اگر شما هم در دام مطالعهٔ رازهای موفقیت افراد ثروتمند از زبان خودشان افتاده باشید، بعد از مدتی باید متوجه شده باشید که این گفتهها ارزش چندانی ندارند. سرشار از اطلاعات ناقص و دست چندم هستند و بیشتر به خاطرهگویی و داستانسرایی شباهت دارند. متأسفانه چنین محتواهایی جذاباند و اذهان ناآگاه را به راحتی به بازی میگیرند. زیرا نمیتوان رازهای موفقیت یک فرد را از خود او شنید. برای درک چرایی این معما از شما دعوت میکنم ادامهٔ متن را بخوانید.
دوگانگی دیدگاه انسانها
یکی از ریشههای ناتوانی درک علل موفقیت یک فرد از زبان خودش به دوگانگی در دیدگاه انسانها مرتبط است. ما انسانها نمیتوانیم آن طور که خود را میبینیم، به دنیا نگاه کنیم. درک ما از پیرامون وجودمان متفاوت از چیزی است که از خودمان برداشت میکنیم. به همین دلیل کسی که در جریان اتفاقاتی قرار دارد، تنها بخشی از ماجرا را مشاهده و درک میکند و مرجع مناسبی برای تشریح آنچه گذشت نیست. بلکه به یک ناظر بیرونی بیطرف و کاردان نیاز است تا بتوان ماهیت واقعی ماجرا را از او شنید.
این واقعیت به حدی جدی است که بسیاری از متخصصین کاملا به آن توجه دارند. مثلا روانشناسان هیچ گاه خود را درمان نمیکنند و به یکی از همکاران خود مراجعه میکنند. بهترین بازیگران نیاز به بازیگردان دارند تا بهترین مهارت خود را به نمایش بگذارند. در واقع تفاوت درک ما از خود و دنیای بیرون به حدی زیاد است که توجه نکردن به آن میتواند عوارض بسیاری برای ما داشته باشد.
یکی از دلایل مهم این دوگانگی علاوه بر تفاوت نقطهٔ نگاه به واقعیتها، این است که ما خود را بیشتر بر اساس نیت و دیگران را بر اساس اعمال آنها قضاوت میکنیم. در نتیجه قضاوت ما از خود با قضاوتی که از دیگران داریم، تفاوت بسیاری دارد و از این سوگیری عمیق نمیتوانیم رها شویم.
مطالب زرد و تبلیغاتی
متأسفانه بسیاری از افراد موفق توسط بنگاههای تبلیغاتی و حسابهای اجتماعی به اشکال مختلف تبلیغ میشوند. آنها تنها بخشهای جذابی از شخصیت آن فرد را ساخت و پرداخت کرده و در زرورقی جذاب به جامعه عرضه میکنند. سیلی از تبلیغات که هدف اصلی آن تقویت برند شخصی فرد موفقی است که میتواند پول خوبی برای این نوع تبلیغات خرج کند.
حتما در رسانهها دیدهاید که چطور فلان رئیس یک شرکت دهها میلیارد دلاری مثلا در صف ساندویچی ایستاده تا نوبتاش شود. در حالی که چنین افرادی اساسا به چنین مکانهایی سر نمیزنند. دلایل هم متنوع است. از خطر امنیت جانی و نیاز به بادیگارد تا وقت فشردهای که این شخصیتها دارند و فرصتی برای ایستادن در صف ساندویچی ندارند گرفته تا کیفیت غذا و غیره. میبینید که به روشنی میتوان فهمید که چنین اتفاقاتی تنها با هدف ساخت وجههای قابلقبول از آن فرد ساخته میشود و کاملا ساختگی است.
پیچیدگی علل موفقیت
در دنیای واقعیتها، موفقیت یک فرد را نمیتوان به یک عامل مشخص نسبت داد. این موفقیت حاصل هزاران یا میلیونها یا حتی بیشتر اتفاقات کوچک و بزرگ است. پس نمیتوان تنها با ردیابی خاطرات زندگی یک فرد ظاهرا موفق، علتهای اصلی کسب موفقیت او را شناسایی کرد. مطمئن باشید اگر کار به همین سادگی بود باید هزاران بیل گیتس و استیو جابز و غیره تا به حال اقتصاد و فناوری دنیا را متحول کرده بودند.
در واقع اگر به اصل پروانهای باور داشته باشید که میگوید بال زدن یک پروانه در چین میتوان منبع طوفانهای سهمگین در آمریکا باشد، مسئله شکل دیگری به خود میگیرد. به این واقعیت اگر فکر کنیم که ممکن است سلسله رخدادهای بسیاری سازندهٔ موفقیتی عظیم باشند، دیگر به راحتی نمیتوانیم با مرور خاطرات یا نظرات شخصی یک کارآفرین موفق یا دانشمندی برجسته، رمز و رازهای موفقیت او را شناسایی کنیم.
قابل مطالعه نبودن بعضی چیزها
اگر یک فرضیه علمی به آزمایش گذاشته شود، لازم است به شکلی پذیرفته شده مطالعه شود. برای مثال اگر بخواهیم تأثیر یتیم بودن را بر موفقیت حرفهای ارزیابی کنیم، باید جمعیتی از افراد موفق که در کودکی یتیم بودهاند و موفقیت حرفهای کسب کردهاند را در نظر بگیریم. بعد جمعیتی هم از افراد موفق که در کودکی یتیم نبودهاند را لحاظ کنیم. حالا تازه میتوانیم روی این جمعیتها کار کنیم و ببینیم چه دادههای جدیدی به دست میآوریم. اگر مطالعه حرفهایتر باشد، باید افراد ناموفقی که در کودکی یتیم بودهاند و افراد ناموفقی که در کودکی یتیم نبودهاند را هم بررسی کنیم تا مطمئن شویم، جایی از کار نمیلنگد. میبینید که کار به این سادگیها نیست.
حالا این را در نظر بگیرید که علاوه بر یتیم بودن، مثلا فقیر بودن خانواده را هم لحاظ کنیم. حالا جمعیتهای نمونه پیچیدهتر میشوند و باید دنبال این باشیم که بفهمیم مثلا یتیم بودن و فقیر بودن در کودکی، آیندهٔ حرفهای را تضمین میکند یا بر آن تأثیری مثبت دارد یا نه؟ واقعیت این است که دهها متغیر اینچنینی وجود دارند و بررسی عمیق دلایل موفقیت، با در نظر گرفتن آنها به حدی پیچیده میشود که هیچ موسسهای تا کنون به طور حرفهای آن را بررسی نکرده است.
حقیقت این است که موفقیت یک فرد حاصل ترکیب پیچیدهای از عوامل خانوادگی، محیطی، اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، مذهبی و غیره است و تنها به شرایط اولیه او و انتخابهای او ارتباط ندارد. به همین دلیل است که در هر خانواده یا شهر یا کشور تنها درصدی از افراد موفقیتهای بزرگ کسب میکنند و بقیه از این پیشرفتها باز میمانند.
شانس پیشگام بودن
ریشهٔ بسیاری از موفقیتهای تحسینبرانگیز، اولین بودن در آن حوزه است. بدین معنی که گاهی تنها اولین نفر بودن باعث میشود موفقیتهای جهانی بدست آید. مثلا جف بزوس اولین کسی بود که ایدهٔ کتابفروشی آنلاین را به اجرا گذاشت. بسیاری از سلبریتیها نیز به خاطر اولین بودن در یک حوزه موفقیت کسب کردهاند. واضحترین شکل پیشگام بودن را در مخترعین و مکتشفین میبینیم. با این که اولین بودن فرصتهایی را میسازد که دیگران ندارند و به موفقیت کمک میکند، باز هم داستان پیچیدهتر از آن است که تنها اولین بودن در یک حوزه بتواند راز موفقیت را شکل دهد.
شکست در تکرار موفقیت
این یکی واقعیتی است که واقعا جای فکر و بررسی دارد. افراد موفق به راحتی نمیتوانند موفقیت خود را تکرار کنند. مطالعات نشان میدهد اگر یک کارآفرین را دوباره به شرایط صفر برگردانید، احتمال موفقیت او به شدت کاهش مییابد. حتی مسابقاتی در این زمینه طراحی شده که یک کارآفرین مدعی در آن شرکت میکند. او باید بدون کمک گرفتن از شهرت سابق و ارتباطاتی که دارد و از صفر با یک بودجهٔ مشخص شروع کند. حقیقت تلخ این است که این کارآفرینان نمیتوانند به شکوه و موفقیتی که یک بار به دست آوردهاند برسند.
به نظر من شاخصترین مثال این حوزه نویسنده رمان هری پاتر یعنی خانم جی کی رولینگ است. او بعد از این موفقیت جهانی، کتاب دیگری نوشت و برای آزمایش آن را با نامی مستعار منتشر کرد. اما این رمان تا زمانی که لو رفت چه کسی آن را نوشته است، در پیشخوان کتابفروشیها خاک میخورد و توجهی به آن نشد. در واقع هیچ منتقدی برای آن نقدی ننوشت و اساسا جدی گرفته نشد.
هنری که یک تحلیلگر دارد
یک تحلیلگر کسی است که با تخصص در یک حوزه میتواند رویدادهای آن را بررسی و به دقت آنالیز کند. با توجه به نکاتی که مطرح شد، بررسی عوامل موفقیت یک فرد یا برند کسبوکار را باید به تحلیلگر سپرد. او با دقت سوابق تاریخی را بررسی میکند و با آشنایی با زمینهٔ فعالیت میتواند به تجزیهوتحلیل دادهها بپردازد. به دلیل حساسیت موضوع هر حوزه دارای تحلیلگران مخصوص خود است و این کار به حدی تخصصی است که یک تحلیلگر نمیتواند در چند حوزه صاحبنظر باشد.
هنر مهم تحلیلگر این است که ضمن استفاده از دانش تخصصی خود، رویدادها را به درستی در کنار هم تحلیل کند و واقعیتهایی را کشف کند که در حالت عادی دیده نمیشوند. مثلا اثر متغیرهای کلان اقتصادی، جنگ یا بروز بحران مالی یا ویژگیهای جسمی و شخصیتی و غیره بر موفقیت یک فرد یا کسبوکار، چیزی نیست که به راحتی و در اولین نگاه قابل تشخیص باشد.
تحلیلگرهای خوب را بشناسید
اگر میخواهید مطالب مفید و کاربردی یاد بگیرید، بهتر است تلاش کنید در حوزهٔ مطالعاتی خود چند تحلیلگر حرفهای را شناسایی کنید و کارهای آنها را دنبال کنید. این طوری میتوانید از مغزی متفکر برای فکر کردن و درک کردن وقایع کمک بگیرید. این کار به شما کمک میکند از دام مطالب زرد و تبلیغاتی خلاص شوید و با اطلاعات درجه یک ذهن خود را آموزش دهید. تجربهای که یک تحلیلگر میتواند منتقل کند، خیلی کاربردیتر از مصاحبههایی است که با افراد موفق انجام میشود. زیرا تحلیلگر ضمن در نظر گرفتن عوامل مختلف، با داشتن تخصص ویژه از سوگیریهای فردی به دور است و میتواند منصفانهتر حقایق را کنار هم بچیند و قضاوت کند.
آخرین نکته این است که میتوانید تحلیلهای متخصصینی را بخوانید که شغل حرفهای آنها تحلیل کردن نیست. ولی دانش عمیقی از موضوعی که در حال بررسی هستید دارند و به شما کمک میکنند واقعیتها را با تیزبینی و دقت علمی بالا درک کنید. این افراد ممکن است استاد دانشگاه یا فعال حرفهای آن حوزه باشند.
مقالات بیشتر برای شما:
معلم واقعی یا دکتر استادنما
استاد واقعی کسی نیست که با گرفتن پذیرش از گزینش دانشگاه تدریس کند بلکه…
بوی ماه مهر
همیشه ابتدای مهر را برای ما به باز شدن مدرسهها گره زدند. ولی مطالب مهمتری برای گفتن هم وجود دارد
فقط یک تحلیلگر میداند
شاید فکر کنید مصاحبه با افراد موفق اطلاعات زیادی به شما میدهد. ولی تنها یک تحلیلگر است که میتواند اطلاعاتی مفید و کاربردی در اختیار شما بگذارد
تناقض در مدیریت زمان
بسیاری از افراد نمیدانند که مدیریت زمان تناقضی ذاتی در دل دارد و نباید زیاد به آن پرداخت.
از باغبان به رئیس جمهور یا هنر روابط عمومی
فکر میکنید چند نفر باید همکاری کنند تا شما رئیس جمهور را ببینید؟ این مقاله پاسخ جذابی دارد
راز دروغ
مستند راز از جمله مواردی است که باید نامش را راز دروغ گذاشت چرا که با عقل سلیم هماهنگ نیست…