مصاحبه شغلی مسخره

   پادکست دانشجویانه رسیده به ۱۱ بار شنیده شدن. خیلی کم است ولی امیدوارم که این جوانه رشد کند. برای ادامهٔ تولید محتوا هم با پسرجان استودیو را مرتب کردیم. بعضی از فوم‌هایی که برای عایق صدا چسبانده‌ایم باید دوباره چسب‌کاری شوند. کمی کار دارد ولی در حد چند ساعت است و به زودی استودیو آماده خواهد شد. تنها محدودیت نداشتن میز است که احتمالا باید مانیتور اصلی را روی دیوار نصب کنم و فکری برای گلدان‌ها بردارم و میز چند تکه را ببرم داخل اتاق. تازه نصب پرده سبز هم مانده که یادم نبود.

   در چند روز اخیر برنامه‌های کاری همواره فشرده بوده است. طوری که یک روز دیگر حوصلهٔ کار کردن نداشتم و بیشتر دوست داشتم در دفتر وقت تلف کنم. کمی بازی کردم، کمی ویدیو نگاه کردم و کمی سرچ و باز برگشتم سر کارم. نمی‌شود که دست خالی به خانه برگشت.

    امور سیستم‌سازی در ویلا هم دارد کجدار و مریض پیش می‌رود. برادرخانم کبوترهایش را از قفس برداشت و حالا باید آن قفس را دستکاری کنم تا سیستم خروج تخم‌مرغ‌ها نهایی شود و برای آب هم لوله‌کشی و نصب شناور در ظرف آب انجام شود تا بتوانم لااقل یک هفته بدون نگرانی تنهایشان بگذارم. فعلا که کمی بهتر شده‌اند و هر بار ۵-۶ تخم‌مرغ تحویل می‌دهند.

   ولی چیزی که فعلا نگران‌کننده شده است، حضور یک مزاحم جدید است. احتمالا یک سمور که فضولاتش را در باغ پیدا می‌کنم و چند بار تخم‌مرغ قفس صنعتی که خودکار بیرون می‌آید را شکسته و خورده است. حالا باید دام بگذارم یا دوربین؟ سگ را که نمی‌شود رها کرد که باز می‌رود همهٔ شلنگ‌ها را تکه‌وپاره می‌کند.

فضولات مشکوک در باغ
فضولات مشکوک در باغ

   آلوهای بخارا را چیدیم. گر چه شیرینند ولی ۵-۶ کیلویی محصول داشتیم. انجیرها هنوز تک و توک محصول می‌دهند و هنوز ۱۰ تایی مانده تا به کلی تمام شوند. بالاخره سیستم آبیاری درخت‌ها را هم به وضعیت قبلی برگرداندم تا در طی هفته فقط یک بار آبیاری کنیم. گر چه آن یک بار چند ساعت طول می‌کشد ولی وقت آزادتری برای کارهای دیگر باقی می‌ماند.

   در هفتهٔ اخیر دو مصاحبهٔ کاری داشتم. اولی بدک نبود. بحث پشتیبانی و آموزش بازاریاب‌های بیمه‌ای بود که اتفاقا همان تیمی بودند که قبلا در بیرجند با آن‌ها کار کرده بودم. آشنایی دادم و شاید خبری بشود. ولی دومی فاجعه بود. یک تیم تازه‌کار از یک شرکت معتبر بودند که به تازگی در مشهد دفتر زده بودند. روش توضیح کارشان برایم کاملا آشنا بود. سعی می‌کردند از روش‌های مدرن استفاده کنند ولی اصلا بلد نبودند. وسط صحبت‌ها با چند سوال متوجه شدم این‌ها هم دنبال کارشناس فروش شبکه‌ای هستند و خداحافظی کردم. کلی هم وقتم را گرفتند و معذرت‌خواهی که نکردند هیچ، طلبکار هم بودند.

   یادم نیست گفتم یا خیر که با مدیر گروه کارشناسی ارشد تماس گرفتم و ایشان یک پیگیری کرد و گفت بیا درست را ادامه بده مشکلی نیست. بالاخره مدرکت را می‌گیری. هم خبر خوبی بود و هم دردسرساز که باز بروم به بیرجند و فرم پر کنم و کارهای اینچنینی انجام دهم. از طرفی هم خوشحالم که بالاخره بعد از این همه سال کش و قوس این مدرک را بگیرم و بگذارم لب طاقچه.

    از جدیدترین آموخته‌ها هم که تاکیدی بود بر آنچه در حافظه داشتم، در پادکست منسان شنیدم که گفت: رهبری اکتسابی است و کسی رهبر به دنیا نمی‌آید. مثل حسابدارها که حسابدار به دنیا نمی‌آیند و از این صحبت‌ها.

پست‌های دیگر وبلاگ:

خروس خونین

سرمایه‌گذاری گوسفندی

   بالاخره دستگاه جوجه‌کشی ۲۰۰ تایی خریدم. ۶ عدد هم تخم‌مرغ کوشن گرفتم که جایگزین ۶ تخم‌مرغ برهمای بدون نطفهٔ قبلی شدند. دستگاه قدیمی را

ادامه مطلب »
پراید وانت مد نظر

سختی پول خرج کردن

بودجه که محدود باشد، نمی‌توان آزادانه عمل کرد. باید دقیق همه‌چیز را به حساب بیاوری تا ناگهان دستت خالی نشود و چرخ کارها از حرکت نایستد

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
رفتن به محتوا