فوم و پی‌پال و دیگر گرفتاری‌ها

   داستان‌های من و PayPal ادامه دارد. نشستم چند ویدیوی فعال‌سازی حساب PayPal نگاه کردم. ظاهرا چیز پیچیده‌ای نیست و شرکت‌ها الکی چند میلیون از مشتری سوا می‌کنند. یک شماره مجازی لازم است که می‌توان از سایت‌های واسط ایرانی به قیمتی ارزان خرید. یک کارت بانکی مجازی با حداقل موجودی برای وریفای کردن حساب هم لازم است که زیر یک میلیون تومان تمام می‌شود. یک VPS برای استفاده از IP ثابت خارجی هم لازم است که باید دقت کنیم کشور ارائه دهنده همان کشور ارائه دهنده کارت بانکی مجازی باشد و شماره مجازی هم از همان کشور باشد و بقیه‌اش پر کردن چند فرم و جواب دادن به پیامک است. به همین سادگی. حالا شرکت‌های محترم چند میلیون می‌گیرند برای همین کارها. البته چند گزینه مثل سیم‌کارت فیزیکی هم کنارش می‌گذارند که خیلی توی ذوق نزند. ولی می‌خواهم همین روش ساده‌تر را آزمایش کنم و فکر می‌کنم مشکلی نداشته باشد.

   فوم کشیدن به دیوارهای استودیوی جدید هم کار این روزها است. با کمک یکی از همسایه‌های عزیز نصب کردیم و تک اتاق دفتر دارد به استودیو نزدیک می‌شود. با این که همسایه گفته بود تنها نصب نکنید و نیاز به دو نفر است، چندین رول را هم خودم تنها نصب کردم و مشکلی هم پیش نیامد. گر چه بیشتر زور زدم ولی ارزشش را داشت. حالا فقط چند باریکه و لکه‌گیری مانده است. درب داکت و درب اتاق هم هست که هنوز ایده خوبی برایشان ندارم. صدای غرش هواپیمایی که بر خلاف قانون از روی مناطق مسکونی می‌گذرد هنوز آزاردهنده است.

 

 

فوم کشیدن استودیو
فوم کشیدن استودیو

 

   هوا کمی بارانی شد. رفتم به ویلا سرکشی کنم که دیدم باران هم دارد نم‌نمک شروع می‌شود. امروز با این که باد زیاد خوردم ولی سرما نخوردم که جای تعجب است. من که نسبت به باد اینقدر حساس بودم، ‌حالا کمتر اذیت می‌شوم و سینوس‌هایم زیاد اذیت نمی‌کنند. خدا کند کلا خوب شود که سردردهای سینوسی پیشانی عذاب مزمنی است. امیدوارم نگیرید. یادگار دوران موتورسواری است که خدا نصیب کسی نکند. سخت است آقا. سخت.

   در پادکست رشدینو نکته جالبی شنیدم. مهمان توضیح می‌داد که با کلی اشتیاق و خوشحالی رفتم فلان موسسه گفتم من مشاور کسب‌وکار و طراحی استارتاپ هستم. طرف خندید و گفت اینو که همه بلدند. شما چی بیشتر می‌دونی که کسی بلد نباشه و به کارمون بیاد. نکته جالبی که من هم بارها به آن برخوردم. گاهی در محیطی هستیم که فکر می‌کنیم خیلی خوبیم. کافی است از این غار بیرون بیاییم و ببینیم که دیگران چه کارها کرده‌اند و ما عقبیم. نکته جالب دیگری هم داشت. طرف رفته بود آمریکا استارتاپش را پیگیری کند، برای ورودی طرح ۳۰۰۰ دلار نیاز داشته و یکی دو ماه رفته بود در یک قصابی کار کرده بود و مبلغ لازم را تأمین کرده بود. این جنبه از کارش هم برای من جذاب بود.

   جمعه رفتیم دربند. روستایی است بعد از قوچان که یکی از اقوام برای تمام شدن سربازی پسرش سور داده بود. حلیم خوشمزه‌ای که تا به حال نخورده بودیم. هوای پاک روستا عالی بود گر چه روستاییان می‌گفتند دیگر مثل سابق آب نداریم و به مشکل جدی خورده‌ایم. این کدوهای تزئینی بامزه را هم در باغچهٔ یکی از اقوام شکار کردم.

 

کدوهای تزئینی
کدوهای تزئینی

 

   دخترجان آمده با آهنربا این اشیای جالب را ساخته. خودش می‌گوید چادرهای روستایی هستند و این‌ جلویی‌ها هم آتش هستند که روشن شده. برای یک پدر قطعا جذاب است. ظاهرا بازی MineCraft باعث شده ذهنیت ساخت‌وساز بچه‌ها خیلی بهتر از نسل من باشد.

 

سازه‌های دخترجان
سازه‌های دخترجان

 

   بالاخره معجزه شد و ساماندهی سایت دانشجویانه را تأیید کرد. دو هفته است که هی پیام می‌دهم و کارشناس نقص می‌زند و باز تماس می‌گیرم و طرف می‌گوید حل شد و باز نمی‌شود تا بالاخره شد. این معطلی‌ها ضرب در تعداد کسب‌وکارهای اینترنتی واقعا فاجعه‌ای است برای اقتصاد مملکت.

 

تأیید ساماندهی
تأیید ساماندهی

  

   دیشب در آینه به خودم نگاه کردم و کمی تلخ با خودم فکر کردم. گفتم فلانی عمرت به ۴۳ سال رسید و هیچ کار مهمی انجام ندادی. مشخص نیست کدام لحظه می‌روی و دست خالی از این دنیا دست می‌کشی. فکر کنم آدمی بی‌استعداد هستی و بلد نیستی درست زندگی کنی. خلاصه یکم که زیاده‌روی کردم دیدم قیافه‌ام مثل بچه‌ای شده که پدرش دعوایش می‌کند. تلخ بود واقعا. چقدر ما آدمیزاد جماعت نازک‌نارنجی هستیم و با یک اندیشه به هم می‌ریزیم. واویلا.

   تصمیم گرفتم دیگر چندکارگی (Multi Tasking) را کنار بگذارم و کارها را یکی‌یکی انجام دهم. تحقیقات به روشنی نشان می‌دهند که انسان قابلیت انجام چند کار همزمان ندارد و فقط با سویچ کردن سریع بین این کارها تلاش می‌کند همه را همزمان انجام دهد. در عمل این کار به افت کارآمدی و تمرکز منجر می‌شود. خب بسم‌الله. امروز کارها یکی‌یکی باید انجام شوند. بروم ببینم چه می‌کنم.

   دست راست یکی دو روز است اذیت می‌کند. همان بیماری معروف برنامه‌نویس‌ها که عوارض آرتروزی مربوط به دست‌ها است. باید کمی به دست راست استراحت بدهم و ورزش‌های مخصوصی انجام دهم تا حالش بهتر شود. ولش کنم می‌رود به سمتی که مدتی اصلا دست راست را بازنشسته کنم و چپ‌دست بشوم.

   وسط این گرفتاری‌ها این کاربر مزاحم که اصلا در سایت عضو نیست و اینقدر تلاش کرده وارد شود که سیستم امنیتی مسدودش کرده هم سوال‌برانگیز بود. ظاهرا آدرسش به آمریکا می‌رسد و این که چه نفعی دارد سایت ما را سیخ بزند خدا عالم است.

 

کاربر مزاحم
کاربر مزاحم

   اخیرا یک خبر خاص در توییتر یکی از برنامه‌نویس‌ها دیدم که اگر سایت وردپرس را با همان امکانات پایه با کمی کار دستی بالا بیاورید کارآیی بسیار بهتری پیدا می‌کند. سرعت افزایش می‌یابد و منابع خیلی کمتری مصرف می‌شوند. وسوسه شده‌ام که امتحان کنم. تنها مشکل فعلا این است که افزونه‌های پایه خیلی ظاهر ابتدایی دارند و کار دستی برای تصحیح لازم دارند. از طرفی تا حالا سایت دانشجویانه با افزونه Elementor بالا آمده و اگر بنا به بازگشت به اصل خویش باشد، باید تصحیحات فراوانی صورت بگیرد که آسان نیست. همین پست را با ابزارهای پیش‌فرض وردپرس نوشتم و ظاهرا بدک هم نشده است.

   امروز صبح گفتم تغییری بدهم در حال و هوا. یک شلغم پخته برداشتم آوردم دفتر بخورم که دم در افتاد زمین و له شد و آه از نهاد من برخاست. اینم نشد که بشه. از این حرف‌ها گذشته، فصلش رسیده و توصیه می‌کنم بزنید توی کار شلغم و لبو و چغندر پخته که سرشارند از خاصیت.

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content