ظاهرا مقاله همای سعادت هیچ فایدهای اگر نداشته یک فایده داشته و تعداد ثبتنامی در پنل پوش نوتیفیکیشن در سایت نجوا را از ۱۱۳ تا به ۶۶۱ عدد افزایش داده است. خب این هم بدی نیست. همای سعادت این مدلی بر شانهٔ ما نشست. حیفم میآید که این ترافیک خوب به سایت آمد ولی به ثبتنام در دوره منجر نشد. گر چه مشخص بود که با این ترافیکی که با یک کنجکاوی موجوار میآید نمیشود کار حرفهای انجام داد.
دوباره تمرین زبان انگلیسی را شروع کردم. البته با Duolingo چند زبان دیگر را هم دارم تمرین میکنم. خبر جالب برایم فعال شدن دورههای قهرمانی (Champion) برای زبان عربی بود.
دیروز بعد نماز ظهر با پسرجان رفتیم ویلا. قصد داشتیم درختها را با قارچکش بوردو رنگ بزنیم که اینقدر هوا گرم بود منصرف شدیم. فقط چند درخت را آب دادیم و به حیوانات غذا دادیم و برگشتیم. جلوههای جالب بهاری هم جذاب بود. درختهایی که شکوفه داده بودند منظره جذابی داشتند. برایم جالب بود که انگورهایی که جای بدی قبلا کاشته شده بودند و از بیخ شکسته شده بودند دوباره جوانه زده بودند.
ولی یک محاسبه اقتصادی ذهنم را به هم ریخت. دیدم مرغی که روی تخممرغها خوابیده عملا نمیگذارد مرغهای دیگر تخم بگذارند. تولید تخم مرغی که روزی تقریبا ۱۰ تا بود رسیده به ۲ تا. بقیه را یا میشکنند یا این خانم نگهداری میکند. خب ۲۱ روز دوره جوجه شدن اینها است و عملا تعداد تخممرغ زیادی از دست میدهیم که همه ضرر است. اگر همه تخممرغهایی که رویش خوابیده را هم جوجه کند، عملا چیزی بیش از ۵۰۰ هزار تومان هم ضرر دادهایم. ضمن این که وقتی در یک قفس شلوغ جوجه به دنیا بیاید احتمال زیر دست و پا رفتنش خیلی بالا است. پس احتمالا باید خانم مرغه را از مادر شدن منصرف کنیم یا یک قفس دیگر برای بقیه اعضای خانوادهاش جور کنیم که اینها با هم نباشند. امان از اقتصاد.
در گذشته برای برنامهریزیها رفتم به سمت روشی شبیه مدیریت پروژه. یعنی کارهای مختلف را ثبت میکردم، درصد پیشرفت میزدم و بررسی میکردم. کمکم متوجه شدم این روش خیلی وقتگیر است و عملا خودش به یک مانع در پیشرفت تبدیل شده است. پس برنامهٔ ثبت منظم همه چیز را کنار گذاشتم و بیشتر بر تداوم تمرکز کردم. برای امسال هم کلی برنامه نوشتم ولی متوجه شدم ثبت و ردیابی عملا کاری وقتگیر است، پس یک فایل ورد و یک اکسل باز کردم. در فایل ورد به سادگی کارهای روزانه را تیتروار ثبت میکنم. چه کارهای شخصی چه کاری و چه اتفاقات جالب خانوادگی. یک جور دفتر خاطرات فشرده است.
ولی در اکسل تنها کارهایی که نیاز به تکرار دارند را ردیابی میکنم. این طوری به سادگی سوابق کلیه کارهای گذشته را دارم و برای کارهایی که قرار است منظم تکرار شوند هم راهی پیدا کردهام. خوب است دیگر. یک فرمتبندی هم اعمال کردم که کارهای انجام شده با رنگ سبز و کارهای انجام نشده با رنگ نارنجی علامت بخورند که با یک نگاه بهتر بتوان فهمید چه خبر است.
میگویند فرهنگ تعارف ایرانیها مزخرف است من هم قبول دارم. دیشب رفته بودیم عید دیدنی. من دو تا چای خوردم که مهمانهای تازه رسیدند. برای آنها هم چای آوردند و به من تعارف نکردند. بعد صاحبخانه گفت که به فلانی هم چای بدهید. تعارف کردند گفتم ممنون خوردم. سینی را که بردند باز خانم خانه گفت برای فلانی هم تعارف نکردید. باز سینی چای برگشت و باز گفتم نمیخورم. این بازی سه چهار بار تکرار شد و کمکم حرصم درآمد و آخرش واضح گفتم نمیخوام. ولی ظاهرا کمی تشر زدم و همه گرخیدند. گر چه قصد بدی نداشتم ولی خب لج آدم را نباید با تعارف بیش از حد دربیاورند دیگر. ای بابا. من تازه مثلا دارم روی خودم کار میکنم شخصیت D بالایم را کنترل کنم و با دیگران درگیر نشوم. ولی باز هم جاهایی از دست درمیرود.
امروز هوای مشهد کمی ابری است. فرصت خوبی بود که بروم ویلا و درختها را رنگ کنم. ولی امشب افطار دعوت شدیم و عملا وقت زیادی برای کار کردن نمیماند. پس در خانه ماندم و به دفتر آمدم. مهمترین کارم برای این روزهای اول سالی پیدا کردن راهی است برای تولید محتوای عمده برای شبکههای اجتماعی دانشجویانه. وسوسه شدم یک حساب ChatGPT 4 بگیرم که امکانات جذابی دارد. فعلا دارم با ابزارهای رایگان پیش میروم تا ببینم بعد چه باید کرد.
پستهای دیگر وبلاگ:
دفتر پَر
بالاخره قرار شد دفتر را تخلیه کنیم و برگردیم به آغوش گرم خانواده. امان از اجارههای سنگین که نمیگذارد آدم نفس بکشد
قورباغهای که در آب نمیپزد
تا حالا شک نکردید که قورباغه واقعا در ظرفی که در حال گرم شدن است میپزد یا نه؟
تغییر استراتژی کار و بدنسازی در کوه
تغییر استراتژی کاری دست کمی از بدنسازی کردن در کوه ندارد
چالش کتاب و سیمانکاری غیرحرفهای
در چالش کتابخوانی ۴ کتاب را فراموش کردم و با برنامههای فشرده باید نگران سیمانکاری در ویلا هم باشم
مصاحبه شغلی مسخره
گاهی که در مصاحبههای شغلی شرکت میکنم حس میکنم خیلی بیشتر از مصاحبهکننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم
دیجیتال مارکتینگ با دیوار
بدون دیجیتال مارکتینگ واقعا کسبوکار آدم میخوابد و بیدار نمیشود. نمونهاش همین دانشجویانه است که در گل مانده است.