logo 128x128

دانشجویانه

دانشجویانه

امتیاز من: صفر  قلم 
خانه » دفتر پر رررررر

دفتر پر رررررر

بالاخره خبری که منتظرش بودم رسید. صاحب‌خانه زنگ زد و گفت پول دارد حاضر می‌شود و اگر می‌توانید تا بیستم تخلیه کنید. گفتم باشه. گر چه پول رهنی که باید برگردد بیشتر از نصفش را باید خرج یک چک که آن هم بیستم است کرده و باقی را بزنیم به زخم زندگی. فعلا هم برمی‌گردم به خانه و در اتاق کار می‌کنم تا فرجی حاصل شود. البته حس افسردگی ندارم که دفترم را دارم می‌بندم و می‌روم خانه. گر چه قبلا آزمایش شده که در خانه کار کردن دردسرش کم نیست. این دفتر هیچی که نداشت، سکوت و آرامش خاصی داشت که خیلی به کارم آمد. ولی خب فعلا شرایط اقتصادی همین را اقتضا می‌کند و راه بهتری نیست.

   چند روز پیش که از ویلا برمی‌گشتم از جلوی پارک علم و فناوری رد شدم. به خودم گفتم بروم یک درخواست پذیرش بدهم شاید شد. بعد یادم آمد که به احتمال زیاد نمی‌پذیرند چرا که در بیرجند به من می‌گفتند باید یک سال سابقه بیمه کردن یک نیرو داشته باشید که خب نداشتیم. پس شاید بروم سراغ مرکز رشد دانشگاه آزاد مشهد. شاید آنجا بهتر جواب بگیرم. فعلا که مرددم.

   این تقریبا یک سالی که در این دفتر بودم، برایم آموزنده بود. با این که تنها کار کردم و نیرو استخدام نکردم، ولی  خیلی چیزها یاد گرفتم. مثلا فهمیدم که بر خلاف تصورم زمان زیادی در ساعات کاری هدر می‌دهم و باید کاملا روش کارم را عوض کنم. من شخصا آدم کنجکاوی هستم و از فلسفه و تاریخ و سیاست و موسیقی و بازی و مذهبی و هر چه بگویید را دوست دارم یاد بگیرم و بیشتر بدانم. و این کنجکاوی شده بود پاشنهٔ آشیل من. این اواخر محاسبه کردم که حتی در روزهایی که چندین ساعت در دفتر هستم، بالاترین بازده عملیاتی من معمولا ۳ ساعت و ندرتا ۴ ساعت است. پس عملا در دفتر دارم وقت هدر می‌دهم و الکی خوشم که کار می‌کنم. ای دل غافل.

   نکتهٔ دیگری که برایم نهادینه شد این بود که حتما باید بر اساس برنامه کار کنم. این که بیایم دفتر و بنشینم و به خودم بگویم خب! حالا چه کار کنیم؟ بنا به قانون پارکینسون فقط هدر دادن عمر است و بس. باید برنامه از قبل طراحی شده باشد و فقط برای اجرا به دفتر بیاییم. این را شما دانشجوهای مملکت هم جدی بگیرید خیلی مهم است.

   دیگر نکته که یاد گرفتم این بود که اگر کارهایم را سیستم‌سازی نکنم، کلاهم پس معرکه است. تا زمانی که شخصا نشسته‌ام و یک نفری کار می‌کنم، هر چقدر تلاش کنم به جای مهمی نخواهم رسید. فعلا که امکان استخدام نیرو نیست، لااقل با سیستم‌سازی باید کاری کنم که کار یک تیم چند نفره در روز به طور خودکار انجام شود و من بتوانم از نیروی ماشین بهره بگیرم.

   یکی از آموخته‌های من در این یک سال این بود که باید کمال‌گرایی خودم را کنترل کنم. این که کارهای عملیاتی ساده را به برای کارهای مهم و جدی پشت‌گوش بیندازم ثمری ندارد و آب در هاون کوفتن است. کمال‌گرایی دردسرهای بسیاری دارد و یکی از آن‌ها این است که نمی‌گذارد مثل آدم کارهای ساده‌ای که جواب می‌دهند را انجام دهی و هی دوست داری سطح موفقیت را آنقدر بالا ببری که نتوانی به آن برسی. بدتر این که شخصیت خلاق هم داشته باشی و هی بخواهی خلاقیت به خرج دهی. امان از ترکیب این دو تا که من هر دویش را نسبتا زیاد دارم.

   دیگر نکته که برایم کمی زور دارد ولی ظاهرا چاره‌ای نیست این بود که باید بسیاری از فعالیت‌ها را متوقف کنم تا به فعالیت اصلی برسم. گفتم که اصولا پرانرژی هستم و دوست دارم هر جایی کمی سرک بکشم. دوستانم هم معمولا می‌گویند که اطلاعات عمومی خوبی دارم. ولی مشکل همین‌جاست. دریایی به عمق یک انگشت که باید رهایش کنم و زورم هم می‌آید راستش را بخواهید.

   دیگر نکته که در سال گذشته خیلی به کارم آمد، تقویت ورزش و بهبود رژیم غذایی بود. هر چه بیشتر ورزش کردم حالم بهتر شد. هر چه از کافئین و شکر دوری کردم، بهتر شدم. الان نسبت به سال گذشته حتی در هنگام رانندگی آن هم در مشهد حالم خوب است و به ندرت عصبانی و آشفته می‌شوم. چیزی که قبلا محال ممکن بود که یک مسیر را بروم و کفرم از دست خیلی‌ها در نیاید.

   معمایی که هنوز برایم حل نشده است، نگرش دانشجویان به کارم است. هنوز نفهمیدم چرا محتوایی که تولید می‌کنم، خیلی کمر مخاطب می‌گیرد و دانشجویان به سختی در دوره‌های من ثبت‌نام می‌کنند. خدا شاهد است که تلاش زیادی برای بهبود دوره‌ها کردم ولی هنوز که نتیجه‌ای نگرفته‌ام. خیلی‌ها هم از همان ۱۲ سال پیش سوهان روح من هستند که ول کن این بساط را و بچسب به یک کار نان و آب دار. تنها پاسخم لبخند ژوکوند است و دیگر هیچ. برای کسی که نمی‌شنود، چطور ساز بزنم؟

   و آخرین یافتهٔ من در این یک سال، این که هر چه سحرخیزتر باشم روز بهتری دارم. الان دارم به رکورد ساعت ۴ صبح نزدیک می‌شوم و اتفاقا از ساعت ۶ که قبلا برایم جا افتاده بود، خیلی بهتر است.

   امروز هم روز نسبتا خوبی بود. صبح رفتم ویلا و یک فنس رنگ کردم و سه تخم مرغ و مقادیری توت هم عایدی امروزم بود. بعد هم گرفتن اتوی خانه از تعمیرگاه و نهار و آمدن به دفتر. حالا هم در حال خداحافظی با دفتر هستم و دارم جمع می‌کنم بروم پی کارم. خوشبختانه لوازم زیادی ندارم و به سرعت کار پیش خواهد رفت. فکر کنم با همین پراید عزیز بتوانم همه‌اش را جمع کنم ببرم. قبلا که جمع کردم آوردم. لابد برعکسش هم ممکن است دیگر.

   پس اگر دو سه روزی نبودم نگران نباشید. همین دور و برها هستم.

اشتراک در
اطلاع از
guest

2 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content