مسیر جدید شغلی که دارم دنبال می‌کنم

   بالاخره عضویت در مکتب‌خونه فعال شد و کیف من کوک شد. به جای ۱۰ میلیون ۲ میلیون دادم و کلی دوره‌های آموزشی بیشتر شکار کردم. در خانه هم به بچه‌ها گفتم بجنبید که یک فرصت طلایی گیرمان آمده است. خوبی مکتب‌خونه این است که دوره‌های Coursera را هم در مجموعهٔ خودش قرار داده که برای من یکی یک شانس طلایی است.

   این روزها که متمرکزتر از قبل دارم برنامه‌نویسی کار می‌کنم و در تلاشم تا مهارت‌های خودم را به سطح جدیدی برسانم، حس خیلی بهتری دارم. گویا کاری که باید سال‌ها پیش انجام می‌دادم، را دارم تمرین می‌کنم. لذت برنامه‌نویسی برایم خیلی شیرین است و حالا کم‌کم دارم تعجب می‌کنم که چرا این سال‌ها کار مفیدی در این زمینه انجام ندادم. این حس از جنس تعجب و حسرت است.

   بعد از این که چند ماه پیش با کمک یکی از همسایه‌های عزیز حیاط خانه را تکاندم و هر چه بود را بردیم به ویلا فهمیدم که اوضاعم خوب نیست. حتما افسردگی دارم و سطح آن هم باید بالا باشد. در این دو سه ماه تلاش کردم از این قفس افسردگی خارج شوم. نیازی نمی‌دیدم به درمان‌گر مراجعه کنم و سعی کردم راه جدیدی باز کنم. کار پیدا کردن که ادامه نیافت، شروع خوبی بود. تمام شدن پول‌ها هم یک تهدید و هم یک فرصت خوب بود که سعی کردم از آن درست استفاده کنم. وارد شدن به فاز دنبال کردن برنامه‌نویسی هم قدم خوب بعدی بود که در حال انجام است و کم‌کم دارد اوضاعم را تغییر می‌دهد.

   یکی از تغییرات هم شروع کردن تغییر دادن کار در باغ و دنبال کردن تخصص جدید بود. حالا بهتر از قبل می‌فهمم که به کار در باغ احتیاج دارم و حس خوبی به من می‌دهد و برای سلامتی من بهتر است که این فعالیت را ادامه بدهم. ولی همین‌قدر هم روشن شده که باید با سیستم‌سازی مناسب همه‌چیز را سر جای خودش قرار دهم تا نیاز جدی به این همه رفتن و آمدن نداشته باشم. یکی از کارهای چند روز اخیر هم بردن جوجه‌ها و بلدرچین‌ها به باغ بود. یک قفس کهنه را تعمیر کردم و دفتر را از یک باغ‌وحش کوچک شدن نجات دادم. گاهی به کارهای قبلی فکر می‌کنم، خنده‌ام می‌گیرد که واقعا چه کار داشتم می‌کردم؟

تعمیرش کردم
تعمیرش کردم

   امروز هم بعد از یکی دو هفته دوباره دفتر را تمیز کردم و از خاکی که روی چاپگر دفتر نشسته بود، تعجب کردم. افسردگی با آدم این کار را می‌کند که نمی‌فهمی داری غرق می‌شوی و حالت خوب نیست. آرام‌آرام بندها را محکم می‌کند و کم‌کم می‌بینی که در چنبره‌ای ذهنی گیر کرده‌ای و دست‌ودلت به کاری نمی‌رود. قبلا هم در یک منبع علمی دیده بودم که گرد‌وخاک میز کار نشانهٔ بدی از افسردگی است و تمرکز کاری را هم کاهش می‌دهد. یکی از کارهایی که در همین زمینه کردم هم شستن مرتب ماشین در ویلا بود. خب در محیط آپارتمانی که نمی‌شود. ولی یادش به خیر پراید سفید را اینقدر نمی‌شستم که صدای همه درمی‌آمد. امان از افسردگی و حال بد.

افسردگی این شکلیه
افسردگی این شکلیه

   بالاخره دست از خسیس‌بازی برداشتم و نشستم بخش جدیدی از «رادیو جادی» را با کیفیت HD‌ از یوتیوب دیدم. خب این هم از تغییراتی که در راستای بلا بردن کیفیت زدگی شروع کرده‌ام. به قول یکی از مهمانان پادکست «کارنکن» باید سعی کنم کیفیت را در هر چیزی دنبال کنم. هم باکیفیت زندگی کنم و هم کارم را باکیفیت انجام دهم.

   تازه کجایش را دیده‌اید. دوباره آشپزی هم کردم. یک روز که همسرجان نبود با کدوسبز و تخم‌مرغ این غذای دانشجویی را آماده کردم که چسبید.

غذای دانشجویی من
غذای دانشجویی من

   بالاخره موش به تله افتاد. امروز که به ویلا رفتم دیدم موش کوچولو در تله افتاده است. هنوز نفس می‌کشید. تا بیرونش کشیدم مرد. هر چه گرگی را صدا کردم که بیاید به سراغش رفته بود دنبال بازی‌گوشی و نمی‌آمد. موش را پرت کردم وسط آسفالت دم در که بلند شد و راه‌افتاد. دیدم ظاهرا از ترفند قدیمی موش‌مردگی استفاده کرده بود. خب ناچار شدم خشن رفتار کنم و با لگدی بکشمش و بعد هم بدهم گرگی بخورد. متأسفانه زندگی روستایی با چیزی که در احساسات اولیهٔ بشری به دنبالش هستیم، تضاد زیادی دارد. به بیان دیگر طبیعت هم خشن‌تر از چیزی که ما دوست داریم، رفتار می‌کند.

شکار موش با تله خالی
شکار موش با تله خالی

   این تازه یکی از خشونت‌های امروزم بود. دیگری هم مربوط به جوجهٔ لنگی بود که گوشهٔ قفس گیر کرده بود. وقتی بیرونش کشیدم دیدم به شدت می‌لنگد. بنا به تجربه این جوجه‌ها زود می‌میرند و فقط مدت زیادی درد و رنج می‌کشند. گرگی را صدا کردم و جوجه را جلویش انداختم ولی آن را نمی‌خورد. انگار از من می‌ترسید که دعوایش کنم. هی با جوجه ور رفت و نخوردش. ولی ناگهان جوجه‌ای که لنگ می‌زد بلند شد و روی دو پا دوید. ظاهرا ترس از خورده شدن قوت دیگری به او داده بود. دلم نیامد این طوری رهایش کنم و فرصتی دیگر برایش در نظر گرفتم. گذاشتمش در قفس جوجه‌های کوچک تا ببینم بعدا چه پیش می‌آید.

امان از ورجه‌وورجه این جوجه‌ها
امان از ورجه‌وورجه این جوجه‌ها

   خبر خوب جدیدم هم درشت شدن انجیرهای باغ بود. طوری که فهمیده‌ام، باید از نظر آبیاری هوای درخت‌های گیلاس و انجیر را خیلی داشته باشم. بر خلاف درخت‌های توت و بادام که خیلی کم‌آب نیاز دارند، این درخت‌ها به آب بسیاری نیاز دارند. با آب دادن حسابی که در هفته‌های اخیر انجام شد، چنین انجیرهای درشتی به بار آمدند. در حالی که تا قبل از آن در حد گردو درشت‌تر نشده بودند.

اندازهٔ انجیرهای امسالی باغ
اندازهٔ انجیرهای امسالی باغ

   ماجراهای کاریابی من هم هنوز ادامه دارند. در یکی از آخرین اتفاقات، ‌از یک شرکت پیامک آمد که رزومهٔ شما تایید شده با فلانی در تلگرام تماس بگیرید. ایشان هم گفت دو ماه بدون حقوق به شما طراحی وب آموزش می‌دهیم و بعد از آن به صورت گروهی پروژه انجام می‌دهید و درصدی از انجام پروژه می‌گیرید. حقوق ثابتی در کار نیست و یک سری توضیحات هم در مورد این که کار کاملا دورکاری است و چنین است و چنان است. ولی وقتی رفتیم سراغ شروع کارآموزی، گفت که باید اول یک پلن میزبانی سایت از ما بخرید که روی آن کار کنید و آموزش‌ها را اجرا کنید. گفتم خودم یک سایت وردپرسی دارم ولی گفت نه باید همین پلان ما را بخرید. احتمالا بیشتر این راهکار را درست کرده‌اند که بسته‌ها را بفروشند. فعلا باید بیشتر تحقیق کنم.

   یکی از اتفاقات جدید حوزهٔ کاریابی هم فعال شدن عضویت رایگان سایت relocationjobs.org بود. یک تبلیغ عضویت رایگان محدود یک ماهه زده بودند و من هم سریع عضو شدم. این سایت موقعیت‌های کار دورکاری خارجی معرفی می‌کند و کمک می‌کند که بتوانم درآمد دلاری پیدا کنم. فکر می‌کنم در انتخاب کلیدواژه‌های اصلی کمی بی‌دقتی کردم. حداقل باید wordpress را هم در این وسط می‌گنجاندم. گر چه بد هم نشد و حالا بهتر است که به دنبال کارهای تخصصی‌تری که بیشتر به آن‌ها علاقه دارم باشم.

فعال شدن عضویت رایگان سایت کاریابی
فعال شدن عضویت رایگان سایت کاریابی

   فکر کنم بعد از این هم وبلاگ‌نویسی را به یک یا دو بار در هفته کاهش بدهم. این طوری وقت بیشتری برای کارهای مفیدتری که در حال انجام هستم خواهم داشت. ورزش هم در یک ماه اخیر کمرنگ شده که باید دوباره برایش درست و حسابی وقت بگذارم.

پست‌های دیگر وبلاگ:

مصاحبه شغلی مسخره

مصاحبه شغلی مسخره

گاهی که در مصاحبه‌های شغلی شرکت می‌کنم حس می‌کنم خیلی بیشتر از مصاحبه‌کننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم

ادامه مطلب »
مریم یک دستیار هوش مصنوعی

بفرما! مریم مصنوعی

دیگر همین مانده که دختر سفارش بدهیم یک مصنوعی‌اش را تحویل بگیریم. کارهایی که از هوش مصنوعی مولد برمی‌آید خیلی متنوع و نگران‌کننده است

ادامه مطلب »
آب سرد در حمام

آب سرد در حمام

سرد شدن ناگهانی آب در حمام چیزی نیست که بتوان با آن کنار آمد. به ویژه اگر همان لحظه پکیج قاطی کرده باشد

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content