خروس‌های تزئینی جدید

   اولین محمولهٔ مولدها رسیدند. در شرایطی که مشهد به شدت برف می‌بارید. از صبح با پسرجان رفتیم باغ و سه قفس جدید با هبلکس ساختیم. برای سقف هم از لوله‌های داربستی و هر چه در باغ پیدا می‌شد استفاده کردیم. رسیده بودیم به گذاشتن درب که از باربری زنگ زدند و گفتند مرغ و خروس‌های تزئینی رسیده‌اند. سرمای هوا هم روی پسرجان حسابی اثر گذاشته بود و دست‌هایش یخ کرده بودند. ایستادن بیشتر جایز نبود. جمع کردیم و رفتیم به باربری. ست ایام سمانی و ست لگهورن بلک رسیده بودند. ست برهما ماند برای روزهای بعد.

   از ناچاری همه را آوردیم خانه. ست ایام سمانی را بردم توی وان حمام گذاشتم. کبوترها را از آکواریوم در آوردم و در جعبه گذاشتم و ست لگهورن را گذاشتم توی آکواریوم. خانه شده شبیه پرنده‌فروشی. البته فردا صبح همه را جمع می‌کنم و می‌برم به باغ. خوشبختانه مرغ و خروس‌ها در فضای باز پرورش یافته بودند و مشکل سرما ندارند. البته اگر سرمای فردا شدید باشد شاید باز کمی صبر کنم.

   مسخره اینجا بود که خروسی که در حمام بود، زده بود زیر آواز. چند نوبت خواند و اعلام حضور کرد. آن یکی که در آکواریوم است، صدایش درنمی‌آید ولی این یکی همسرجان را ترساند که همسایه‌ها گلایه نکنند. خب رسیدن به هدف پرورش پرندگان از این دردسرها هم دارد دیگر.

   اینترنت هم باز وضعیتی مثل سرطان مزمن پیدا کرده است. اینقدر قطع و وصل می‌شود که آدم را کلافه می‌کند. دیگر باید برای نصب مودم روی پشت‌بام اقدام کنم و از این وضعیت نابهنجار بیرون بیایم. واقعا خسته‌کننده است که بنشینی و بیشتر زمان را در حال چک کردن قطع و وصل بودن اینترنت و روشن و خاموش کردن مودم باشی.

   بالاخره خروس‌ها اینقدر سروصدا کردند که دیدم به نگرانی همسرجان نمی‌ارزد. صبح چهارشنبه به همراهی دخترجان و همسرجان رفتیم باغ. دو خروس پرسروصدا را برداشتیم و در قفس فلزی گذاشتیم. حیوانکی‌ها آرام و سربه‌راه هستند و مثل نژادهای بومی شلوغ نمی‌کنند.

خروس‌های تزئینی
خروس‌های تزئینی

   اما خبر بد این بود که خروس پیر مرده بود. در ظاهر که عمرش به سر رسیده بود و نشانی از بیماری یا زخم دیده نمی‌شد. دادم گرگی بخورد و دلی از عزا دربیاورد.

خروس پیر تلف شد
خروس پیر تلف شد

   مرغ‌های لگهورن بلک در همین دو روز ۲ عدد تخم گذاشتند. خیال‌ من را راحت کردند چون ابتدا تصور کردم خیلی کوچک هستند و لابد هنوز به تخم نیامده‌اند. حالا اگر همین دو تا مرتب تخم بگذارند تقریا دو شانه از دستگاه را پر می‌کنند.

    نشستم پای سیستم تا نیم ساعتی کتاب بخوانم. کتاب جدیدی که شروع کرده‌ام، The Leader Who had No Title اثر رابین شارما است. در همین نیم ساعت کلی خمیازه کشیدم. انگار عادت به کتاب‌خوانی ضعیف شده است. شاید هم مال تمرکز پایین من باشد که پای سیستم هی از یک برنامه به سراغ دیگری می‌روم. همان چندکارگی مزخرفی که هنوز هم به آن دچارم.

   نهال گلابی ژاپنی با وجود سرمای منفی ۸ درجهٔ دیروز خم به ابرو نیاورده بود. از برگ‌هایش قندیل‌های کوچکی آویزان بوند ولی باز هم سرسبز بود و امیدبخش.

گلابی ژاپنی خندان در کنار برف زمستانی
گلابی ژاپنی خندان در کنار برف زمستانی

   یادم رفت بنویسم که با دخترجان و همسرجان یک آدم‌برفی کوچولو ساختیم. البته خرگوش برفی تا نسخه متفاوتی باشد. با برف اندکی که روی زمین مانده بود و وقت کمی که داشتیم، بهتر از این نتوانستیم دربیاوریم.

خرگوش برفی با دخترجان ساختیم
خرگوش برفی با دخترجان ساختیم

   هوا در حال گرم شدن است و باید تا تعطیلات شروع نشده قفس‌ها را کامل کنم. از یک کارخانه قیمت ایرانیت فلزی گالوانیزه گرفتم که گفت حداقل ۲۴ میلیون پول مصالح می‌شود. به فکرم زد که چرا از همان ایرانیت پلاستیکی شفاف استفاده نکنم؟ جلوی نور را هم کامل نمی‌گیرد و بعید است تگرگی بیاید که آن را سوراخ کند و از کار بیندازد. هنوز باید بیشتر فکر کنم تا تصمیمی منطقی بگیرم.

   یک لپتاپ هم برای کار سفارش دادم. ابتدا رفتم بنا به عادت قدیمی سراغ بهترین‌ها و دیدم باید ارقامی از ۶۰ تا ۱۰۰ میلیون بپردازم. پس دست از این فکرهای بیهوده کشیدم و رفتم سراغ موردی که اقتصادی‌تر باشد و گرافیک چندانی نداشته باشد ولی هارد دیسک بزرگی داشته باشد و ویندوز ۱۱ را هم پشتیبانی کند. در نهایت به یک ۲۵ میلیون تومانی رضایت دادم و خریدم تا به فروشگاه نزدیک خانه برسد و بروم تحویل بگیرم.

   این روزها یک قرارداد سرمایه‌گذاری دلاری هم امضا کردم. قضیه از این قرار است که یک تولیدی می‌خواهد کارهای واردات و صادرات خوراک دام انجام دهد. این وسط تضمین می‌کند که پول ما را به دلار تبدیل کند و در نهایت به همان دلار به ما پس بدهد. یعنی ارزش پول از طریق دلار حفظ شود. ابتدا به این شک داشتم که طرف دارد با پول ما کار می‌کند و به جای سود می‌خواهد فقط ارزش دلاری را پس بدهد. ولی با مشورتی که کردم به این نتیجه رسیدم که در شرایط فعلی همین که طرف حاضر است تضمین کند ارزش دلاری را حفظ کند، ریسک بزرگی کرده است.

   یک طرح جالب هم دیدم که ارزش فکر کردن داشت. خرید چند متر از یک آپارتمان که چند ماه دیگر فروخته خواهد شد. این ملک در محیط رو به رشدی است و ممکن است در فاصله‌ای کوتاه، سود خوبی نصیب شرکت‌کنندگان کند. ولی فعلا به نظرم می‌رسد که بهتر است بقیهٔ پول را دو قسمت کنم. بخشی را به عنوان سرمایه‌ در گردش نگهدارم و بقیه را به یک کار بازرگانی اختصاص دهم تا پول مرتب کار کند. تا اینجا بخشی از پول به دلار و طلا تبدیل شده، بخشی در باغ پرندگان سرمایه‌گذاری شده و برای بقیه هم باید فکر مناسبی بکنم.

   بدترین اتفاق هفته هم چند آدم مریض بودند که هی می‌آمدند در گروه گفتگوی تلگرامی دانشجویانه شماره برای خدمات جنسی می‌دادند. هی بلاک کردم و هی دوباره آمدند. حالا گروهی که کلا ۱۰ نفر بیشتر تویش نیست را چرا نشان کرده بودند، نمی‌دانم. بیشتر حدس می‌زنم همه یک نفر بوده‌اند و تنها برای اذیت کردن ادمین این بازی را انجام دادند.

پست‌های دیگر وبلاگ:

عید نوروز ۱۴۰۴ در باغ بودیم

عید بدون تعطیلی

بالاخره سال نو رسید و شیپور نوروز دمید. عیدی که برای من تعطیلی ندارد و هر روز باید به باغ سرکشی کنم و پیگیر کارهای باغ پرندگان باشم

ادامه مطلب »
پنجره بزرگ

یک هفته تلاش

یک هفته تلاش پرجنب‌وجوش چیز کمی نیست. به ویژه اگر قرار باشد با همین توان بقیه سال را ادامه بدهم

ادامه مطلب »
اجرای پوشش نانوی سقف با کمک بچه‌ها

سطح جدیدی از فعالیت‌

با رسیدن مولدها حالا سطح جدیدی از فعالیت‌ها باید شروع شوند. هم در جنبهٔ عملیاتی و هم از جنبهٔ بازاریابی که بدون آن فروشی وجود نخواهد داشت

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رفتن به محتوا