نمایشگاه کتاب با فروشی اندک

   نمایشگاه کتاب چهارشنبه در دانشگاه خیام چیزی نبود که فکر می‌کردم. گر چه آماده بودم که ناهماهنگی‌های بسیاری ببینم. اتفاقا این روز بارانی بود و غرفه‌هایی که بیرون در فضای باز آماده شده بود، همگی بسته بودند. به من یک میز در ورودی دانشکده معماری دادند که از نظر دید جای خوبی بود. ولی جلوی در ورودی بودن در یک روز سرد، مشکل و دردسرساز است. حسابی یخ زدم تا ساعت ۱۴ برسد و با فروش ۱۱ کتاب بزنم به چاک.

میز نمایش کتاب در دانشگاه خیام مشهد
میز نمایش کتاب در دانشگاه خیام مشهد

   نکتهٔ جالب بی‌توجهی دانشجوها به غرفهٔ کتاب بود. از هر صد نفر بنا به تخمین من یک نفر به کتاب‌ها نگاه می‌انداخت و از هر ۱۵ نفر آن‌ها یکی کتاب‌ها را ورق می‌زد و باز هم کمتر از آن کسی سوال می‌پرسید. پیامی که این تجربه برای من داشت، لزوم تغییر جدی پارادایم از کتاب کاغذی به سمت رسانه‌های جدیدتر بود. شاید رسانه‌هایی مثل انیمیشن یا بازی بهتر بتوانند با نسل جدید ارتباط برقرار کنند. ظاهرا با کتاب به این آسانی‌ها نمی‌توان به جایی رسید. به ویژه در کشور ما که تا طنز یا رقص و عاشقی در کار نباشد، به راحتی نمی‌توان از مخاطب توجه گرفت. عجب معرکه‌ای شده به قرآن.

   صبح قبل از رفتن به دانشگاه، وقتی فهمیدم دارد باران می‌بارد، ابتدا خوشحال شدم که نیازی نیست بروم به باغ سر بزنم و دیوارهای استخر را آب بدهم. ولی بلافاصله متوجه شدم یک پاکت سیمان سفید و دو پاکت مخلوط سیمان سفید و پودر سنگ و پودر نانو را زیر باران جا گذاشته‌ام. خب حیف بود و چیزی حدود ۳۰۰ هزار تومان مصالح در حال نابود شدن بود. پس صبحانه نخورده جمع کردم و رفتم. مسیر هم مه‌آلود بود و آخر جاده دیده نمی‌شد. آب‌وهوایی که متفاوت و جذاب است. من همیشه رانندگی در مه را دوست داشته‌ام. کمی ترسناک است ولی جذابیت خاص خودش را دارد.

هوای ابری مشهد
هوای ابری مشهد

   در مسیر برگشت هم این بار نیسان توجهم را جلب کرد. باری که نفهمیدم جارو است یا چیز دیگر. در جاده گاهی چیزهایی بار ماشین‌های باری می‌بینم که اصلا نمی‌فهمم چیستند. چند روز پیش هم یک چیزی شبیه گندم خیس و له شده بار یک کامیون بود که متوجه نشدم چیست و برای کجا دارد می‌برد.

وانت با بار متفاوت
وانت با بار متفاوت

   بگذریم که استخر فعلا پیشرفت ۹۰ درصدی داشته و خوب جلو رفته است. سیمان سفید به خوبی اجرا شده و با باران‌هایی که روی آن آمده، به خوبی سفت می‌شود. امیدوارم این استخر تجربهٔ خوبی برای کارهای بعدی باشد.

استخری که سفید شد
استخری که سفید شد

   حداقل کاربرد شرکت در نمایشگاه کتاب، کتاب خواندن بود. نکات جالب جدیدی از کتاب «زندگی خود را دوباره بیافرینید» اثر «جفری یانگ» و «جنت کلوسگو» یاد گرفتم. یک نکتهٔ جذاب برای من بخشیدن والدین بود. این که گاهی خشمی فروخورده از گذشته در سال‌های کودکی داریم و این به تله‌ای روانی در بزرگ‌سالی تبدیل می‌شود که با بخشیدن والدین سریع‌تر درمان خواهد شد. صحبت کردن با خود و نوشتن نامه برای خود و نیز در مواردی وکیل مدافع خود شدن از راهکارهای جدیدی بودند که به این صورت قبلا ندیده بودم. نکتهٔ فنی این بود که برای تغییر افکار و عادت‌های روانی باید ابتدا به ساده‌ترین موارد حمله کنیم و سخت‌تر‌ها را بگذاریم برای مراحل بعدی. موفقیت‌های کوچک بهتر جواب می‌دهند و ما را برای حرکت به سمت چالش‌های سخت‌تر آماده می‌کنند.

   پادکست «رادیو مذاکره» تمام شد. انصافا خیلی از سر و ته محتوا زده شده بود و آخر پادکست هم با این که قسمت جمع‌بندی نهایی بود، ولی احساس می‌شد که خیلی چیزها از آن حذف شده است. محمدرضا شعبانعلی مشخصا در بعضی جاها اشاره می‌کند که تیم مکتبخونه بعضی چیزها را حذف خواهند کرد و هر چه می‌گوید مشمول ممیزی نهایی خواهد شد.

   پادکست دیگر محمدرضا شعبانعلی به نام «پادکست محمدرضا شعبانعلی» را شروع کردم که با مبحث «عزت نفس» شروع می‌شود. مبحثی جذاب که نمی‌دانستم با اعتماد به نفس و خودشیفتگی و غیره چه تفاوتی دارد. توضیحات محمدرضا شعبانعلی در این پادکست مفهوم‌تر است. کمتر انگلیسی به کار می‌برد و با حوصله و دقت جالب توجهی توضیح می‌دهد. حتی برای پسرجان که در سنین نوجوانی است، گذاشتم و برایش مفاهیم قابل درک بودند.

   چهارشنبه که با پسرجان رفتیم باشگاه، سری به آکواریومی زدم. طرف همان اول گفت چیزی که شما خریدید، میگو نیست، بلکه لابستر است. درشت‌تر می‌شود و همهٔ گیاهان آکواریوم را می‌کند. ماهی‌هایی که کند شنا کنند را شکار می‌کند و خلاصه موجود دردسرسازی است. حدس می‌زدم که این موجود که در یک آکواریوم جدا و بدون گیاه نگهداری می‌شد، باید دردسرهایی داشته باشد. ولی ریسک کردم تا این حیوان متفاوت را تجربه کنم. کمی شن و تعدادی زبرای ریز و چند تمیزکننده هم خریدم که شامل یک لوچ پاکستانی، یک گربهٔ خرگوشی و یک شارک باله قرمز می‌شدند. آکواریوم زیباتر از قبل شده ولی مشخص نیست چرا حالا لابستر نارنجی نر بیشتر بیرون از لانه‌اش است و انگار کمین می‌کند که این ماهی‌های زبل را شکار کند.

لابستر در کمین ماهی‌ها
لابستر در کمین ماهی‌ها

   گفته بودم که همهٔ حلزون‌هایی که نگهداری می‌کردم، مردند. ولی از جایی که فکرش را نمی‌کردم، یک حلزون جدید از راه رسید. یکی از همکارهای همسرجان گفته بود یک حلزون توی سبزی‌های پیدا کرده و همسرجان هم گفته بود شوهرم نگهداری می‌کند. آن همکار هم فردایش حلزون را آورده بود. گذاشتمش در یک ظرف روی آکواریوم و در اولین حرکت بلند شد رفت زیر تابلو جا خوش کرد. اصلا نمی‌توان این نوع حیوانات را راحت کنترل کرد.

حلزون فراری روی دیوار
حلزون فراری روی دیوار

   پنج‌شنبه صبح با پسرجان رفتیم به باغچه و مقدار زیادی از خاک‌های پی استخر را بین درخت‌ها پهن کردیم. خبر بد مردن دو جوجه کبک بود که با جوجه مرغ‌ها در یک قفس کنار هم بودند. معما این بود که آب تمام نشده بود ولی غذاها را کامل خورده بودند. باورم نمی‌شد که این دو به خاطر گرسنگی مرده باشند. نفهمیدم علت چه بود و این راز برایم فعلا سربه‌مهر است.

جوجه کبک‌های مرده
جوجه کبک‌های مرده

   نکته‌ای که فکرش را نمی‌کردم و پنج‌شنبه متوجه آن شدم برایم جالب بود. متوجه شدم یک کیسه سیمان سفید باز نشده را زیر باران جا گذاشته‌ام. مثلا چهارشنبه رفته بودم این سیمان‌ها را از زیر باران نجات دهم. ولی تصورم این بود که تنها یک کیسه سیمان زیر باران است و به اشتباه تنها یک کیسه را زیر پلاستیک برده بودم. در نتیجه در کمال بی‌دقتی کیسهٔ دوم را ندیده بودم و تنها شانسی که آورده بودم، این بود که دیگر بارانی نباریده بود. واقعا پیش‌فرض‌ها چقدر روی ذهن ما تاثیر دارند.

پست‌های دیگر وبلاگ:

پوست‌اندازی خرچنگ

بنایی و برنامه‌نویسی

در روزهایی که درگیر ساخت‌وساز شده‌ام، کار با هوش مصنوعی دارد دوباره من را به سمت برنامه‌نویسی می‌برد. چون بعضی کارها را نمی‌توان به مدل‌های زبانی سپرد

ادامه مطلب »
بیل را هم رنگ اپوکسی زدم

رنگ اپوکسی و پرورش کرم

در گیرودار سروکله زدن با هوش مصنوعی، یک تجربهٔ موفق با رنگ اپوکسی حالم را بهتر کرد. آشنا شدن با پروژهٔ پرورش کرم هم جالب و متفاوت بود. شاید رفتم سراغ پرورش کرم…

ادامه مطلب »
بچه‌ماهی کپور در آکواریوم

سروکله زدن با ChatGPT

فکر نمی‌کردم توجیه کردن هوش مصنوعی مولد برای ویراستاری متن دوزبانه فارسی-انگلیسی اینقدر دنگ و فنگ داشته باشد

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content