ملاصدرا بنیانگذار حکمت متعالیه است و کارهای او چنان عمیق است که میتوانیم آثار او را به شکلی تلفیق بیش از هزار سال تفکر و اندیشهٔ اسلامی قبل از وی به شمار آوریم. در تقویم یکم خرداد به این حکیم عالیقدر اختصاص یافته است. شاید بتوان بزرگترین کار او را اتحاد چند جریان فکری عمدهٔ آن دوران یعنی کلام، عرفان، فلسفه، تصوف و شرع و ایجاد نظام فکری جدید و مستقل دانست که به حق شاهکاری علمی به شمار میآید. برخی معتقدند تا کنون چنین حکیمی در عالم اسلام دیگر پدید نیامده است.
ملاصدرا با عناوین صدر الحکما و صدر المتألهین نیز معروف است و ابعاد گوناگون شخصیتی او را شخصیتی بیهمتا در جهان اسلام ساخته است:
- وارستگی اخلاقی و ثبات روحی
- دانش گسترده و تسلط به علوم زمان
- تشخص خانوادگی و موقعیت اجتماعی عالی
- نقش برجسته در احیای فلسفه در دنیای اسلام
- پرکاری و تعدد آثار علمی عمیق
- شجاعت علمی در طرح افکار نوین
- ملازمت به فلسفه و عرفان در اوج هر دوی آنها
- قدرت همزمان استدلال و اشراق شهودی
آیت الله جوادی آملی در تجلیل از این دانشمند فرزانه چنین گفتهاند:
«مرحوم صدرالمتالهین در یک فضای فلسفی زندگی میکرد که هیچ کدام از مدعاهای او آنجا حضور و ظهور نداشت. اگر آثار مرحوم ملاصدرا را ملاحظه بفرمایید میبینید چیزهایی که در نوشتههای ایشان هست، هرگز در آثار پیشینیان یافت نمیشود».
زندگانی ملاصدرا
صدر الدین محمد بن ابراهیم قوام شیرازی، معروف به صدرالمتألهین در ۹ جمادیالاول ۹۷۹ هجری قمری (۱۷ مهرماه ۹۵۰ هجری شمسی) در محلهٔ قوامزادهٔ شیراز به دنیا آمد. پدر او مردی دانشمند و وزیر فرماندار پارس بود که به تجارت اشتغال داشت و برای صاحب فرزند پسری صالح و موحد شدن نذر کرده بود. این پسر را محمد نام نهادند اما او را صدرا میخواندند.
او از کودکی بسیار باهوش، جدی، باانرژی، درسخوان و کنجکاو بود و در اثر نبوغ ذاتی در مدتی کوتاه دروس مختلفی از جمله ادبیات فارسی، عربی و خطاطی را آموخت. یادداشتهای او نشان میدهد که در جوانی به ادبیات عرفانی از جمله اشعار فرید الدین عطار نیشابوری، جلال الدین مولوی و دیگران علاقمند بوده است.
صدرا در نوجوانی نزد معلم خانگی به تحصیل میپرداخت که با فوت استاد او و در پی آن هرج و مرج سیاسی در کشور مدتی تحصیل او با وقفه مواجه گردید. در نهایت با آغاز سلطنت شاه عباس یکم خانوادهٔ او به شیراز بازگشتند اما سه ماه نگذشته فوت پدر او را داغدار کرد و ناگزیر از گرداندن حجرهٔ بازرگانی پدر شد. او بسیاری از داراییهای خود را به فقرا بخشید و با این وجود هنوز بخشهایی از موقوفات او در شیراز و فارس موجود است.
ادامه تحصیل او در حوزهٔ علمیهٔ قزوین پا گرفت و با هجرت به اصفهان تحصیل را ادامه داد. در محضر اساتید بزرگی رشد کرد. برای نمونه از شیخ بهاءالدین عاملی دروس فقه، علوم حدیث و تفسیر، از میرداماد (معلم ثالث) حکمت الهی و حکمت شرق و غرب، و از میرفندرسکی علم ملل و نحل را آموخت. او به سرعت به سرآمد شاگردان این نوابغ دوران تبدیل شد. ملاصدرا میرداماد را مرشد و استاد حقیقی خود میدانست.
در تاریخ آمده است که در هوش و درایت او در تقسیم میراث یکی از توانگران اصفهان باعث توجه شاه عباس به وی شد.
دوران تبعید
ملاصدرا پس از کسب درجهٔ اجتهاد به تدریس در مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان پرداخت. اما مخالفان نظراتش او را به بدعتگذاری در دین متهم ساختند و باعث تبعید او از اصفهان شدند. حوزههای علمی دیگری نیز مانع ورود او شدند و با برچسب مرتد او را میراندند. تبعید ۵ یا ۷ سالهٔ او در کهک قم و مدتی نیز در قم ادامه یافت.
در این دوران با افسردگی دست از کار علمی شست و به تهذیب روحی و عبادت پرداخت و در اثر آن روشنایی نوری معنوی را دریافت که مفاهیم فلسفی را با عمقی بینذیر در ذهن او به کمال میرساندند. به قولی او به مرحلهٔ کشف و شهود رسید و توانست حقایق فلسفی را با دیدهٔ دل ببیند. در این مرحله بود که احساس تکلیف کرد که به سوی جامعه برگردد و دست به تألیف و نشر معارف بزند. او در نامهای به استادش میرداماد در شرح احوال این دوران آورده است:
«به واسطه كثرت وحشت از صحبت مردم وقت و ملازمت خلوات و مداومت بر افكار و اذكار بسی از معانی لطیفه و مسائل شریفه مشكوف خاطر علیل و ذهن كلیل گشته»
پس در آن روستای دور افتاده به تدریس و پژوهش پرداخت و اندیشههای دانشوران ایرانی چون شهاب الدین سهروردی، ابن سینا و ابویعقوب الکندی و نیز برخی دانشمندان اندلسی مانند ابن عربی و ابن رشد را آموزش میداد.
بازگشت به شیراز
به تدریج حاکمان شیراز با مکاتبه با شاه عباس صفوی اجازه یافتند تا در بنای مدرسهٔ خان در شیراز، ملاصدرا را برای تدریس دعوت کنند و در وقفنامهٔ این مدرسه آمده بود که وی حق دارد هر درسی که صلاح بداند در برنامهٔ مدرسه قرار دهد.
بازگشت او به شیراز درخشانترین دوران زندگی را شکل داد که کتابهای فراوان و ارزشمندی به رشتهٔ تحریر درآورد. ملاصدرا در مدرسهٔ خان افزون بر حکمت و فقه، به تدریس ادبیات، اخترشناسی، ریاضیات، شیمی، معرفة الارض(زمینشناسی)، و علوم طبیعی نیز علاقه نشان داد و این رشتهها را در برنامهٔ درسی قرار داد و به تدریج اهمیت این مدرسه از مدرسهٔ خواجهٔ اصفهان نیز بیشتر شد.
از معروفترین شاگردان ملاصدرا، ملا حسن فیض کاشانی و عبدالرزاق لاهیجی بودند. مشهورترین اثر او نیز «اسفار اربعه» است که حواشی بسیاری بر آن نوشته شده است.
با این حال از آثار او روشن است که در این دوران نیز مخالفین با بدگویی و رفتارهای ناهنجار خود وی را میآزردهاند. اما او اخلاقمدار بود و مقابله به مثلی از او دیده نشد.
وفات
ملاصدرا هفت بار پیاده به زیارت حج رفت که در آن زمان ریاضتی شرعی به حساب میآمد. بنا به مشهور در ۱۰۴۵ هجری قمری در سفر هفتم در بصره درگذشت و تالیف برخی کتب او مثل تفسیر قرآن و شرح اصول کافی (اثر شیخ کلینی) ناتمام ماند. پیکر او به نجف برده و در سمت چپ حرم امام علی (ع) مدفون گردید.
عرفان ملاصدرا
اعتقاد مذهبی ملاصدرا شیعهٔ ۱۲ امامی بود. او معتقد بود مذهب شیعه دو وجه دارد. یکی ظواهر دینی که احکام و شرایع دینی است. دیگری درونمایه و حقیقت مذهب است که ملاصدرا آن را «عرفان شیعی» مینامید. او اعتقاد محکمی داشت که ترک احکام و واجبات دین به بهانهٔ سیر و سلوک عرفانی مردود است.
حکمت متعالیه
مکتب فلسفی-عرفانی ملاصدرا «حکمت متعالیه» خوانده میشود و بر پایهٔ اصل «وجود» و تمایز آن از «ماهیت» استوار است. این مکتب بدیهیترین مسئلهٔ جهان را وجود یا هستی میداند که با علم حضوری و دریافت درونی برای انسان درک میشود و نیازی به اثبات آن نیست. اما ماهیت سبب گوناگونی و تکثر پدیدهها شده و به هر وجود، قالبی ویژه میدهد. پس همهٔ پدیدهها در وجود اشتراک دارند اما ماهیت آنها که معلول وجود است، تفاوت دارد.
ملاصدرا در نقد نظر استادش میرداماد (که خود پیرو سهروردی بود) مدعی حقیقی بودن «وجود» شد و «ماهیت» را امری اعتباری میدانست.
نظریهٔ «حرکت جوهری» ملاصدرا نیز از ابتکارات او بود که نظرات فلاسفهٔ قبلی مسلمان را رد میکرد. آنها معتقد بودند حرکت در مقولات ۹ گانهٔ عَرَض رخ میدهد و حرکت در جوهر محال است. اما ملاصدرا به حرکت در جوهر اعتقاد داشت. او بر خلاف نظرات ارسطو و ابن سینا که تغییر را تنها در چهار دستهٔ کمیت، کیفیت، وضعیت و مکان میپذیرفتند، جهانشمول بودن تغییر را پذیرفته و آن را در جاری در همه چیز از جمله در جواهر مادی میدانست.
رئوس نظریات او را اصل اصالت وجود، اصل مدرج بودن وجود در درجات، اصل حرکت در جوهر اشیاء، اصل تجرد خیال، اصل بسیط الحقیقة همه چیز، اصل حدوث جسمانی نفس به وسیلهٔ بدن، حدوث عالم، رابطهٔ وجود و علم تشکیل میدهند.
برهان وجودی ملاصدرا
ملاصدرا «حقیقت» را وجود میدانست و باور داشت که یک ماهیت به خودی خود یک لفظ کلی بوده و در واقعیت وجود ندارد. او براهین مختلفی در اثبات وجود خداوند اقامه کرده است که درخشانترین آنان «برهان صدیقین» است و معماری آن حاصل قرنهای متمادی تحول و پیشرفت حکمی-علمی حاصل درخشانترین اذهان جهان اسلام است. مرحوم علامه طباطبایی آن را معتبرترین و قویترین برهان برای رسیدن به خداوند دانستهاند.
نظر ملاصدرا دربارهٔ علیت
ملاصدرا هر ممکنالوجودی را نیازمند علتی میدانست اما معتقد بود نمیتوان به سلسلهٔ بینهایت علتهای پیاپی (تسلسل) تکیه کرد. این امر محال است و زنجیرهٔ علت و معلولی باید ابتدا، میانه و انتها داشته باشد.
قاعدهٔ اتحاد عقل و عاقل و معقول
یکی از ابتکارات فلسفی ملاصدرا «قاعدهٔ اتحاد عقل و عاقل و معقول» است. او معتقد بود در تکوین شناخت، قوهٔ شناخت و شخص ادراک کننده و موضوع ادراک شونده، سه چیز مستقل از هم نیستند. در هر عمل شناخت، وجودی پدید میآید که در همان حال که نوعی وجود شیء ادراک شونده است، در ظرف ادراک، نوعی وجود برای نفس ادراک کننده نیز است. پس نفس ادراک کننده، این وجود را به وسیلهٔ قوهٔ فاعلهٔ ادراکی خود آفریده که فعل خودش است. این قوهٔ ادراکی، در حقیقت خود نفس در مرتبهٔ فعل و تأثیر است.
مشهور است که او با توسل به حضرت معصومه (س) توانست این مسئلهٔ غامض را حل کند.
معاد جسمانی
حکمای قبل از ملاصدرا، معاد جسمانی را امری غیر قابل اثبات از راه عقل و برهان عقلی میپنداشتند. اما او ثابت کرد که میتوان معاد جسمانی را با برهان عقلی نشان داد. بر اساس دیدگاه او پس از جدایی نفس از بدن مادی، نفس انسانی متناسب با عالم برزخ و قیامت، بدنی مشابه بدن دنیایی خود میسازد اما تنها شبیه آن است و خصوصیات مادی قبلی آن را ندارد.
مسئلهٔ ثنویت نفس و بدن
یکی از شاهکارهای فلسفی ملاصدرا حل مسئلهٔ غامضی است که قرنها متفکرین را تا به امروز به خود مشغول کرده است. دکتر ابراهیمی دینانی در این باره در همایش بزرگداشت حکیم ملاصدرا در ۱۳۸۱ در سخنرانی خود میگوید:
«ملاصدرا در قرن یازدهم، هزار سال فرهنگ اسلامی را پشت سر داشت و کاملاً علوم اسلامی اعم از فلسفه، کلام، شعب مختلف کلامی، فقه و اصول را در خود هضم کرده بود یعنی ورق پارهای در علوم نقلی و عقلی نبود که ملاصدرا آن را نخوانده باشد و چنین انسان جامعی بود و برای همین است که توانست اسفار را بنویسد و فرق کلامی فلسفه را واقعاً نظام دهد و مسائل تازهای از الهیات را حل کند که پیش از او، گذشتگان نه در جهان اسلام و ایران و نه در مسیحیت، یهودیت، و نه بودایی و هندو نتوانسته بودند آنها را حل کنند. حالا فرصت نیست که من همه آنها را بشمارم و در این مجال اندک، فقط نمونهای را عرض میکنم که حرکت جوهری و سایر مسائل فلسفی و اصالت وجود، مسائلی را حل کرده که فیلسوفان غربی، هنوز هم توان حل آنها را ندارند. «ثنویت نفس و بدن» برای بشر در طول تاریخ مسئله بوده و هنوز هم مسئله است. برای غرب هم مسئله است برای کانت و دکارت مسئله بود. برای ابن سینا مسئله بود. برای یونانیان مسئله بود. این که آیا نفس و بدن دو چیز است یا یک چیز؟ این برای همه مسئله بود و حل آن ممکن نبود. دکارت دچار همین مسئله بود و شاگردانش هم هر کدام به نوعی کوشیدند آن را حل کردند اما دچار مشکلند. مالبرانش یک جور، اسپینوزا جور دیگر، همه می خواهند حل کنند اما نمیتوانند. خود ابن سینا با آن عظمتش نتوانست این مسئله را حل کند و همچون فارابی، روح را مجرد میدانست که به بدن تعلق میگیرد. ولی این به شعر و افسانه میماند که قصه جن و پری از آن قابل قبولتر است. چرا روح مجرد، داخل قفس شده مگر دیوانه است یا مگر در عالم مجردات، فشار و زور است؟ در ذهن ما هم «مرغ» و «قفس» مانده و هنوز هم از آن صحبت میکنیم:
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک- چند روزی قفسی ساختهاند از بدنم
اینها تشبیه و استعاره است و گرنه موجود مجرد که داخل قفس نمیرود و نمیتوان او را حبس کرد. اصولاً در عالم مجردات، زور نیست. آن عالم، عالم مرسلات است. حالت باید پیش آید تا روح به بدن تعلق بگیرد و هزار اشکال عقلی در اینجا پیش میآید. اما چون برای ابن سینا حل نشد این چنین عذر آورد. این مسئله برای خواجه نصیر طوسی آن عالم باهوش و فیلسوف عظیم هم لاینحل بود و بعد از خواجه نصیر هم هیچ کس اعم از محقق دوانی و دیگران نتوانستند این مسئله را حل کنند. سخن را کوتاه میکنم که هیچ فیلسوفی نتوانست «ثنویت نفس و بدن» را حل کند. مسئله «ثنویت نفس و بدن» با کف با کفایت صدرالمتألهین و نظریات حرکت جوهری و اصالت وجود او به بهترین وجه و برای همیشه تاریخ بشریت تحت عنوان «جسمانیه الحدوث و روحانیه البقاء» حل شد و غربیها باید بیایند اینجا و یاد بگیرند».
سخن آخر
ملاصدرا با نبوغ ذاتی و اشراق معنوی خود زخم زبانها و توهینهای جامعهٔ علمی زمان خویش را تحمل کرد و درهای بزرگی به روی آیندگان در عرصهٔ اندیشه گشود. شایسته است از این بزرگان حکمت و معرفت درس بگیریم و در توانمندسازی الگوی خود قرار دهیم.