دیروز که جمعه بود تقریبا تمام وقت با گل و گیاه سروکار داشتم. صبح با پسرجان رفتیم ویلا و دو نهال جدید کاشتیم. عصر هم از ۳ به بعد توی باغچهٔ خانه بودم. از قبل از عید تماما حیاط را به هم ریختهام تا یک باغچهٔ قشنگ بسازم و هنوز تمام نشده است. حس خوب دست زدن به خاک و کار کردن با گل و گیاه برای من هیچ جایگزینی ندارد.
دیروز چندان خستگی حس نکردم ولی امروز آنقدر که فکر میکردم راحت نبودم. امروز صبح رفتم ویلا دو نهال دیگر کاشتم. زمین بسیار سخت بود و کار با بیل و کلنگ هم آسان نبود. یک بیل هم خراب کردم. یعنی شکست. نه از دسته بیل، که از قسمت آهنی ترک برداشت و کنار گذاشته شد. چند بار به هن و هن افتادم و بیشتر از آن که انتظارش را داشتم کم آوردم. ولی در نهایت با کاشت دو نهال و با خیال راحت راهافتادم به سمت دفتر.
در مسیر رفت و برگشت و در حین کار هم پادکست مفصلی گوش دادم. بعد که چک کردم تقریبا ۲ ساعت کامل شده بود.
با این که عملکرد موفقی داشتم ولی به دفتر که رسیدم دیگر نای کار کردن نداشتم. نماز خواندم و کمی خوابیدم ولی باز هم ذهنم قفل بود و جز یک سری کارهای روتین که فکر کردن لازم ندارد، کار مهمی انجام ندادم.
آه داشت یادم میرفت که امروز یک اکانت در openai.com ساختم و چند تست با ChatGPT گرفتم. نتایج جالبی بودند. بعضی درخشان و بعضی معمولی.
میخواستم یک جلسه جدید از کلاس زبان را بنویسم ولی دیدم ذهنم یاری نمیکند. امروز بعد از سحری تا ۷ استراحت کردم و حدود ۷:۳۰ راهافتادم که نسبت به دیروز بهتر بود. کلا در ماه رمضان بعد از سحری نخوابیدن هم خودش کار سختی است. گاهی که به یاد آموزشهایم در زمینهٔ خواب میافتم، به خودم میگویم باید برای ماه رمضان هم راهکاری ارائه کنم که جایش در آموزشها خالی است. شاید امسال این کار را کردم.
در کل سال ۱۴۰۲ برای من با فعالیت بدنی خیلی بیشتر از نرمال ۱۴۰۱ و قبل از آن شروع شد. شروعی که با قصد قبلی و بدون برنامهریزی دقیق شکل گرفت و به همین صورت ادامه خواهد داشت.