مراقبه و حواس جمع

   دیروز فقط رسیدم یک مقاله و یک وبلاگ منتشر کنم. فهرستی از مقالاتی که باید امسال بنویسم تهیه کرده‌ام و قرار است طبق برنامه پیش بروم. تجربه به من می‌گوید اگر بخواهم در دفتر بنشینم و فکر کنم که الان چه باید بکنم، عملا هیچ کار مفیدی انجام نمی‌دهم. بلکه باید یک فهرست مفصل از کارهای عقب افتاده داشته باشم تا سریع بروم سراغ مورد بعدی. این طوری بازده من خیلی بیشتر می‌شود.

   گویا دیروز خیلی به خودم فشار آورده بودم. بعد از اتمام بازنشر مقاله در شبکه‌های اجتماعی به خانه رفتم و کمی خوابیدم ولی خستگی و سردرد رهایم نمی‌کرد. شب هم افطاری مهمان پدرخانم بودیم در یک مجتمع آلاچیقی گرفته بودند و رفتیم و خوش گذشت. ولی سردرد و سنگینی بعد از افطار دست از سرم برنداشت تا برگشتیم خانه. پسرجان و دخترجان به بهانه بازی با دخترخاله‌ و پسرخاله‌ها رفتند منزل پدرخانم و ما برگشتیم خانه. ولی شب تا چند چای و آب نخوردم هنوز حس تشنگی داشتم.

   امروز از صبح با تمرینات ذهنی که مشوق شروع دوباره‌اش کتاب «راهبی که فراری‌اش را فروخت» بود، شروع کردم. قبلا این تمرینات را به صورت تمرین خلاء ذهنی انجام می‌دادم و کم‌کم به عادتی خطرناک تبدیل شد. به این معنی که ساعات بسیاری از شبانه‌روز به هیچ چیزی فکر نمی‌کردم و این عادت به کابوس هولناکی برای موفقیت من تبدیل شد. مطالبی که در عرفان شرقی خوانده بودم را هم اضافه کنید که به یک فلسفه شخصی بی‌خیالی و بی‌توجهی تبدیل شد و سال‌های زیادی از عمر گرانمایه را به باد داد. یک جورهایی یک مرتاض مدرن بودم که به چیزی اهمیت نمی‌دادم. خیلی طول کشید تا این سرطان را پیدا کنم و تلاش کنم از شرش خلاص شوم.

   ولی این بار که این کتاب را دست گرفتم متوجه شدم برای این تمرینات تنها تفکر در خلاء مطرح نیست و می‌توان تمرکز و مراقبه را به اهداف و توانمندی‌های شخصی و برنامه‌های روز گسترش داد و بدین ترتیب در طی روز با ذهنی بهینه‌سازی و برنامه‌ریزی شده رفتار می‌کنیم و نتایج بهتر می‌شوند. همین امروز تقریبا تا حالا همهٔ کارهایی که چنین بار فراموش کرده بودم را به درستی انجام دادم و راضی هستم.

   امروز که به ویلا سر زدم برای گرگی سالاد الویه بردم. در یخچال مانده بود و احتمال خراب شدن داشت. چنان خورد و کیف کرد که خیالم راحت شد. تخم‌مرغ‌های زیر مرغ کرچ را هم جمع کردم که با ۴ تخم‌مرغی که مرغ‌های جوان گذاشته بودند تقریبا ۱۴ تا شد. تنها چالش رفتن مرغ‌ها به محوطه‌ای بود که جو کاشته بودم ولی هنوز حصار درستی نداشت. تنها مانعی که هر روز بروم ماه رمضان است و این که فاصله ویلا تا خانه از حد شرعی می‌گذرد و اگر صبح بروم باید تا قبل از نماز ظهر برگردم که روزه‌ام شکسته نشود. عصر هم که خیلی حس و حالش نیست.

   در ماه رمضان اصلا حواس درست سرجایش نیست. درخت‌ها حسابی شکوفه کرده بودند و بارانی هم زده بود و حتی بید دم در هم جوانه زده بود. ولی آخرش هم یادم رفت عکس بگیرم. ای دل غافل.

   یک کار جالب در اکسل یاد گرفتم که با Conditional Formatting می‌توانیم مشخص کنیم یک تم رنگی به نوشته‌ها بر اساس محتوا اختصاص داده شود. من هم به این صورت استفاده کردم که کارهایی که در طی سال باید زیاد تکرار شوند و هدف نهایی مثلا ۳۰۰ پست وبلاگ است، به این صورت با تونالیته رنگی به صورت خودکار مشخص شوند. یعنی من فقط شماره پست را بنویسم و بقیه کار را اکسل خودش انجام دهد. برای من که خیلی جذاب است.

استفاده از Conditional Formatting در اکسل
استفاده از Conditional Formatting در اکسل

   امشب میهمان داریم و بنا است شله بخریم تا پذیرایی آسان‌تر باشد. حالا باید تا ساعت ۵ که سه ساعتی وقت دارم، آمار کارهای روتین را ثبت کنم، یک وبلاگ بنویسم، یک مقاله منتشر کنم، و یک کار جدید به فهرست روزانه اضافه کنم.

پست‌های دیگر وبلاگ:

پوست‌اندازی خرچنگ

بنایی و برنامه‌نویسی

در روزهایی که درگیر ساخت‌وساز شده‌ام، کار با هوش مصنوعی دارد دوباره من را به سمت برنامه‌نویسی می‌برد. چون بعضی کارها را نمی‌توان به مدل‌های زبانی سپرد

ادامه مطلب »
بیل را هم رنگ اپوکسی زدم

رنگ اپوکسی و پرورش کرم

در گیرودار سروکله زدن با هوش مصنوعی، یک تجربهٔ موفق با رنگ اپوکسی حالم را بهتر کرد. آشنا شدن با پروژهٔ پرورش کرم هم جالب و متفاوت بود. شاید رفتم سراغ پرورش کرم…

ادامه مطلب »
بچه‌ماهی کپور در آکواریوم

سروکله زدن با ChatGPT

فکر نمی‌کردم توجیه کردن هوش مصنوعی مولد برای ویراستاری متن دوزبانه فارسی-انگلیسی اینقدر دنگ و فنگ داشته باشد

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content