سری زدم به سایت freelancer.com تا قیمت پروژههای پایتون را ببینم. از کدهای کوچکی که زیر ۳۰ دلار بودند تا برنامههای سنگین وجود داشت. حساب کردم اگر بخواهم ۱۵ میلیون حقوقی که از شرکت قبلی قرار بود بگیرم را با درآمد دلاری تامین کنم و حداقل ۳۰ درصد هم کمیسیون صرافی بدهم کافی است ۳۲۵ دلار در ماه کار کنم. خب هنوز که در اول را هم و به قول یکی از دوستان تا حساب فریلنسری را تایید (Verify) نکنم معطلم.
سری به سایت ایرانیکارت زدم. شنیده بودم امکان خرید حساب وریفای شده Freelancer.com را دارد ولی نداشت. باید بیشتر بگردم و درآمد دلاری را فعال کنم.
یک نکتهٔ بسیار جذاب در دورهٔ آموزشی پایتون دانشگاه MIT که در Edx میگذرانم پیدا کردم. در یکی از جلسات استاد صحبت میکند. ویدیو که تمام میشود میبینید آن پایین دو خط تصحیح نوشته و دو جای گفتههای استاد را اصلاح کرده است. بعید میدانم اگر این دوره در ایران تولید شده بود اجازه میدادند این طور رفتار شود. خیلی ساده آن زیر نوشتهاند درستش این است و خلاص.

دکتر شریفی زارچی هم در یک توییت یک دوره آموزشی رایگان جذاب برای دانشآموزان وعده داده بود. ولی در سایت مرکز آموزش تخصصی شریف که نبود. فقط یک صفحه توضیحات پیدا کردم و آن هم لینکی برای ثبتنام نداشت. به پشتیبان پیام دادم ببینم چه خواهد شد. اگر بشود پسرجان را تابستان با این دوره مشغول کنم خوب خواهد شد.
این روزها خبرهای سیاسی را دورادور دنبال میکردم. ولی میزگرد سیاسی با حضور دکتر ظریف واقعا ارزش دیدن داشت. تا آخر جلسه نشست و لبخند زد و وقتی نوبتش رسید مواضع کارشناسان رقیب را طوری بمباران کرد که چیزی از آنها باقی نماند. خیلی قدرتمند ظاهر شد و اصلا باید گفت ورق را در این گفتگو کاملا برگرداند. میزگرد با حضور دکتر فاضلی را ندیدم ولی بعدا متوجه شدم درگیری ایجاد شده و دارد بازار مناظرات حسابی داغ میشود.
اخیرا فکرهای تلخی به ذهنم رسوخ کرده است. البته با رویکردی که من دارم معمولا این فکرها باید به نتایجی مثبت و آموزنده منجر شوند. یک فکر این بود که من خیلی ضعیفتر از چیزی که قبلا فکر میکردم، مینویسم. من سالها است برای خودم نوشتهام و کمتر مطالبم را فرستادهام تا ویراستاری و داوری شود. آن سالهایی هم که از بیپولی پایاننامه مینوشتم کمتر مطالبم رد میشد که احتمالا به خاطر کمکاری اساتید راهنما و داور بوده است. حالا که فکر میکنم میبینم به هر موسسهای که مقاله فرستادم کلی ایراد از نگارش گرفتند. واضح است که باید هنوز آموزش ببینم و قلمم را اصلاح کنم و از این پندار باطل که چون سالها است مینویسم، قلمم خوب است، دست بردارم.
فکر تلخ بعدی هم به شرایط وخیم مالی مربوط است. پولها دارد رسما به طور کامل تمام میشود و کاری که پیدا کرده بودم هم منتفی شود. خانهٔ بیرجند هم هنوز اجاره نشده است و پولهایی که فکر میکردم تا به حالا میرسند هم نرسیدهاند. حقوق همسرجان هم به خاطر تبدیل وضعیت تا صدور کد استخدامی قطع شده و رسما در گل دارم فرو میروم. وضع من از این بیت جانگذاز فردوسی هم دارد بدتر میشود:
بر احوال آن مرد باید گریست —- که دخلش بود نوزده خرج بیست
نشستم کمی استراتژیک فکر کردم و دیدم کارهایی که دارم میکنم به این سرعت بازدهی نخواهند داشت. عملا همهٔ پروژههای فعلی من نیازمند چند ماه زمان هستند و با این وضعیت، کار دارد خیلی دشوار میشود. گر چه امیدهایی نسبت به آینده وجود دارد ولی در سربالایی فعلی وضعیت دارد اضطراری میشود.
حتی این فکر به ذهنم رسید که فعلا پرورش مرغ و خروس در ویلا را تعطیل کنم. سگ را هم رد کنم برود و هفتهای یک بار به باغ سر بزنم و آبیاری کنم تا برسم به کارهای دفتری و درآمدی. گر چه تصمیم سختی است برایم که یک سال با کلی زحمت باغ را به اینجا رساندم. ولی به نظر میرسد باید تصمیمات سختی در تابستان گرم ۱۴۰۳ بگیرم. مگر این که فرجی برسد.
نوعی حس منفی حالا چه کار کنم ذهنم را پر کرده است. برای پاسخ به این سوال باید جدی عمل کرد. خب پروژههای تولید محتوایی من هم خوب پیش نرفتهاند. بازاریابی درستی البته انجام ندادهام و با این روند به تدریج باید همهٔ پروژهها را تخته کنم و بروم دنبال کار دیگر. روزهای خوبی نیست و باید اقدامی اساسی انجام دهم.
آنتن ندادن سیمکارت ودافون هم مزید بر علت شده است. به پشتیبانی پیام دادم گفتند شارژ کنید. خب شارژ کنم که آنتن برنمیگردد. این پشتیبانها هم گاهی گیج هستند. در پیام بعدی به من میگه حتما در پوشش شبکه رایتل نیستید. جلالخالق. تا هفتهٔ پیش بودیم و یکهو دیگر نیستیم؟
در روزهای اخیر حسابی نشستم پای پایتون و دارد خوش میگذرد. چهارشنبه یک مسئله سخت را حل کردم که در توضیحات نوشته بودند اگر چند ساعت وقت گذاشتید نتوانستید حل کنید عیب نداره برید بعدا بیایید. اول فکر کردم خیلی هنر کردم. ولی وقتی الگوریتمهای دیگر شرکتکنندگان را دیدم متوجه شدم به خاطر دقت نکردن به یک نکتهٔ کوچک کدی تقریبا سه برابر لازم نوشتهام. یاد دوران دانشجویی به خیر دارد خوش میگذرد.

چهارشنبه سر زدم به باغ و ۸ تخممرغ و مقداری آلو جمع کردم. دو زردآلو هم روی درختها جا مانده بود که جای شما خیلی چسبید. همهاش به این فکر میکردم که چه سیستمسازیهایی باید انجام دهم تا کارها با اتوماسیونی خوب پیش بروند. اولین ایدهها هم لولهکشی تا نزدیک قفسها بود و نصب مخازن آب با قطعکن مکانیکی تا ظرفهای آب خودکار پر شوند. فقط در مورد کبوترها به راهکاری پیچیدهتر نیاز است. این پرندهها مرتبا در آب خودشان را میشویند و ظرف آب را کثیف میکنند. اگر ظرف آبخوری مجزا داشته باشند هم باز مسئله تخلیه کردن ظرف آبی که شستشو میکنند، سر جایش است. شاید باید مکانیزمی قرار بدهم که ظرف شستشو وقتی پر شد خودکار تخلیه شود. گر چه حرفهای به نظر نمیرسد و احتمالا آب زیادی به هدر خواهد داد.
رفتم سراغ قفس صنعتی. بالاخره مرغک یک تخم گذاشته بود و نتوانسته بود بخورد که پیروزی بزرگی برای من بود. کمی وقت گذاشتم و آبخوری صنعتی قفس را نصب کردم. برای اطمینان ظرفهای آب قبلی را هم پر کردم تا مشکلی برایشان پیش نیاید. حالا باید ماند و دید که یاد میگیرند از این آبخوریها آب بخورند یا نه.
کمی هم پی استخر را کندم. مدتی بود که به حال خودش رها شده بود. مقادیری هم زباله جمع کردم و بیرون ریختم. گرگی آنجا بیکار است و یکسره در حال به هم ریختن محیط است. شاید اصلا برای لانهاش حصار گذاشتم تا وقتی نیستیم نرود همه چیز را به هم بریزد. مثلا یاد گرفته هی شلنگ را که توی فرغون مرتب میکنم بیرون میکشد و از این طرف به آن طرف پرتاب میکند. سرشلنگ نصب شده را هم جویده بود و کلا از ریخت انداخته بود.
نکتهٔ جالب چیزی بود که در پادکست «کارنکن» در ویلا گوش دادم. کارشناس میگفت کارجو زیاد است ولی کارکن کم است. افراد بسیاری برای ما رزومه میآورند ولی وقتی مصاحبه میکنیم مهمترین سوالاتی که میپرسند اینها است:
- نهار میدهید؟
- استراحت چقدر داریم؟
- سرویس هم دارید؟
میگفت طرف ۴۰ دقیقه با ما فاصله دارد ولی میگوید دور است نمیآیم. میگفت متأسفانه نیروهای کار ما طوری برخورد میکنند که کارفرما را فراری میدهند و اشکال را در دانشگاهها میدانست که طوری کارشناسها را تربیت کردهاند که از جامعه طلبکار هستند.
بگذریم یکی از کشفهای هفته هم غلط املایی در دورههای آموزشی گوگل بود. خب وقتی گوگل غلط املایی دارد ما چه بگوییم؟

پستهای دیگر وبلاگ:

سرمایهگذاری گوسفندی
بالاخره دستگاه جوجهکشی ۲۰۰ تایی خریدم. ۶ عدد هم تخممرغ کوشن گرفتم که جایگزین ۶ تخممرغ برهمای بدون نطفهٔ قبلی شدند. دستگاه قدیمی را

سختی پول خرج کردن
بودجه که محدود باشد، نمیتوان آزادانه عمل کرد. باید دقیق همهچیز را به حساب بیاوری تا ناگهان دستت خالی نشود و چرخ کارها از حرکت نایستد

هوای سرد و بتن سقف
در گیرودار بنایی، برخورد کردن با جبههٔ هوای سرد دردسری جدی است. کار را تعطیل میکند و بتنها را خراب

سعدیخوانی و سرمایهگذاری
تصمیم برای یک سرمایهگذاری جدید کار پیچیدهای است. همه چیز از نو شروع میشود و باید دقت کرد

یک تصمیم فلسفی
کافی بود در یک گردهمایی فلسفی شرکت کنم تا نکتهای عمیق از تمایل قلبی به فلسفه در خودم کشف کنم

استرس مایکروسافت اکانت
بیش از ۴۰ گیگ دیتا آپلود نکردی که بفهمی استرس از دست دادن اکانت مایکروسافت ۳۶۵ چقدره