از نو فکر کردم

   کمی متمرکزتر از قبل شده‌ام. معمولا در این شرایط روزها برایم کند می‌گذرند و گاهی فکر می‌کنم یک هفته از اتفاقی گذشته ولی چند روز بیشتر نیست. خبر خوبی است و تمرکز بهتری که به دست آمده را باید دودستی بچسبم که فرار نکند. پا به سن که می‌گذاری متوجه می‌شوی که لحظه‌لحظه را باید زندگی کنی و جایی برای وقت تلف کردن نداری.

   امسال ۲ بار جشن چله داشتیم. اولی را رفتیم خانهٔ پدرخانم و دومی را در خانهٔ خودمان گرفتیم. مادرجان رفته جنوب و خواهر و برادرها جمع شدیم. نمک محفل هم دو نوهٔ دختری فسقلی بودند و بعد از شام با پانتومیم و فال حافظ جشن ما به پایان رسید. یک دیوان حافظ قدیمی در خانه دارم که از دست‌فروش خریدم. جالب که این چاپ تعابیر فال خوبی دارد و چند نفر دیشب گفتند که تعبیر فال دقیقا منطبق با نیت‌شان بوده. با این که فال برای من جنبهٔ تفننی دارد ولی جالب بود.

   داستان همکاری در فروش دوره زبان انگلیسی منتفی شد. همکاری که داشت روی کانال کار می‌کرد و تقریبا به ۱۰۰۰ عضو رسیده، بی‌مقدمه پیام داد که آقای محمدی ما نیستیم. خب چه می‌شود کرد؟ دنیا همین است. اما بالاخره طرح دوره جذب استارتاپی مرکز کارآفرینی شریف را فرستادم. خیلی بیشتر از آن که فکر می‌کردم وقتم را گرفت. به ویژه قسمت تحقیق رقبا که هر چه گشتم بیشتر مطمئن شدم که کارمان را داریم درست انجام می‌دهیم. هیچ رقیبی در داخل و خارج نداریم که آموزش انگلیسی را از صفر بر پایه زبانی که یادگیرنده می‌داند انجام داده باشد.

   بعد از نوشتن کتاب «رازهای تبدیل کرم خاکی به اژدها» این دومین کار من است که درجه یک است و برای اولین بار انجام می‌شود. ولی آنچه برایم نگران‌کننده است، نداشتن توانایی فروش و مدیریت است که کارهای من را دیده نشده باقی گذاشته است و باید برایش فکری کرد. حتی اگر مثل مرحوم تسلا ده‌ها اثر موفق داشته باشی ولی بلد نباشی تجارت کنی، عملا اندر خم یک کوچهٔ بازار می‌مانی و به جایی نمی‌رسی.

   آخرین بار در باشگاه ۱۲۰۰ قدم دویدم. با این که قبلا ۱۵۰۰ را رد کرده بودم ولی از نو شروع کردم. اوایل هر جلسه ۵۰ گام بیشتر می‌دویدم. از ۱۰۰۰ قدم که رد شدم، به خودم گفتم حالا باید ۱۰۰ قدم را مبنای پرش قرار بدهم. بروم جلو ببینم تا کجا دوام می‌آورم. پسرجان هم تصمیم گرفت از ساندا (مبارزه) به تالو (فرم) برگردد. ظاهرا کم‌کاری اساتید ساندا حال‌اش را گرفت و دیگر دوست ندارد بماند.

   کارت بلو بانک آمد ولی دونیشن پسرجان واریز نشد. شبکه‌های دریافت دونیت اول خوب کار می‌کنند. یعنی پول واریزی را سریع وصول می‌کنند ولی وای به حال‌تان اگر عجله داشته باشید که دونیت را دریافت کنید. کلی باید منتظر بمانید.

   سیم‌کارت بین‌الملل را تست کردم و درست بود. حالا وقت آن رسیده که حرکت‌های مفیدی انجام بدهم. فریلنسینگ به بهانهٔ نوشتن طرح کارآفرینی چند روزی معطل ماند. برایم جذاب بود ولی وقت‌گیر بود و درگیری فکری بالایی داشت.

   بفرما شنا. وسط کارهای فکری فقط یک مگس کم داری که برود توی فنجان قهوهٔ سبز و فاتحه بر نوشیدنی. رویم را برگرداندم دیدم در این استخر کوچک غرق شده است.

مگس در فنجان قهوه
مگس در فنجان قهوه

   بار آخر که رفتم از روزهای بی‌ثمری در ویلا بود. هیچ تخم‌مرغی نبود. چند کلاغ هم در محوطه نشسته بودند و چیزی می‌خوردند. باز هم گنجشک‌ها داخل قفس کبوترها بودند. البته به نسبت قبل تعداد کمتری هستند ولی باز هم یک درز جدید در قسمت اتصال قفس به دیوار پشتی پیدا کردم. ۲۰ دقیقه‌ای وقت گذاشتم و باز باید ببینم دفعهٔ بعدی چند گنجشک در قفس زندانی هستند.

   شمردم و فهمیدم تقریبا ۵۵ بلوکه سیمانی لازم دارم تا یک لانهٔ مناسب برای سگ درست کنم. باز امروز هم ردپای روباه در ویلا بود و این حیوان زیرک به جز با حضور مهاجمی قوی دست از سر ما برنمی‌دارد.

   چند روز است که حلزون‌ها خوابیده‌اند. از قضای روزگار برگ کاهو هم گیر نیاوردم و امیدوارم در این خواب طولانی مشکلی نداشته باشند. به یک‌شنبه بازار رفتم ببینم چه گیرم می‌آید. بار آخر که هیچی دشت نکردیم و یک روز بازار تعطیل بود و یک بار هم نرسیدم بروم. ولی این بار دو سطل بزرگ کاهو از فروشنده‌ها گرفتم. حلزون‌ها هم خیلی تحویل نگرفتند و هنوز واکنش جدی نشان نداده‌اند.

   خبری که انتظارش را داشتم رد شدن داستانی بود که برای یک کارفرما فرستاده بودم. بیشتر گفتم خودم را آزمایش کنم. داستان‌های آموزنده با ژانر فانتزی و علمی-تخیلی برای رده سنی نوجوانان می‌خواستند. یکی نوشتم ولی گفتند بیشتر شبیه گزارش‌کار نوشته شده و یک کانال پادکست دادند که چیزهایی شبیه این می‌خواهیم.

   نشستم پای کار به‌روزرسانی سایت به نسخهٔ آخر. ماجرای تلخ من با این به‌روزرسانی کردن افزونهٔ آموزش مجازی هنوز ادامه دارد. با هر به‌روزرسانی سایت به کلی از کار می‌افتد و آخرش یا باید نسخه بکاپ را برگردانم یا دست به دامان پشتیبانی فنی سرویس میزبانی بشوم تا مشکل را رفع کنند. بالاخره پشتیبانی هم پاسخی فنی فرستاد که مشکل را حل نمی‌کرد. بیشتر مثل توصیه به بررسی برخی عملیات فنی بود. از آن هم آبی گرم نشد ولی سرنخی به من داد که افزونه مشکل‌آفرین را پیدا کنم. افزونه‌ای که عملا غیرفعال بود ولی در بسته سیستم مدیریت آموزشی نصب کرده بودم و دردسرساز شده بود. وقتی از کار افتاد همه چیز درست شد.

افزونه مشکل‌آفرین وردپرس
افزونه مشکل‌آفرین وردپرس

    با این که چند روزی است کم‌کار شدم و به سایت نرسیدم، مرتبا از Google Analytics پیام می‌گیرم که بازدیدکنندگان از ۵۰ نفر بیشتر شد. خب این یک هدف قدیمی بود که با ۱۰۰ بازدیدکننده جایگزین شد. حالا علاقمندم ببینم چند بار در هفته این پیام را دریافت می‌کنم. یک هدف دیگر هم اضافه کردم: «حضور همزمان ۱۰ کاربر در سایت». حالا منتظرم ببینم کی خبرهای خوب از راه می‌رسند.

خبر خوب Google Analytics
خبر خوب Google Analytics
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content