در فاصله خاطرهنویسی قبلی که بیش از ۲ هفته گذشته وقت زیادی برای دانشجویانه نگذاشتم. هم تعطیلی بود و هم مهمانی زیاد داشتیم. بیشتر وقت صرف رفتن و برگشتن به ویلا و پذیرایی از مهمانان شد. در مجموع خوش گذشت و به ویلا هم رسیدگی شد. حتی حیاط خانه هم به طور کامل و با زحمت زیاد تخلیه و تمیزکاری شد که حسابی هم خستهکننده بود. ولی نتیجه نهایی واقعا دلچسب از آب درآمد.
بهترین کار چند روز اخیر سمپاشی درختان بود. به جهاد کشاورزی رفتم و از کارشناسان حوزه باغداری اسامی چند سم را گرفتم که برای انسان سمی نیستند. یکی را خریدم و درختها را با پمپ هوایی که داشتم سمپاشی کردم. درست همان فرآیند رنگ زدن بود و به خوبی پیش رفت. امسال آفت زیاد شده و داشتم واقعا نگران میشدم که چه بلایی سر درختها خواهد آمد. از طرفی از سموم مضر فراری بودم و نمیخواستم میوهها سمی شوند و دوست داشتم همه میوهها قابل مصرف باشند. با این وجود بعضی درختها که آفت زیاد به آنها رسیده بود برگریزی پیدا کردند ولی برگهای جدید درختها بدون آفت هستند و به خوبی دارد پیش میرود.
کار خوب دیگر هم محکم کردن توری حیاط روی باغچه سبزیجات بود. عملا باعث شد تا سبزیها با آفتاب مستقیم نسوزند و همیشه پرآب و ترد باشند. فکر جالبی که به راحتی عملی شد و حالا هر صبح که به حیاط بروم میتوانم سبزی تازه برای صبحانه بچینم.
اتفاق دیگر در کنار مهمانیهای اخیر صحبت با یکی از همسایگان بود. پیشنهادات جالبی داد که حیاط را تغییر دهیم و با وانت اضافهها را ببریم به ویلا و حیاط از نو طراحی و کاشته شود. فکر میکنم مدتی که دانشجویانه موفقیتی نداشته و من هم سعی میکردم نجاتش دهم باعث شده این طور به هم بریزم و همه حیاط را شلختگی و بینظمی برداشته است. ذهنی خسته و افسرده که سعی میکرد خودش را نجات دهد و نمیتوانست.
از شنبه دوباره تمرینهای برنامهنویسی را شروع کردم. ادامه دوره Git اولین انتخاب بود. این دوره که تمام شود میروم سراغ پایتون. احتمالا دنبال دورههای هوش مصنوعی جدید میروم و به مدلهای زبان سری میزنم ببینم چه خبر است.
حس بدی که این چند روز داشتم همین بود. نمیتوانستم شکست را راحت هضم کنم و دچار نوعی بههمریختگی روحی شده بودم. سعی دشواری که کار را سخت میکند و حرکت به سمت مسیر جدید را کند میسازد. بگذریم که یکشنبه صبح حسابی درگیر حیاط شدم. بعد از صبحانه با پسرجان رفتیم به سراغ حیاط و کلی از چیزهایی که اضافه بود را بیرون کشیدیم و آماده کردیم برای بردن با وانت.
یکی از چیزهایی هم که متفاوت و غریب بود، خواب رفتن دست و پا بود. چندین بار دست و پاهایم خواب رفتند و نگرانم کردند. گر چه تصمیم جدیتری گرفتم برای ورزش کردن روزانه که به ۱ ساعت مفید برسانم و نگذارم پیری زودرس به سراغم بیاید. چشمها را هم به متخصص نشان دادم که گفت مشکلی نیست. فقط برای خواندن مطالب نزدیک حتما عینک بزن و اگر دشواری پیش آمد بیا برای عینک قویتر. خب اینجا بود که متوجه شدم گذاشتن تلویزیون در فاصله ۳ متری به جای نمایشگری که در ۵۰ سانتیمتری داشتم چه انتخاب درستی بوده است.
نکتهای که باید برایش تصمیم بگیرم هم دفتر است. هم خرج کرایه دارد و هم با کاهش وقتی که برای دانشجویانه میگذارم شاید بهتر باشد قیدش را بزنم. گر چه فکر میکنم حذف کردن دفتر کار برای خانواده مشکل درست میکند و تجربههای قبلی هم نشان داد که در خانه نمیتوان کار کرد. مگر این که به کلی بخواهم قید کار کردن آنلاین و نوشتن را بزنم که فعلا از من بعید است.
صبح یکشنبه که به دفتر آمدم دو سفارش جدید داشتیم. دو نفر «دوره توانمندسازی مقدماتی» را سفارش داده بودند. با هر دو تماس گرفتم و مشخص شد یکی از آنها کتاب را میخواند و برای دوستش هم ثبتنام کرده است. دو دانشجوی علاقمند به نظر میرسیدند و امیدوارم دوره به کارشان بیاید. چند روز بعد هم یک سفارش «فایل محاسبه میانگین تحقق اهداف» داشتم. حالا که کمتر کار میکنم انگار بیشتر مخاطب جذب میشود. کمی عجیب است ولی فعلا روی همین ریل باید بروم جلو.
دوره Git جادی را هم تمام کردم. گر چه خودش آخر دوره گفت این پروژه خیلی خیلی بزرگ است و به این راحتی نمیتوانید همه ابعاد آن را بدانید و لازم است بیشتر از این حرفها یاد بگیرید. دوره بعدی را میخواهم با پایتون شروع کنم. قبلا چند دوره پایتون را نشان کرده بودم و حالا باید یکی از آنها را انتخاب کنم. قصد دارم دورهای را بردارم که مدرک آنلاین بینالمللی معتبر داشته باشد. به این امید که بشود در کاریابی با درآمد دلاری از آن استفاده کرد.
در حال حاضر هنوز جویای کار هستم و کار مشخصی پیدا نکردهام. چند مورد در حوزه مدیریت منابع انسانی هم در کانال تلگرامی استخدامی مشهد پیدا کردم و رزومه فرستادم تا ببینیم چه خواهد شد. یکی از آشنایان که شرکت تولیدی پلاستیک دارد هم پیشنهاد کرد فومهای تولیدی را در مسیر ویلا بازاریابی کنم. گفت سود خوبی دارد و از این تعریفها. گر چه خیلی خودم را بازاریابی قابلی نیافتهام و چندان چشمم آب نمیخورد که از این مسیر آبی گرم شود.
این وسط یک کار خوبی اتفاق افتاد. یکی از آشنایان یک حسابدار خانم برای کارخانه میخواست و من به یاد یکی از شاگردان سابق در طرح توانمندسازی دانشجویان افتادم که محدوده محل سکونت بسیار نزدیکی به آنجا داشت. ارتباط دادم و امیدوارم کارش بگیرد. در این شرایط مالی یک حقوق ۲۰ میلیونی با بیمه و سرویس و غیره میتواند گزینهٔ خوبی برای خیلیها باشد.
ویراستار دورهٔ «آموزش انگلیسی با داستان» هم پیام داد که نمیخواهید دوره را ادامه بدهید؟ گفتم چرا و از هفتهٔ جدید شروع میکنیم. حیفم میآید که این دوره نیمهکاره باقی بماند و امیدوارم بشود به خوبی تمامش کرد.
پنجشنبه باران شدیدی در مشهد میبارید. با همسرجان رفتیم به ویلا و شدید شدن باران نگذاشت کار زیادی انجام شود. جمعه هم دوباره با همه خانواده رفتیم و بخشی از آن همه چیزی که از خانه به ویلا برده بودیم را مرتب کردیم. بارانهای اخیر مشهد خیلی جذاب بودند و حال همه را خوب کردند. هوا تمیز و معطر بود و نهاری که در ویلا خوردیم طوری چسبید که فکرش را نمیکردیم.
آخرین خبر محیط زیستی من هم شروع شدن به دنیا آمدن جوجههایی است که در دستگاه جوجهکشی گذاشته بودم. صبح شنبه اولین مورد به دنیا آمد و منتظر بقیه هستم.
خب بگذریم از این همه خبرهای درهم و برهم و برویم سراغ هوش مصنوعی و یاد گرفتن مهارتهای جدیدی که برایش لحظهشماری میکنم. هدفی که برای آن مشتاق هستم یاد گرفتن مدلهای زبانی است تا بتوانم دوره آموزش زبان انگلیسی را با امکانات جدیدی مجهز کنم. به شکلی که یک هوش مصنوعی بتواند با یادگیرنده گفتگو کند و او را گام به گام در طی یک مسیر داستانی جلو ببرد و زبان او را کامل کند. مهارتهای او را کامل کند و مجموعه واژگانی که یاد گرفته است را کنترل کند و در مسیر زبانآموزی همراهی جذاب و کاربردی باشد.
پستهای دیگر وبلاگ:

سرمایهگذاری گوسفندی
بالاخره دستگاه جوجهکشی ۲۰۰ تایی خریدم. ۶ عدد هم تخممرغ کوشن گرفتم که جایگزین ۶ تخممرغ برهمای بدون نطفهٔ قبلی شدند. دستگاه قدیمی را

سختی پول خرج کردن
بودجه که محدود باشد، نمیتوان آزادانه عمل کرد. باید دقیق همهچیز را به حساب بیاوری تا ناگهان دستت خالی نشود و چرخ کارها از حرکت نایستد

هوای سرد و بتن سقف
در گیرودار بنایی، برخورد کردن با جبههٔ هوای سرد دردسری جدی است. کار را تعطیل میکند و بتنها را خراب

سعدیخوانی و سرمایهگذاری
تصمیم برای یک سرمایهگذاری جدید کار پیچیدهای است. همه چیز از نو شروع میشود و باید دقت کرد

یک تصمیم فلسفی
کافی بود در یک گردهمایی فلسفی شرکت کنم تا نکتهای عمیق از تمایل قلبی به فلسفه در خودم کشف کنم

استرس مایکروسافت اکانت
بیش از ۴۰ گیگ دیتا آپلود نکردی که بفهمی استرس از دست دادن اکانت مایکروسافت ۳۶۵ چقدره