دست راستم هم درد گرفته و به مجموعه دستهای دردناک پیوسته. دست چپم مدت زیادی است از کتف درد میکند و ظاهرا درد عضلانی است و حالا دست راست هم همین مشکل را دارد. احتمال میدهم به خاطر کار کردن با ۲۰ لیتریهای آب باشد. از طرفی مچ دستم هم درد میکند که مشخصا به خاطر کار با موشواره است. امان از کار کردن زیاد با سیستم.
دیروز بالاخره مقاله ماه رمضان را منتشر کردم. البته فقط یک ایده برای بازنویسی داشتم که به مصرف فیبر زیاد برای کاهش جذب قند مواد غذایی هیدروکربندار مربوط میشد که حس کردم ضرورتی ندارد و همان قبلی را بازنشر دادم. جالب بود که سریع ۲ تا لایک گرفت. حس کردم احتمالا چون ابتدای ماه رمضان منتشر نکردم لایک بیشتری جذب کرد. چرا که ملت این چند روزه طعم دشواری روزه را چشیدهاند و لابد با دقت بیشتری خواندهاند.
خبر خوب کاری دیگر هم این بود که بالاخره آپلود فیلمهای آموزشی سایت وردپرس مشتری را تمام کردم. واقعا وقتم را گرفت و فکر نکنم دیگر جرئت کنم به این راحتی چنین پروژهای بردارم. به طرف هم پیام دادم و هنوز نخوانده است.
کار سه تا از باکسهای بزرگ باغچه در حیاط را تمام کردم. بزرگترین را کامل سبزی کاشتم و رویش را پوشاندم که گربه به هم نریزد. دومی را فقط آب دادم و سومی را حسابی تکاندم. مقداری از گلهای یخ، یخ زده بودند و باید دور ریخته میشدند و قسمتهای سالم مانده دوباره در خاک نشانده میشدند که انجام شد. حالا مانده دو تا باکسی که با هبلکس ساختهام و لازم است رنگی هم بخورد و زیبا شود. دو سطل زرد هم از خاکهای اضافه در حیاط پر کردم که ببریم ویلا و کمکم حیاط شکل آدمیزادی به خودش بگیرد.
دیشب افطار مهمان اقوام بودیم و بعد از آن عیددیدنی منزل مامان. دایی مهدی عزیز آمدند و دیداری تازه شد. گر چه هم ما لشکر شکستخورده بودیم هم آنها و همه نتوانسته بودند بیایند. مامان هم با دوستش رفته بود محل پرورش ماهی و خودش را سرما داده بود و حالندار بود. جالب بود که معتقد بود ویروسی به او منتقل نشده و فقط سرمای زیادی بر بدنش اثر کرده. جل الخالق.
از امروز تمرینهای فکری که در کتاب «راهبی که فراریاش را فروخت» آمده شروع کردم. من قبلا این تمرینها را میشناختم و تا حدی هم تمرین کرده بودم و به دلیل حس ناکارآمدی آنها را کنار گذاشته بودم. تا حدی هم فکر میکردم به اندازه کافی تمرین کردهام و بیشتر لازم نیست. ولی این کتاب طوری این مفاهیم را دوباره در ذهنم زنده کرد که تصمیم گرفتم ادامه بدهم و ذهن را تقویت کنم.
از ابتدای سال هر صبح بعد از سحری یک جزء قرآن خواندم و با این حال چند جزء از ابتدای سال عقب افتادهام که باید در ادامه مسیر جبران کنم. فعلا تصمیم این است که تا هفتم فروردین روزی یک جزء بخوانم و بعد از آن کمی دوز قرائت را بالاتر ببرم که کم نیاورم و تا آخر ماه مبارک یک ختم کامل تمام شود.
در چند روز اخیر خیلی تشنه میشوم و دم افطار تا مایعات کافی ننوشم و سیراب نشوم جز نان و پنیر و شاید خرما یا بامیه و زولوبیا چیزی نمیخورم. خوب است که روزها خیلی بلند نیست و هوا هم خیلی گرم نشده. اگر میشد چه میشد؟
بدترین خبر کاری هم پاک شدن گروه استعدادیابی بود. موسسه گارنت که به ما مدرک استعدادیابی داد حالا گروه استعدادیابی که همه ما در آن عضو بودیم را حذف کرده و علیالظاهر باید قید همکاری با این موسسه را بزنیم. یک خبر بد دیگر هم پاک شدن DirectAdmin از پنل مدیریت سایت دانشجویانه و جایگزین شدن آن با cPanel بود که حرصم را درآورد.
تنها خبر خوب پارسال که یادم رفت اشاره کنم دوباره فعال شدن سیمکارتهای Vodafone انگلستان در ایران بود که نزدیک بود دردسر جدی برای فریلنسرها ایجاد کند. ابتدا اعلام شد این شرکت از ۱۷ اسفند به همکاری خود با ایران خاتمه میدهد و سیمکارت رایگان جایگزین با شماره جدید به خریداران داده خواهد شد. ولی بعد دوباره اعلام شد نه بابا هنوز کار میکند و نگران نباشید.
سال گذشته برنامهریزی کرده بودم که ۳۰۰ پست وبلاگی داشته باشم ولی به حدود ۱۳۰ و اندی بیشتر نرسیدم. ببینم امسال چه میکنم.
پستهای دیگر وبلاگ:
سرکارگر پروژه و لایحه دفاعیه
هماهنگ کردن دو گرفتاری با هم ناممکن است. وقتی همزمان سرکارگر ساختوساز باشی و جلسه دادگاه در شهرستان داشته باشی
میگوهای نارنجی آکواریوم
بالاخره آکواریوم را آب کردم و با دو میگوی آب شیرین شروع کردم به ساختن یک اکوسیستم آبی در خانه
سگ لجباز و پی استخر
در روزهایی که به جای نوشتن و آموزش دادن در حال کارهای عمرانی هستم، درگیر شدن با یک سگ لجباز کار راحتی نیست به ویژه اگر پی استخر ناقص مانده باشد
۱۰ روز تعطیلی اجباری
آدم به ساختوساز که مشغول شود از همه چیز غافل میشود. کاری که درگیرکننده است و نمیگذارد بنشینی دو خط چیز بنویسی و منتشر کنی
کلید جا مونده و در وا نمیشه
وقتی خوش و خرم لباس میپوشی که از سرکار برگردی خانه و متوجه میشوی همهٔ کلیدها را جا گذاشتهای و درها را بسته و قفل کردهای چه کار باید کرد؟
باغ و دیوار و استخر
این روزها درگیر کارهای عمرانی شدهام و نرسیدهام کتاب بخوانم و مقاله بنویسم. رسما افتادهام به ساختوساز و سرکارگری و این جور اشتغالات