شنبه
با یکی از همسایگان که مهندس کامپیوتر جوان محترمی است صحبت میکردیم. جالب بود که گفت به چای و قهوه که محبوب خیلی از همکارانش است، علاقهای ندارد. ولی در عین حال شب ۲:۳۰ میخوابد و صبح ۹ زودتر بیدار نمیشود. جالب این بود که گفت دوست دارد سحرخیزتر شود ولی تا به حالا نتوانسته است. خیلی وسوسه شدم که «کارگاه صبح سپید و رویای شبانه»
حکایت شرکت در دورههای جدید با شرکت در دوره بینالمللی «مربی استعدادیابی» ادامه پیدا کرده است. از شنبه تا چهارشنبه باید روزی ۳-۴ ساعت بنشینم پای دوره آنلاین و کلی چیز جدید یاد بگیرم. البته سرفصلها را که نگاه کردم، تقریبا ۴۰ درصد را قبلا آشنا شده بودم. امیدوارم مدرسین دوره کارشان را واقعا بلد باشند.
این روزها کلا یادگیری به یک چالش تبدیل شده که نمیدانم چقدر در روبرو شدن با آن موفق خواهم شد. مباحث بسیار جدیدی پیدا کردهام که باید یاد بگیرم. گاهی به خودم میگویم بهتر است به جای تمرکز بر این همه یادگیری، بروم سراغ مدیریت و کار را به کاردان بسپارم. توصیه خوبی است ولی خب فعلا خیلی امکان پرداخت حقوق ندارم و مجبورم با همین برنامه جلو بروم فقط امیدوارم ابزارهای هوشمند جدید بتوانند کمک کنند کارهایم را بهتر «سیستمسازی» کنم.
دورهٔ تخصصی آموزش کمپینهای تخصصی هم دارد تمام میشود. حالا باید هفتهٔ جدید که تقریبا ۲۰ روز تا شروع وبینارهای «رازهای توانمندسازی دانشجویان» مانده را به طراحی و اجرای کمپینهای تبلیغاتی اختصاص دهم. با این که سالها است در این زمینه آموزش دیدهام، مطمئن هستم خوب عمل نکردهام و باید اصلاحات جدی در کارم ایجاد کنم. یادم هست یکی از اساتید دورههای تخصصی در تهران به من گفت اگر تا همین جلسه را بروی اجرا کنی و دیگر بقیه جلسات را نیایی هم موفق خواهی شد. کاری که من برعکسش را انجام دادم و تمرکزم را گذاشتم روی یاد گرفتن. مهارتی که به اجرا درنیاید، نتیجهای هم نخواهد داشت.
یکی از دغدغههای جدیدم توییتر است. اخیرا کسانی را دیدم که با سه ماه آموزش گذاشتن در توییتر به بیش از ۱۵ هزار دنبال کننده رسیدند. قطعا کاری میکنند که من نکردهام و بنا به قولی که به خودم دادهام، امسال سال گذر از این ناتوانی است.
یکی از چالشهای تولید محتوا، حفظ استمرار آن است. کافی است چند روز مقاله منتشر نکنی و میبینی که بازدیدکنندگان سایت به روشنی رو به کاهش میگذارند. یک چالش مداوم که همواره باید برایش فکر کنی و دنبال
نوآوری باشی. کمی با این روند مخالفم. چون گاهی نوآوری به تخریب محتوا میانجامد و گاهی دنبال کردن آنچه مخاطب تشنهٔ آن است، نمیگذارد حرف خودت را بزنی و میشوی دنبالهرو جمع که همیشه جالب نیست. اگر نمیدانید از چه صحبت میکنم، مقالهٔ «اثر اعتماد اجتماعی» را ببینید که یک ویدیوی جذاب هم دارد.
یکی از دشوارترین کارها را این روزها دارم انجام میدهم. آن هم تفهیم مفاهیم کار کردن در محیط اداری به پسرجان است. خب نوجوان است و نظم محیط کاری برایش نفسگیر است و بنا به ذائقهٔ سنی دوست دارد بیشتر بنشیند بازی کند. درک کردن شرایط محیط کار برای یک نوجوان ظاهرا پیچیدهتر از چیزی است که فکرش را میکردم. با این که کلمات را میفهمد ولی جان مطلب را نمیگیرد. جالب است که در این سن افراد از تماشای فیلمهای قهرمانی لذت میبرند. ولی در زندگی واقعی آن منش قهرمانی را دنبال نمیکنند. خودم هم همینطور بودم. داستانی شده این هم.
خیلی دوست دارم یک بخش کمیک در سایت دانشجویانه باز کنم. قبلا میخواستم کتاب «رازهای تبدیل کرم خاکی به اژدها» را به صورت داستانی بنویسم. ولی با کمی نوشتن متوجه شدم در این حوزه مبتدی هستم و نتیجه خوبی بدست نخواهد آمد. حالا که چند سال از نگارش آن کتاب گذشته و کلی مطلب جدید هم برای عرضه دارم، فکر میکنم طبعآزمایی بدی نیست که یک بخش کمیک هم به سایت اضافه کنم. خدا را چه دیدی. شاید طراحی گل کرد و گرفت.