فکرش را نمیکردم تنظیم کردن ویدیوی وبینار اینقدر وقت بگیرد. عملا دیروز تا ۸ و نیم شب وقتم را گرفت. خب تصویر سامانه خوب نبود. اسامی شرکتکنندگان و پیامهای آنها هم باید حذف میشد. کلی هم عکس جدید آماده کردم تا در کادر گفتگوی کاربران نمایش داده شود. ویدیوی قشنگی خواهد شد. تنها ایرادش کمی بدنور بودن تصویر بود که به خاطر مد وبکم دوربین بود. آن هم در Premiere جای اصلاح دارد. بهترین نکتهاش صدای خوبش بود که با کیفیت خیلی خوبی از آب درآمد. دم Zoom گرم.
با کمکم سرد شدن هوا، آبیاری درختان ویلا کاهش پیدا میکند و هر هفته چند ساعت وقتم بیشتر آزاد میشود. اخیرا متوجه شدم کرم ساقهخوار بعضی درختها را آلوده کرده و هنوز نمیدانم راه اصولی مبارزه با این آفت چیست. طالبی باغ را هم که برش زدیم دیدیم هنوز کامل نرسیده و بیشتر مناسب فالوده کردن است. ولی اگر نچیده بودیم آفتهایی که به بخشی از آن رسیده بودند، کلش را خراب میکردند.
دیروز بدقول شدم. به کاربران در تلگرام گفتم که امشب یک مقاله داریم ولی اینقدر علاف تنظیم فیلم شدم که نرسیدم. برای پنجشنبه هم هنوز پاورپوینت جدید نساختهام. این بار دوست دارم کمی حرفهایتر عمل کنم و تجهیزات بهتری به کار بگیرم. تجهیزاتی که مدتی است خریدهام ولی به کار نبردهام و فقط انبارشان کردهام. یک اشتباه راهبردی که تنها مزیتش این است که اگر الان میخواستم بخرم بسیار گرانتر بودند.
مدرسهٔ بچهها هم شروع شده و دیگر پسرجان نمیرسد کمک حال مفیدی باشد. قرار گذاشتیم پروژهای کار کند تا به درسهایش برسد. امیدوارم بتواند مقررات پروژهای کار کردن را از الان یاد بگیرد. آموزشی که برای دوران دانشجوییاش بسیار مفید خواهد بود.
دیروز اپ Relive را به توصیه یکی از اعضای قدیمی دانشجویانه نصب کردم. اول که بهانه گرفت که با Google Authentication نمیتوانم نصب شوم. با ابزار رفع تحریم اینترنتی هم که نشد. ولی با ایمیل و پسورد دستی قبول کرد. مسیری که رفتم دنبال دخترجان از مدرسه بیاورمش را خیلی جالب ثبت کرد. بعد هم یک فیلم کوچک داد که نشان میداد از کجا رفتهام و چه مسیری را طی کردهام. ایدهاش جالب بود. در مجموع دیروز ۴ کیلومتر پیادهروی داشتم که برای شروع خوب بود.
شام دیشب هم با من بود. کمی پشت مرغ داشتیم که پختم و ریش کردم و با ادویه و پیاز و گوجهفرنگی زیاد یک شام خوشمزه شد. کمی آبکی و تند از آب درآمد ولی دوست داشتند. جای شما هم خالی.
دیروز معرکهای بود خطای سختافزاری لپتاپ که نمیفهمیدم از چیست. آخر متوجه یک صدای وزوز خاص شدم و بعد از چند آزمایش مشخص شد مشکل از آداپتور است. خوشبختانه یک یدکی داشتیم و مشکل حل شد. چند روز بود که مشغولم کرده بود و مشخص نبود مشکل چیست. مثلا USB را نمیشناخت. یک موقع درست Boot نمیکرد. هر بار یک ادایی درمیآورد که فکر میکردم ویروسی دارد. سرکاری روی اعصابی بود.
یک جوجهٔ دیگر هم دیشب از دنیا رفت. همان فکلی قشنگه هم بود که متأسفانه صبح دیدم زیر دستوپای دیگر جوجهها خشک شده است. حیف. ظاهرا همان در دستگاه جوجهکشی کردن بهصرفهتر است. خیلی کمتر تلفات دارد. تولیدکننده جوجهها را به هوای خیلی گرم عادت داده بود. شاید به همین علت کمتحمل هستند. برایشان لامپ گرمکننده هم گذاشتم ولی تا حالا که سه تا از دستم رفتهاند.
دیروز میخواستم سریع از ویلا برگردم و پسرجان را برسانم باشگاه. ماشین را دم در ویلا روشن گذاشتم به خیال این که سریع برمیگردم. به تصور خودم سریع غذای مرغ و جوجه و کبوترها را گذاشتم و برگشتم. نگاهی هم به دستگاه جوجهکشی انداختم که مشکوکم کرده است. هر بار که رفتم دیدم تخممرغها در یک جهت ثابت هستند. انگار دستگاه آنها را نمیچرخاند که نشانهٔ بدی است. امیدوارم این طور نباشد. تیک استپموتور را میشنوم ولی به نظرم عادی نیست که هر بار که آمدم باز هم تخممرغها در یک جهت بودند. خلاصه کنم برگشتم دیدم تقریبا یک ساعت داخل ویلا بودهام و حس خودم یک ربع بود. امان از این وضعیت.
دیشب آمدیم با بچهها فیلم ببینیم. اول بخارست را نگاه کردیم ولی همان ده دقیقه اول حال همهمان گرفته شد. طنز ضعیفی بود و بیشتر لودگی داشت. بعد رفتیم به سراغ Flash که آن را هم بچهها نپسندیدند. جالب بود که میگفتند از شرکت DC بعید بود اینقدر مزخرف جلوههای ویژه بسازد. بماند که من هم فکر میکردم نقشی که از بازیگران گرفته بودند، خوب نبود. آخرش رفتیم به سراغ Meg که یک فیلم اقیانوسی بود و نسبتا قابل تحمل بود. گر چه خودم بودم نگاه نمیکردم.
امروز صبح زود رفتم توی حیاط و سبزی چیدم. جوجهها را آزاد کردم کمی بگردند و چای آتشی دم کردم. ساقههای آفتابگردانهایی که در حیاط کاشته بودم، هیزم امروز بودند. چای را با ترکیب چای سبز و بهلیمو و نعنا دم کردم. یک برگ از بهلیموی حیاط چیدم و یک تکه از نعنای باغچه. سبزی هم برای صبحانه چیدم. موبایلم را پیدا نکردم که عکس بگیرم. ای بابا. ولی واقعا آدم باید سبزی را خودش بکارد. زمین تا آسمان با سبزی بازاری تفاوت طعم دارد.
بالاخره بعد از مدتها مطلب گذاشتن در «ویرگول» چند نفر مطالبم را دیدند. اینها هم بیشتر محتوای نرمافزاری را دیده بودند.
خطای عجیب جدید ژاکت هم دردسری شد. با بهروزرسانی ابزار بهروزرسان ژاکت بعضی افزونهها خطای نبودن در فهرست خرید ژاکت دریافت میکردند. با تیکت به پشتیبانی هم نتیجه درستی حاصل نشد. چیزی که تعجبم را بیشتر کرد این بود که ظاهرا پشتیبان محصول به کارش خاتمه داده. حالا ژاکت به جای این که بنویسد این محصول به مشکلی خورده، رفته سفارش خرید این محصول را هم از لیست خریدهای من حذف کرده تا نتوانم ادعا کنم این محصول را خریدهام. زیبا نیست؟ نمیفهمم چرا مارکتهای ایرانی زورشان میآید با مشتری صادق باشند و حقوق مشتری را رعایت کنند. هر چه بزرگتر میشوند هم بدتر میشوند. درست مثل خودروسازان و انبوهسازان که خدا را بنده نیستند.
ولی جدیدترین اتفاق خوب، تنظیم قیمت دلاری برای کلیه محصولات سایت بود که درست کار میکرد. حالا اگر خارج از ایران هم باشید میتوانید با دلار از دانشجویانه خرید کنید. به زودی که سود سرمایهگذاری اخیرم را بگیرم و یک اکانت وریفای شده PayPal بگیرم، آن را هم روی سایت تنظیم میکنم و همهچیز بهتر میشود.
پوشنوتیفیکیشنهای شرکت نجوا هم درست کار نمیکنند. قبلا تصویر آپلود شده را ضمیمه پیام میکردند ولی مدتی است فقط متن و لوگو ارسال میشود. به پشتیبانی پیام دادم و از دیروز تا حالا حتی بازش نکردهاند.
متوجه شدم که ماشینم در طرح ماشینهای فرسوده قرار میگیرد. خب از یک پراید مدل ۸۴ چه انتظاری دارید؟ هنوز خوب کار میکند و موتورش روبراه است.