هیزم زمستانی

   یک ایدهٔ خوب پیدا کردم برای پادکست دانشجویانه. این که بنشینم کتاب خودم را بخوانم و نسخه صوتی آن را در این پادکست منتشر کنم. تنها نگرانی‌ام این است که با سرعت لاک‌پشت در حال نوشتن نسخه دوم کتاب هستم و قطعا زمانی که آن منتشر شود، این نسخه دیگر منسوخ خواهد بود. نمی‌دانم کست‌باکس اجازه می‌دهد که بعدا این فایل‌ها را ویرایش کنم یا تنها گزینه حذف کردن آن‌ها خواهد بود. پس مجبورم در ابتدا یک مقدمه بگویم و اشاره کنم که نسخه جدید کتاب که منتشر شود این قسمت‌ها را حذف خواهم کرد.

   اخیرا باز دستم درد می‌گیرد و گاهی از قلم نوری استفاده می‌کنم. پیشنهاد یکی از دوستان بود و الحق پیشنهاد جالبی بود. مدت‌ها بود این قلم نوری را استفاده نکرده بودم و حالا بهانه‌ای ایجاد شد تا به کارش بگیرم.

قلم نوری به جای موس هم انتخاب خوبی است
قلم نوری به جای موس هم انتخاب خوبی است

   تحولات عجیب سوریه هم دنیا را شگفت‌زده کرده است. در مدتی کوتاه کل یک سیستم حکومتی فروپاشید و ارتش و مردم فقط تماشا کردند. یاد زمانی افتادم که اعراب به ایران حمله کردند و مردم که از ساسانیان خسته بودند تقریبا همین واکنش را داشتند. امان از ظلم مستمر که این طور مردم را خسته می‌کند و به سکوتی تلخ در برابر رخدادها وامی‌دارد.

   سه‌شنبه قرار بود بار آهن برسد که آخرش نرسید و بعد از ظهر تازه جناب راننده تماس گرفت که دارم می‌آیم. با کلی تلفن زدن منصرف‌اش کردیم که فردا بیاید. متأسفانه بارها به آهن‌فروش گفته بودیم قبل از ظهر بار را برساند ولی باز هم این جماعت کار خودشان را می‌کنند.

   سه‌شنبه بیشتر از آن که به کار کندن خط لوله برسم، به هیزم شکستن گذشت. چند شاخه درخت مختلف را بریدم و شاخه‌های باریک را هم در یک جعبه مقوایی جمع کردم تا بهتر بتوانم زمستان سرد را با بخاری هیزمی سر کنم.

تهیه هیزم از بقایای درختان باغ
تهیه هیزم از بقایای درختان باغ

   عصر هم رفتم سراغ قیمت در و پنجره دوجداره. به دفتر یکی از دوستان قدیمی برادرجان رفتم و مشورت گرفتم. پیش‌فاکتور هم گرفتم که ظاهرا باید چند آیتم آن را عوض کنم. چون نظر همسرجان در نکاتی با من تفاوت داشت و حالا باید بیشتر فکر کنیم.

   دیروز دو عدد چغندر قند خریده بودم. شب یکی را در یک قابلمه آب بارگذاشتیم و خوابیدیم. ۵ صبح بیدار شدم و ناگهان حس کردم بوی دود می‌آید. خوشبختانه درست وقتی رسیدم که ته‌گرفتن شروع شده بود و چغندر را نجات دادم. مقداری هم با خودم به ویلا بردم که خوردن آن بعد از کارهای سخت خیلی چسبید. البته خودم عقیده دارم بهتر است چغندر را بخارپز کنیم تا شیرینی آن وارد آب نشود. روی بعدی همین ایده را امتحان خواهم کرد.

   از جذابیت‌های جدید آکواریوم خانه هم این حس جاه‌طلبی میگوهاست. یک تکه غذا را برداشته برده بالای مرجان‌ها نشسته طوری با تبختر می‌خورد که انگار دنیا مال اوست. باشه بابا مال تو ما نخواستیم.

میگو بر فراز مرجان
میگو بر فراز مرجان

   در پادکست محمدرضا شعبانعلی نکات جالبی شنیدم. یک جلسه گروهی بود و چند متخصص دورهم جمع شده بودند. گلایه‌هایی که از نسل جدید داشتند شنیدنی بود. مثلا این که وفاداری به کارفرما در این نسل تعریف نشده است. هر چقدر هم وقت بگذاری و آن‌ها را آموزش بدهی، باز هم تا کار را یاد گرفتند، یا درخواست اضافه حقوق دارند یا می‌روند سراغ شرکت‌های دیگر. نکتهٔ تأسف‌بار این بود که همگی اذعان داشتند که باید راهی پیدا کرد برای کنار آمدن با این وضعیت چون نمی‌توان یک نسل را به این سادگی تغییر داد.

   سروکله زدن با پروژه آموزش زبان انگلیسی هم ادامه دارد. دوباره فایل عبارات انگلیسی استخراج شده را بازبینی کردم و چندین اشتباه درآوردم. یکی از چالش‌ها اسامی خاص هستند که برخی از آن‌ها به فارسی بوده و سیستم هوشمند نمی‌تواند آن‌ها را تشخیص دهد، مگر این که به آن اعلام شود. مشکل جدید هم مواردی است که آدرس یک وب‌سایت در متن آمده و اسم سایت معنی‌دار است ولی پسوند آن اشتباهاتی را درست می‌کند. سخت‌ترین چالش آن‌جا است که در متن یک غلط املایی توضیح داده شده است. به نظر می‌رسد برای گام بعدی پروژه باید یک ساختار دادهٔ درست طراحی کنم تا این حالت‌های خاص مختلف در آن بگنجند.

   یک چالش دیگر هم جاهایی است که اعداد در یک عبارت ظاهر می‌شوند. نکته اینجا است که عدد می‌تواند هر چیزی باشد و حضور آن در عبارت مهم است. مثل مواردی که مقداری پول یا تعدادی از یک چیز یا بار چندم مطرح می‌شود. نکته این‌جاست که از نظر معنایی باید این موارد با وجود ظاهر متفاوت، یکسان دسته‌بندی شوند. یک جاهایی هم عبارت‌هایی می‌آیند که معنی دارند ولی از دسته خزعبلات متداول هستند. مثل عبارت‌های اختصاری که در چت استفاده می‌شوند و حالا باید برای تک‌تک این‌ها فکری بکنم. بدترین حالت هم مربوط به ایهام در متن است که کار را کاملا دستی می‌کند و فعلا نمی‌توانم عقلم را لااقل برای این موارد بدهم دست هوش مصنوعی.

   بعد متوجه شدم چالش بیشتر از این موارد است. مثلا فعل‌های دوقسمتی را باید درست تفکیک کنم. به ویژه آن که باید کنترل کنیم هر ترکیب چند واژه‌ای که معنای اصطلاحی دارد هم به طور مجزا کنترل شود. حالا داستان کجاها سخت می‌شود؟ مثلا این که بعضی جاها یک چیز را مفرد و بعضی جاها جمع می‌آوریم و تفاوت آن در یک s یا es است. تازه یادم آمد باید واژه‌های تکراری در هر درس را حذف کنم و هر کدام را فقط یک بار بشمارم. نکته این‌جا است که وقتی یک اصطلاح چند کلمه‌ای داریم، باید کلمات را جدا و آن عبارت اصطلاحی را هم جدا بشمارم. هر چه جلوتر می‌رود، بیشتر متوجه می‌شوم چه پروژهٔ پیچیده‌ای انتخاب کرده‌ام. بی‌دلیل نبود که کسی قبل از من دست به این کار نزده بود.

   اما به یک نکتهٔ جالب برخورد کردم که برای خودم جذاب بود. تا پایان قسمت ۱۶۱ نزدیک به ۲۰ هزار واژه انگلیسی در داستان آموزشی کار شده که رقم قابل توجهی است. یعنی تا پایان این داستان این رقم به چند خواهد رسید؟ حدس می‌زنم لااقل ۱۰۰ هزار واژه به این مجموعه اضافه شود که تکرار خوبی است برای کسانی که علاقمند هستند انگلیسی عمومی را آسان یاد بگیرند.

نزدیک ۲۰ هزار واژه انگلیسی در ۱۶۱ قسمت داستان
نزدیک ۲۰ هزار واژه انگلیسی در ۱۶۱ قسمت داستان

   در نمایشگاه اخیر در غرفهٔ پرندگان زینتی  شماره دادم و امروز زنگ زدند که دوره پرورش مرغ‌ و خروس زینتی را پنج‌شنبه و جمعه برگزار می‌کنند. علاقه دارم شرکت کنم و ماجرای جدیدم را جدی‌تر شروع کنم. حالا این وسط بچه‌های منابع انسانی مشهد هم دقیقا در همان ساعت کلاس یک جلسه دورهمی ترتیب داده‌اند. فکر کنم بهتر است همان پرورش پرندگان زینتی را بروم. برای نیروی انسانی هنوز وقت هست.

   همسرجان گفت پرده‌ها را باز کنیم برای شستن. خبر خوب این که قد پسرجان بلند شده و پردهٔ پذیرایی را خودش باز کرد. بیش باد.

   صبح چهارشنبه خودم را رساندم به باغ تا ماشین آهن برسد. دیر هم رسید. انگار این جماعت وقتی می‌گویند نیم ساعت دیگر، ما باید آن را ۲ ساعت دیگر بفهمیم. خوش‌قولی در ذات این رانندگان تعریف نشده است گویا. تازه آهن را که رساند متوجه شدم بار بسیار سنگینی آورده است. با تماس مشخص شد جناب آهن‌فروش جوان اصلا دقت نکرده من چه می‌گویم و همین‌طور برای خودش فهرست کرده است. چند قطعه را باید برگردانیم تا کار به درستی پیش برود. امان از بی‌توجهی.

   بالاخره یک کارتن بزرگ در خیابان پیدا کردم و برای جوجه‌ها بردم. این پرنده‌های کوچک با ظرف‌های پلاستیکی به مشکل می‌خورند. زیرا زیر پای خود را زود کثیف و نمناک می‌کنند. قبلا مقداری کاغذ زیر پای‌شان گذاشتم و جواب نگرفتم. پس دوباره برشان گرداندم به جعبه کارتنی. ظرف آب را هم عوض کردم تا کمتر رطوبت زیر پای این‌ها باشد. وضعیت اتاق کمی به هم ریخته شده است. چوب و بخاری هیزمی و این طفلکی‌ها کنار هم ترکیب شلخته‌ای درست کرده است.

بخاری و هیزم و جوجه
بخاری و هیزم و جوجه

   خوب شد که دیروز هیزم جمع کردم. صبح که آمدم برف ملایمی روی باغ نشسته بود و بعضی جاها سپیدپوش شده بودند. تصویری جذاب از یک زندگی روستایی ساده.

اولین برف در پاییز ۱۴۰۳
اولین برف در پاییز ۱۴۰۳

پست‌های دیگر وبلاگ:

تاکسی پیکان آبی جذاب

آتش‌بس با تیم ساخت‌وساز

فرآیندهای جنگ و مذاکره گاهی به آتش‌بس و گاهی به بن‌بست می‌رسند. این دو وضعیت تنها با عقلانیت دو طرف قابل حل است و بدون آن نمی‌توان کاری به درستی به پیش برد.

ادامه مطلب »
خروس جوان اول

دعوا با اوستا بنا

وقتی با کارگر جماعت سروکار پیدا کنی، باید دقت کنی که چطور مذاکره کنی. این‌ها گفتگو بلد نیستند و ناگهان می‌زنند زیر میز و هم به خودشان ضرر می‌رسانند و هم به تو

ادامه مطلب »
من و کلاه روسی

جوجه‌های یخ‌زده

بالاخره سرمای هوای منفی ۱۲ کار دستم داد و خوشحالم که شیرهای آب یخ نزدند. طبیعت سازوکاری دارد که اصلا شبیه به زندگی ماشینی ما انسان‌ها نیست

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content