نظر مثبت متخصص روانشناسی زبان در مورد دورهٔ «آموزش انگلیسی با داستان» برایم جذاب بود. انتظار داشتم یک انتقاد جدی و تخصصی از روش کار دوره دریافت کنم ولی پیامی که دریافت کردم امیدبخش بود.
روش نامهنویسی به مدیر را به کارمند کوچک دفتر هم کشاندم. دخترجان که کارمند جدید دفتر است، حالا باید هر روز یک نامه مدیریتی دریافت کند و در نهایت گزارش کاری خودش را بنویسد و تحویل دهد. ظاهرا این برنامه کاری موفق است و امیدوارم برای این کارمند کوچک دفتر هم جواب دهد.
یکشنبه روز خیلی پرکاری بود. یک وبلاگ منتشر کردم، یک خبر کار کردم، خلاصه یک کتاب نوشتم. کاری که دوستش نداشتم و در واقع دوبارهکاری بود، بازنویسی مقالهٔ سفارشی در مورد تلویزیون هایسنس بود که ویراستار برگشت زده بود. یک پیام صوتی با کلی غرغر هم فرستاده بود که از شما انتظار نداشتیم کپی-پیست کنید و شما که کتاب میخوانید و از این چرندیات. بازنویسی کردم و فرستادم تا ببینم بالاخره قبول میکند یا باز میخواهد ایراد بنیاسرائیلی بگیرد.
بعد از دو سه روز ورزش نکردم باز دارم برمیگردم به بدن خشک و غیرمنعطف قبلی. صبح دوشنبه دوباره با نرمش و دوش و صبحانه شروع کردم و امیدوارم روز بهتری بشود. موقع نرمش و صبحانه پادکست منسان را گوش میدادم که رسید به مبحث جذاب رهبری. چیزی که اخیرا قلقلکم میدهد این است که باز رفتم برای یکی از سایتهای کاریابی تست MBTI زدم. این تست هم تخصص دارد الکی آدم را ببرد به فکر و خیال. به من گفت تو شخصیت رهبر داری و از این القائات. گر چه خودم هم رهبری را دوست دارم ولی تا کنون هیچ نشانهای از یک رهبر خوب بودن نداشتهام. ولی پادکست منسان توضیح میداد که رهبری اکتسابی است و با تمرین درست میشود. حالا باز دارد ذهنم قلقلک میشود که برای پیشرفت دانشجویانه به جز رهبر خوب بودن راهی نیست. این کار به تنهایی انجامپذیر نیست و باید روی کار گروهی حرفهای حساب باز کرد. پس مجبورم رهبری را یاد بگیرم.
چالش کتابخوانی به ۱۰ رسید ولی باید ۱۴ تا باشد. خب اشتباه هم از خودم بود و رمانهایی که اخیرا خوانده بودم را در Goodreads.com ثبت نکرده بودم. ولی آخرین کتاب خیلی خوب بود. دم دست میگذارم باز مرورش کنم. کتاب «ای کاش در بیست سالگی میدانستم» اثر «تینا سیلیگ» جذابتر از چیزی بود که طرح روی جلدش نشان میداد. در این مورد یک «معرفی کتاب» هم نوشتم که توصیه میکنم بخوانید.
یادم هست استاد دیجیتال مارکتینگ گفته بود برای هر کسبوکاری مسیرهای دیجیتال مارکتینگ تفاوت دارد و هیچ نقشه و برنامهٔ تضمینی از قبل تعیین شدهای وجود ندارد. فعلا که در مورد پله کردن تبلیغ دیوار نتایج ضعیفی بدست آمد. این شبکه بسیار شلوغ است و سیستمی برای تخصصی کردن نمایش تبلیغ به علاقمندان ندارد. شما فقط تبلیغ را ثبت میکنید و به سرعت میرود وسط صدها تبلیغ گم میشود. این مثلا رشد تبلیغ من در دیوار بعد از پله کردن تبلیغ است. همان روز اول نتیجه بهتری بدست آورد و هزینه کردن بیشتر اتلاف وقت بود.
دوشنبه دوباره با آب جوش کار را شروع کردم. چند روز بود که با برگشت خانواده از بیرجند دوباره چای خوردن من شروع شد که قصد دارم آن را کم کنم. حالا چای محدود میشود به صبحانه و بعد از آن دیگر آب جوش تنها نوشیدنی دفتر خواهد بود. عملا هم این روش جواب خودش را پس داده و تکرارش فقط پیروی از یک برنامهٔ اصولی تغذیه در دفتر کار است.
شروع آبگیری آکواریوم دفتر هم رویداد جدید من است. با این که وضعیت فعلیاش افتضاح به نظر میرسد، ولی آزمایش کردن یک آکواریوم قبل از آبگیری کامل آن یک ضرورت جدی است. خب قبلا هم مدتی در حیاط بوده و به برگ درخت و خاک آلوده شده پس باید کمی نم بکشد تا بتوان نظافت درستی برایش انجام داد. یک لایه فوم هم زیرش گذاشتم تا در اثر وزن زیاد ترک برندارد. آکواریوم بزرگی است و برایش فکرهای جذابی دارم.
امروز نوبت سرکشی به ویلا است و کنجکاوم ببینم سیمانکاری غیرحرفهای من برای جلوی دستشویی چطور اجرا شده است. آخرین بار که این شکلی بود. چون باید سیمان را آب میدادم تا محکم شود و با این گونیها رویش را پوشاندم تا بیشتر خیس باقی بماند.
پستهای دیگر وبلاگ:
دفتر پَر
بالاخره قرار شد دفتر را تخلیه کنیم و برگردیم به آغوش گرم خانواده. امان از اجارههای سنگین که نمیگذارد آدم نفس بکشد
قورباغهای که در آب نمیپزد
تا حالا شک نکردید که قورباغه واقعا در ظرفی که در حال گرم شدن است میپزد یا نه؟
تغییر استراتژی کار و بدنسازی در کوه
تغییر استراتژی کاری دست کمی از بدنسازی کردن در کوه ندارد
چالش کتاب و سیمانکاری غیرحرفهای
در چالش کتابخوانی ۴ کتاب را فراموش کردم و با برنامههای فشرده باید نگران سیمانکاری در ویلا هم باشم
مصاحبه شغلی مسخره
گاهی که در مصاحبههای شغلی شرکت میکنم حس میکنم خیلی بیشتر از مصاحبهکننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم
دیجیتال مارکتینگ با دیوار
بدون دیجیتال مارکتینگ واقعا کسبوکار آدم میخوابد و بیدار نمیشود. نمونهاش همین دانشجویانه است که در گل مانده است.