logo 128x128

دانشجویانه

دانشجویانه

امتیاز من: صفر  قلم 

هر دم از این باغ بری می‌رسد

   بالاخره درخت توت آمریکایی را در پارک پیدا کردم. یک درخت جمع‌وجور که برگ‌هایش شبیه توت مرسوم نیست ولی کلی از این توپ‌های سبز دارد. شاخه‌های پایین دیگر میوه نداشتند که باید کار بچه‌های مدرسه‌ای باشد. دخترجان را که رساندم مدرسه، از مسیر پارک برگشتم و چندتای دیگر جمع کردم. امیدوارم به آیتم دکوری قشنگی تبدیل شوند و آخرش مجبور نشوم بیندازم‌شان دور. باغبان پارک می‌گفت این‌ها سمی هستند. ولی در اینترنت که چنین چیزی ندیدم و فقط نوشته بود خوراکی نیست.

   برنامه‌ریزی جدیدی اختراع کردم که کار را خیلی آسان می‌کند. در یک فایل اکسل برای هر پروژه یک صفحه باز کردم و قرار گذاشتم که مهم‌ترین کاری که در آن حوزه باید انجام شود را مشخص کنم. با تکنیک‌های کپی لینک در اکسل حالا یک فهرست دارم که مهم‌ترین کارهای هر پروژه را نمایش می‌دهد و به سادگی می‌توانم بفهمم امروز چه کارهایی باید بکنم. کمی که بهبودش بدهم برای دانشجویان منتشرش می‌کنم. فعلا که راضی‌ام از این ایده.

   لوگوی ساماندهی درست نشد و برگشتیم سر خط ارسال مدارک. بامزه این است که سایت دانشجویانه را به عنوان مالک شخصی ثبت کرده‌ام ولی کارشناس برای من پیام فرستاده که مدارک آگهی روزنامه رسمی و این چیزها را برای تمدید بفرستید. رسما معلوم نیست این بزرگواران با خودشان چندچند هستند. فعلا که پیام داده‌ام به پشتیبانی ببینم چه می‌گوید.

اشکالات سامانه ساماندهی
اشکالات سامانه ساماندهی

    پسرجان را بردم بانک ولی هیچ بانکی راحت همکاری نکرد. همه می‌گفتند زیر ۱۸ سال نمی‌توانیم برای خودش حساب باز کنیم ولی شما باز کنید ما کارت را به نامش می‌زنیم. جالب آن که یکی از بانک‌ها گفت حداکثر روزانه ۵۰ هزار تومان می‌تواند تراکنش مالی داشته باشد. دود بود از سر پسرجان که بلند شد.

   دخترجان پیشنهاد کرد که تا مدرسه با دوچرخه برویم تا تمرین کند و یاد بگیرد. ایده بدی نیست. به ویژه که تا مدرسه‌اش بیشتر مسیر سرپایینی است. امیدوارم تجربه خوبی بشود.

   یک گل جدید خریدم برای دفتر که اسمش یادم نیست. ولی گل‌فروش گفت از خانواده حسنی‌یوسف است. فعلا که سرسبز و قشنگ است و برویم جلو ببینیم چه می‌شود.

گل جدید دفتر
گل جدید دفتر

   قرارداد دفتر جدید امضا شد و با وجود مخالف شدید چند نفر، کار پیش رفت. جالب بود که می‌گفتند سرایداری ساختمان خالی باشد بهتر از این است که اجاره بدهید و اینجا را تبدیل به پاساژ کنید و یکسره آدم برود و بیاید و از این لاطائلات. به قول قدما «نه خود خورم، نه کَس دهم، گنده کنم به سگ دهم».

   یک خبر خوشحال کننده برای من افزایش نسبی بازدیدکنندگان سایت است. با این که هنوز آن طور که باید نشده، ولی خوب همین هم که هست، خدا را شکر. بازدیدکنندگان از تهران و شیراز که اخیرا گوگل آنالیتیک نشانم می‌داد برایم جالب بود.

بازدیدکنندگان از تهران و شیراز
بازدیدکنندگان از تهران و شیراز

   ولی پاسخ احمقانه پشتیبان محصول ژاکت برایم عجیب بود. افزونه مربوطه با ارتقاء به نسخه جدید قاطی می‌کند و حتی ممکن است سایت را به فنا بدهد. حالا پشتیبانی بعد از چند روز علاف کردن من،‌ این پیام طولانی و از نظر من مزخرف را فرستاده که شما همه چیز را چک کنید، اگر پیدا نکردید یک محیط بدید ما هم تست کنیم. ولی به حرف من که پیشنهاد کردم نسخه‌های بعدی به‌روزرسانی افزونه را بدهند، ‌دستی آزمایش کنم را عملی نمی‌کنند.

پیام مزخرف پشتیبان محصول ژاکت
پیام مزخرف پشتیبان محصول ژاکت

   قفس جدید هم در ویلا دارد کامل می‌شود. حالا می‌توانم جوجه‌های لاری را ببرم و حیاط را خلوت کنم. پدرخانم یک وانت کود خریده ولی من کودهای مرغی دارم و نیازی نیست هزینه کنم. قبلا در شهرستان هم کود مرغی نتیجه خوبی داشت و امیدوارم اینجا هم به کار بیاید.

جعبه جدید
جعبه جدید

دو جوجه تازه هم به جمع کبوترها اضافه شدند. دارم به این نتیجه می‌رسم که پرورش کبوتر خیلی آسان‌تر از مرغ و جوجه است. خودشان جوجه‌ها را بزرگ می‌کنند و در طول سال هم تکثیر می‌شوند. نسبت به مرغ و جوجه خوراک کمتری هم دارند. هم فال و هم تماشا.

جوجه‌های تازه
جوجه‌های تازه
جوجه سیاه
جوجه سیاه

   دست‌هایم چند روزی است درد می‌کنند. از آن جنس دردی که برنامه‌نویس‌ها و تایپیست‌ها می‌گیرند. باید کشش‌های خاص دست را کار کنم تا این مشکل کنترل شود. اگر نکنم باید چند ماه کار با موس و صفحه‌کلید را فراموش کنم.

   عجیب‌ترین اتفاق این مقاله است که معلوم نیست از کجا آمده و منتشر هم شده است. من که نگذاشتم. نکند سایت ما جن دارد؟ 😊

مقاله عجیب من؟
مقاله عجیب من؟
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content