید دورهٔ آموزش انگلیسی با داستان تمام نشد. عملا وقت تمام شد و باید امروز بنشینم کاملش کنم.

   امروز شروع جالبی داشت. صبح زود رفتم در حیاط دویدم و پادکست گوش دادم. البته یکی از همسایگان نیم ساعت بعد یعنی کله صبح ساعت ۵:۳۰ در کانال تلگرام ساختمان نوشت که آقای محمدی مردم خوابند. خب درست می‌گفت. من هم عذرخواهی کردم. ولی واقعا فکر می‌کردم هنوز اینقدر گرم نشده که مردم پنجره‌ها را باز بگذارند.

   بنا بود صبح زود خانوادگی برویم توت بچینیم. اطراف خانهٔ ما درختان توت و توت قرمز (شاه‌توت نه آن قرمز که ترش است) زیاد است. ولی صبح بچه‌ها چنان خواب بودند که برنامه به هم خورد. من هم ۶ صبح شال‌وکلاه کردم رفتم ویلا. فکر می‌کردم زود راه افتاده‌ام. ولی در جاده که دیدم سرویس‌های شهرک صنعتی خیابان را اشغال کرده‌اند، فهمیدم که باید لااقل نیم‌ساعت زودتر حرکت کنم.

   با این که امروز دو کار اصلی بیشتر انجام ندادم، وقت زیادی گرفته شد. فقط پای یکی از نهال‌ها را از علف‌های هرز تمیز کردم و علف‌ها را ریختم جلوی مرغک. و یک توری فلزی را ضدزنگ زدم تا برای ساختن قفس پرندگان آماده شود. وقتی به دفتر رسیدم ساعت ۱۱ بود. یعنی عملا ۵ ساعت این رفت و برگشت و دو کار ساده طول کشید. البته شاید همزمان پادکست گوش دادن هم تأثیر داشته باشد. قبلا هم به این موضوع شک کرده بودم که وقتی همزمان پادکست گوش می‌کنم و کاری انجام می‌دهم، آن کار را کندتر از معمول تمام می‌کنم. خوش به حال خانم‌ها که مغزشان چند کار همزمان را جواب می‌دهد. آن‌ها به زبان کامپیوتر Multi Tasking هستند و ما مردها هر چه هم زور بزنیم، Single Task هستیم. اگر از اهالی کامپیوتر و برنامه‌نویسی هستی، بزن دست قشنگه رو به افتخار خانما.

   ضدحال که چه عرض کنم، ضایع شدن امروز هم مال من بود که رفتم توت بچینم. یک درخت توت نزدیک مدرسهٔ دخترجان در بلوار بود که توت‌های بسیار درشتش خودنمایی می‌کرد. شک کردم که چرا ملت سراغ این یکی نیامده‌اند. ظرف تمیزی که در ماشین داشتم را برداشتم و رفتم به شکار توت. ولی وقتی رفتم سراغش دیدم که بله توت‌های درشتش مزهٔ آب می‌دهند. بی‌دلیل نیست که همه‌اش باد کرده است. چند نمونه خوردم و فقط یکی شیرین بود. یعنی حیف آبی که به این درخت داده‌اند. درخت بغلی که توت قرمز بود هم همین وضعیت را داشت. انگار خاک این قسمت مشکلی دارد که درخت‌هایش این‌طوری هستند. البته این در برابر ضد حال خشک شدن کاکتوس خرچنگی من چیزی نبود.

کاکتوس خشک شده

   گر چه دیروز که به زنبورهایم سر زدم و دیدم جمعیت‌شان چهار برابر شده و کلی عسل ذخیره کرده‌اند، هم کیف کردم و هم تعجب. البته من در زنبورداری خوش‌سابقه هستم و قبلا هم که کارآموزی می‌رفتم، کلی بیشتر از نرمال دیگر شاگردان، کندوهایم تولید داشتند. این تکه موم را هم حتی اضافه بافته بودند که برداشتم تا نظم کندو به هم نخورد. اندازهٔ واقعی این تکه موم تقریبا ۱۰ سانتی متر بلندی دارد. می‌دانستید جویدن موم زنبور عسل به بهداشت دندان خیلی کمک می‌کند؟ چون از قوی‌ترین مواد آنتی‌باکتریایی طبیعی است.

موم زنبور عسل

   دو سه روز اخیر نهار میوه خوردم و خیلی خوب بود. ولی این خوبی تا بعدازظهر ادامه داشت. تا آن زمان سبک و سرحال بودم و بیشتر از معمول کار می‌کردم. ولی از دم عصر دیگر گرسنگی شدیدی فشار می‌آورد و باید فکری می‌کردم. پس امروز کمی سوپ هم از خانه آوردم تا بعدازظهر ضعف نکنم. ببینم چه می‌شود. شبیه این سبک تغذیه خارج از برنامهٔ روز را یک دانشجو در بیرجند داشت.

   او برایم تعریف کرد که نهارش را ساعت ۱۲:۳۰ می‌خورد و شام هم یک لیوان شیر. در نتیجه صبح زود به راحتی از خواب بیدار می‌شود و سبک و سرحال است. گر چه مطمئن نیستم این روش چقدر با فیزیولوژی بدن هماهنگ باشد، ولی امتحانش جالب است. جایی خواندم که مردم چین هم نهار را ساعت ۱۲ تا ۱۳ و شام را ساعت ۱۹ تا ۲۰ می‌خورند و در نتیجه شب خیلی سبک می‌خوابند. خوشا به حال‌شان.

   متأسفانه در سال‌های اخیر مردم خیلی به شب‌بیداری روی‌آورده‌اند که علاوه بر مصرف بالای انرژی برق و تخریب محیط زیست با نور زیادی که منتشر می‌کنیم و منابع طبیعی را برای تولید برق می‌سوزانیم، معایب دیگری هم دارد. مثلا ساعت فیزیولوژیک بدن هنوز بر مبنای عصر حجر کار می‌کند. ولی ما فکر می‌کنیم چون رایانه داریم پس می‌توانیم به سادگی همه چیز را تغییر دهیم. چیزی که متخصصین اصلا قبول ندارند و ساعت مناسب بیداری را حداکثر طلوع آفتاب و ساعت مناسب خواب شب را ۲ تا ۳ ساعت بعد از غروب می‌دانند. حالا ببینید که ما چه بلایی داریم سر خودمان می‌آوریم.

   امروز پوستهٔ سایت را به‌روزرسانی کردم. برای من از این جهت جذاب بود که با تیکتی که به ژاکت زدم، به توسعه‌دهنده اخطار داده بودند و او هم بعد از چند ماه بی‌خیالی طی کردن، نسخهٔ جدید را بارگذاری کرد. از خودم به خاطر این شهروند الکترونیک بودن راضیم. اگر همهٔ ما به این نکات توجه کنیم، به این راحتی همه چیز بلبشو نمی‌شود. نکتهٔ ساده‌ای که هنوز در بین ما ایرانیان جدی گرفته نمی‌شود.

   در هفتهٔ اخیر مشهد دیگر گرم شده ولی نه آنقدرها. مثلا کولرگازی دفتر را کلا نیم ساعتی روی ۲۶ درجه روشن می‌کنم و همه چیز خوب می‌شود. ولی جلوتر که برویم احتمالا دیگر به این راحتی‌ها نخواهد بود. گر چه که به احتمال قوی تا آخر ماه این دفتر را تخلیه خواهم کرد.  

   امروز در حین کار با شبکه‌های اجتماعی به یک سری عکس بسیار باکیفیت برخوردم که با هوش مصنوعی ساخته شده بودند. نسبت به تصاویر قبلی از این سری خیلی واقع‌گرایانه‌تر بودند و البته وسوسه‌کننده که بروم گالری را ببینم. ولی جلوی خودم را گرفتم تا وارد جستجوی زرد و کنجکاوی بی‌ثمر نشوم. مثلا امسال قرار است بهترین استفاده را از وقت عملی کنم. به همین منظور حتی سر زدن به اپ بازی موبایلی را خیلی کم کردم. زدم به بی‌خیالی در این که چند امتیاز جمع کرده‌ام و از این بی‌صبری که کی به مرحلهٔ بعدی می‌رسم و چند ساعت دیگر رویداد تمام می‌شود و من امتیاز نگرفته‌ام و این چیزها کنار کشیدم. در نتیجه به آرامش بیشتری رسیدم.

   ولی این کنار کشیدن یک نتیجهٔ دیگر هم داشت که احتمال می‌دهم راز خواب‌آلودگی شدید این چند روز من را برملا می‌کند. قبلا هم شک کرده بودم که بازی‌های استراتژی خیلی ذهن را درگیر می‌کنند و بر خلاف این که رویدادهای هیجان‌آور خاصی ندارند، عملا مغز به شدت در حال تجزیه‌وتحلیل است تا راهکارهای گرفتن امتیازات بیشتر را شناسایی کند. عملا که این نظریه لااقل به من یکی ثابت شد. با این که در طول روز به طول پراکنده به اپ سر می‌زدم و چند آیتم را تنظیم می‌کردم، و خارج می‌شدم، باز هم خسته‌ام می‌کرد. شما هم فعالیت‌های ذهنی متفرقه را کنار بگذارید تا به آرامش برسید.

   امروز متوجه شدم در کلی کانال رمزارزی و کارهای تایپیستی عضو اجباری شده‌ام. خب من هم رفتم خیلی شیک و بافرهنگ هر کسی را که من را در این کانال‌ها عضو کرده بود، بلاک کردم تا خیالم راحت شود. این مسخره‌بازی ۶۰ نفر اد کن تا بتوانی پیام بفرستی هم برای خودش معرکه‌ای شده است. امروز برای همسرجان هم پیام آمده که بیایید در این گروه ماهی ۳ میلیون کار تایپیستی به شما می‌دهیم ولی حق عضویت ۲۸۵ هزار تومان را اول بپردازید. گفتم کلاه‌برداری است، اصلا سمتش هم نرو.

   امروز یک بهانهٔ جدید هم از دانشجویان دورهٔ توانمندسازی مقدماتی که دوره را نیمه‌کاره رها کرده بودند دریافت کردم: چون گرفتار بودم و دوره متن زیاد داشت نخوندم. خب این هم شد بهانه؟ ما که هر قسمت را زیر ده دقیقه طراحی کردیم و روزی یک قسمت بخونید تا تموم بشه. البته این دانشجو در این نظریه تنها نیست. بسیاری از دانشجویانی که دوره را نیمه‌کاره باقی می‌گذارند از همین دست بهانه‌ها می‌آورند. البته من برای ترم بعدی یک فکر جدید دارم.

   می‌خواهم ربات تلگرامی دانشجویانه را به دوره وصل کنم و هر دانشجو با شروع کردن دوره، از ربات هم پیام‌های مرتبط با پیشرفت یا عدم پیشرفت در کار دریافت می‌کند. به این ترتیب یک عامل هوشمند خودکار داریم که به دانشجو در صورت عدم پیشبرد دوره هشدار می‌دهد و در مسیر کامل کردن دوره، او را راهنمایی و تشویق می‌کند. شاید جواب داد. تا همینجا که این کار چند میلیون تومان افزونه وردپرسی برایم آب خورده است. تا ببینیم چه می‌شود.

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content