میگوهای نارنجی آکواریوم

   بالاخره چهارشنبه پی استخر ریخته شد. کاری که سخت‌تر از چیزی بود که فکر می‌کردم. عملا چیزی حدود ۶ متر مکعب بتن درست شد و در کف استخر پهن شد. ۴ کارگر و یک استادکار درگیر بودند و ۲۰ پاکت سیمان و یک پاکت پودر نانوی ضد آب کننده استفاده شد. در نهایت کار تمیز و جالبی از آب درآمد. ملاتی که ساخته شد، کاملا هم‌زده و پرآب بود و به خوبی کف استخر نشست. بنا به تجربه کنار کارگرها ماندم و کمک کردم. بر مراحل کار هم نظارت کردم تا کار درست از آب در بیاید. چند جا هم اگر نبودم، اشتباهات مرگباری رخ می‌داد. مثلا کف استخر قطعاتی از آجر طبق این شکل چیده شده بود تا توری آرماتور را بالا نگهدارد.

بتن‌ریزی پی استخر
بتن‌ریزی پی استخر

   باید مراقب می‌بودیم که آجری زیر بتن جا نماند. ولی نزدیک بود این اتفاق بیفتد. اگر خودم دقیق روی کار نظارت نمی‌کردم، چند آجر قطعا جا می‌ماند. در این صورت در بخش‌هایی بتن نازک می‌شد و احتمال ترک و نشت کردن از آن نقطه بالا می‌رفت. در نهایت کار تمیز و به این صورت یکدست و یکنواخت تمام شد.

بتن کامل کف استخر
بتن کامل کف استخر

    این کارها از صبح زود تا ظهر وقت گرفت. خودم هم کمک کردم تا تمام شود. لذت پنهانی که از این کار می‌برم، یاد گرفتن تکنیک کار است تا در استخر تفریحی کوچکی که بعد از این مرحله می‌خواهم بسازم، اجرا خواهم کرد. تا اینجا که متوجه شدم این مراحل توسط خودم هم قابل انجام است. تنها کاشی کردن استخر است که بلد نیستم و ظاهرا باید برای آن فکری بردارم و به یک کاشی‌کار وارد واگذار کنم.

   جدیدترین نکته‌ای که در پادکست «رادیو مذاکره» محمدرضا شعبانعلی یاد گرفتم هم برای خودم جذاب بود. بحث مذاکره در شرایطی که داده‌های کافی نداریم و بحث روش‌های مواجهه با مذاکره‌کننده‌ای که آشکارا دروغ می‌گوید و بر اساس دروغ‌هایش می‌خواهد امتیاز بالاتری بدست بیاورد. عملا حس می‌کنم زمینهٔ خوبی را نشانه گرفته‌ام و از نقاط ضعف جدی من است که دارد آرام‌آرام ترمیم می‌شود. نکتهٔ جالبی که برادرجان هم گفت این بود که مذاکره، زمینه‌ای بسیار عملیاتی است و تا مذاکره نکنی چیزی یاد نمی‌گیری.

   جالب‌ترین اتفاق هفته برای من هم گرفتن یک انگشتر یادگاری خدابیامرز بابا از مامان بود. انگشتری ظریف و قشنگ که خوب به دستم نشست. حیف که قبلا هم یک انگشتر زیبا از بابا گرفته بودم ولی در یکی از اسباب‌کشی‌ها غیب شد و پیدا نشد.

   بدترین اتفاق هفته هم ازدست رفتن چند حلزون بود. حلزون‌هایی که پارسال در سبزی خوردن پیدا کرده بودم و نگهداری کرده بودم. این اواخر با درگیر شدن در کار ساخت‌وساز و کاهش حضورم در دفتر، به این حیوانات صلح‌‌آمیز درست رسیدگی نکرده بودم و این دفعه که متوجه شدم حداقل ۳ تا از ۵ تای آن‌ها مرده‌اند، حالم گرفته شد. طفلکی‌ها خیلی مظلوم بودند و دلم سوخت. البته تلفات محدود به حلزون‌ها نبود. دو تا از جوجه‌های یک روزه هم بیمار شدند و از دست رفتند. آخرش متوجه شدم اشکال از ظرف آب بوده است. نشتی پیدا کرده بود و زیر پای این کوچولوها را خیس کرده بود. در نتیجه عفونت در قفس بالا رفته بود و دو تا جوجهٔ ناز از دست رفتند.

   داستان جدید این هفته‌ها هم دادگاهی است که باید برویم و از حق خود در مورد زمین کشاورزی ارثیه‌ای دفاع کنیم. زمینی که ارثیه پدری ما است و داستانی طولانی دارد. داستانی که کلاهبرداری آشکاری در ابتدای خرید آن اتفاق افتاد. فروشنده بعد از مدتی که به زمین رسیدگی شد و درختان سرسبز شدند، شکایت کرد که زیان کرده و زمین را ارزان فروخته است. توانست مبلغ را بیش از دو برابر کند و سال‌ها با شکایت‌های پیاپی پول و دیرکرد بگیرد و دردسر درست کند. در نهایت هم بخش کوچکی از زمین را در یک مزایده برنده شد تا پرونده ختم شود. ولی برای گرفتن این بخش از زمین مراجعه نکرد و حالا ادعای خسارت دارد. وکیل هم ناقابل ۲۰۰ میلیون تومان حق‌الوکاله درخواست کرده است و بنا به تجربه ندادن این مبلغ می‌تواند زیان بزرگ‌تری ایجاد کند. حالا باید منتظر باشیم و پرونده را دنبال کنیم تا بفهمیم چه باید کرد.

    پنج‌شنبه با پسرجان به باغ رفتیم. بتن کف استخر را آب دادیم و خاک‌های بیرون آورده شده از پی استخر را بین درخت‌ها پهن کردیم. پسرجان دارد آرام‌آرام با کار کردن در محیط واقعی سازگار می‌شود. کمتر حرف زد، کمتر موسیقی گوش کرد، متمرکزتر بود و احساس خسته شدن و کسالتی که قبلا از آن شکایت می‌کرد را کمتر بروز می‌داد. خوب است و امیدوارکننده.

   شب جمعه هم به بازارگردی با خانواده گذشت. از یک آکواریومی هم مقداری گیاه زنده و دو میگوی نر و ماده خریدم. طبق توضیحات فروشنده نگهداری از میگو کار آسانی نیست. آن‌ها به سادگی به هم حمله می‌کنند و ممکن است دست و پای دیگری را قطع کنند. خبر خوب این است که دست و پای قطع شده ترمیم می‌شود و در پوست‌اندازی بعدی درمی‌آید. مشکل زمانی است که ماده تخم می‌گذارد و باید نر را دور نگهداشت تا به او حمله نکند و احتمالا ماده را نکشد. راستی آکواریوم را در هال پذیرایی گذاشتم. جای دیگری فعلا در خانه برای این آکواریوم بزرگ نداریم. فعلا قیافه جذابی ندارد ولی به زودی و به تدریج به یک گزینهٔ جذاب برای خانه تبدیل خواهد شد.

آکواریوم در حال آماده‌سازی
آکواریوم در حال آماده‌سازی

   مشکل جدی هفتهٔ اخیر هم سرماخوردگی دردسرسازی است که به سرفه‌های خشک کشیده شده است. شب جمعه که واقعا نگذاشت بخوابم و تا صبح حسابی سرفه کردم و اذیت شدم. این از اعصاب‌خردکن‌ترین شکل‌های سرماخوردگی است. گلو خشک است و مرتبا سرفه می‌کنی و با هر نفس کشیدن گلو تحریک می‌شود و انگار دائم در حالتی مزمن از حساسیت هستی.

پست‌های دیگر وبلاگ:

خروس خونین

سرمایه‌گذاری گوسفندی

   بالاخره دستگاه جوجه‌کشی ۲۰۰ تایی خریدم. ۶ عدد هم تخم‌مرغ کوشن گرفتم که جایگزین ۶ تخم‌مرغ برهمای بدون نطفهٔ قبلی شدند. دستگاه قدیمی را

ادامه مطلب »
پراید وانت مد نظر

سختی پول خرج کردن

بودجه که محدود باشد، نمی‌توان آزادانه عمل کرد. باید دقیق همه‌چیز را به حساب بیاوری تا ناگهان دستت خالی نشود و چرخ کارها از حرکت نایستد

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رفتن به محتوا