سال جدید شروع شد و برای من قرار است سالی عملگرایانهتر باشد. شاید عملگرایانهترین سال زندگی من تا به حال خواهد بود. در سالهای گذشته زمان بسیار زیادی برای یادگیری گذاشتم ولی هر چه جلوتر رفتم متوجه شدم مصداق این بیت سعدی هستم:
علم چندان که بیشتر خوانی — چون عمل در تو نیست نادانی
خب من به مطالعه و یادگیری علاقه فراوانی دارم ولی در میدان عمل باید پیشرفت کنم که از این وضعیت بیهوده هدر دادن منابع و وقت و انرژی خارج شوم. سال گذشته به این تصمیم رسیدم که تلاش بیش از حدی برای یادگیری کردهام و عملا آموزشها بدون استفاده باقی ماندهاند که قرار است امسال جبران کنم.
در روزهای پایانی سال طبق برنامه هر ساله نشستم به برنامهریزی برای سال جدید. ولی دیدم این روش به جایی نمیرسد و اگر این طوری پیش برود باید کلی بنشینم برنامه سر هم کنم و وقت زیادی هدر بدهم. پس یکی از کارهای سال جدید را نوشتم برنامهریزی کردن و تنها برای هفته اول نوروز برنامه نوشتم. حالا بهتر میدانم قرار است این هفتهٔ اول سال چه کار کنم و چطور روزگار را بگذرانم.
اصولا من ذهنی ریزبین دارم و به جزئیات زیادی از حد گیر میدهم. حالا برنامهام برای سال جدید بیشتر عمل کردن و کمتر ریزبینی کردن و گیر دادن به دنیا است. خب مبارزه با چیزی که در ذهن من سالها است لانه کرده قطعا راحت نخواهد بود. نکتهٔ مهم این ماجرا برای امثال من این است که باید یاد بگیریم دنیا روالهای جدیتری از ذهن شکاک و فلسفی و گیرسهپیچ ما دارد و زندگی راحتتر از این حرفها در جریان است. خب چالش کمی نیست و امیدوارم خوش بگذرد.
سال گذشته تلاش مقدماتی برای کار فریلنسینگ جواب داد و در حد اجاره دفتر درآمد بدست آمد. برنامه امسال افزایش این درآمد و ارتقاء عملکرد و کسبوکار است. برای خودم سال جدید را سال «عملگرایی» و «ارتقاء سبک کاری» نامگذاری کردم. خوشبینم به این کار.
دیروز دوری در شهر زدیم و حال و هوای مشهد شده بود مثل بیرجند در ایام تعطیلات. خلوت و تعطیل. امروز هم در توییتر دیدم یک نفر گفته بود اصفهان خیلی خیلی خلوت است. این خبر بدی است. تا حدی به ماه رمضان مربوط است ولی مشکلات معیشتی هم قطعا در این خلوتی تأثیر دارند. تحلیل اقتصادی بلد نیستم ولی سیگنالهایی که برای سال جدید به من میرسد یکی از دیگری بدترند و امیدوارم بتوانیم سال جدید را به درستی تحمل کنیم.
دیگر ذهنم منطقیتر از سابق شده است و به خیال رسیدن روزهای خوش خودم را گول نمیزنم. تلاشم را بیشتر میکنم و تحملم زیاد شده و واقعیتهای پشت پرده را بهتر میفهمم و البته ادعای خاصی ندارم و در حد خودم بهتر از گذشتهام.
پسرجان هم به التماس افتاده بود که این لپتاپ خیلی ضعیف است و یک سیستم بهتر به من بدهید. بعد از کلی چک و چانه و مذاکره و شرط و شروط پدرانه یک مسیر پیشرفت (Roadmap) ساده برای سه ماه پیش رو برایش طراحی کردم و به شرط اجرا فعلا یک مینی کیس نسبتا خوب در دفتر را برداشت. لپتاپ را پس داد و حالا باید قسطهای این یکی را بپردازد. در شروع هم ۵۰۰ هزار از حسابش پرداخت کرد که برای من شیرین بود که دارد طعم خرید قسطی را میچشد و دیگر حاضر نیست پولش را دور بریزد و خرج چیپس و کرانچی کند.
دخترجان هم دنباله این ماجرا را گرفت که خب لپتاپ را هم بدهید به من و من هم کار میکنم و قسط میدهم و قص علی هذا. این را هم قبول کردم و حالا با این نسل جوان باید بیشتر از گذشته کار کنم.
شب عید مهمان مامان بودیم به صرف سبزی پلو با ماهی. قبلا اینقدر نگران ما نبود ولی حالا یک سره میگفت این را بخورید چرا نخوردید و هی رفت آشپزخانه و آمد و از ما انکار و از مادر اصرار. سخت بود نرنجاندنش و نخوردن و خطر ترکیدن در پیش بود. چیزی که این وسط برایم جذاب بود حجم تحمل شوخی پسرجان بود که به شدت بالا رفته بود و با حوصله بالایی برخورد کرد و تقریبا شگفتزده شدم.
خب تا سوم به خودم تعطیلی دادهام و باز هم نمیتوانم نیایم پای سیستم و الگوهای گذشته را تکرار نکنم. ولی دیگر آخر این بازی است. باید رفت و کارها را به روشهای جدیدی انجام داد و همه چیز را عوض کرد. امروز که ۴ ام فروردین باشد اولین روز کاری سال ۱۴۰۳ من است.
راستی یک کتاب را هم شروع کردهام. نسخه صوتی «راهبی که فراریاش را فروخت» اثر «رابین شارما» را دارم گوش میکنم و با این که ترجمه کمی تصنعی و رسمی به نظر میرسد ولی محتوا جذاب است.
پستهای دیگر وبلاگ:
سرکارگر پروژه و لایحه دفاعیه
هماهنگ کردن دو گرفتاری با هم ناممکن است. وقتی همزمان سرکارگر ساختوساز باشی و جلسه دادگاه در شهرستان داشته باشی
میگوهای نارنجی آکواریوم
بالاخره آکواریوم را آب کردم و با دو میگوی آب شیرین شروع کردم به ساختن یک اکوسیستم آبی در خانه
سگ لجباز و پی استخر
در روزهایی که به جای نوشتن و آموزش دادن در حال کارهای عمرانی هستم، درگیر شدن با یک سگ لجباز کار راحتی نیست به ویژه اگر پی استخر ناقص مانده باشد
۱۰ روز تعطیلی اجباری
آدم به ساختوساز که مشغول شود از همه چیز غافل میشود. کاری که درگیرکننده است و نمیگذارد بنشینی دو خط چیز بنویسی و منتشر کنی
کلید جا مونده و در وا نمیشه
وقتی خوش و خرم لباس میپوشی که از سرکار برگردی خانه و متوجه میشوی همهٔ کلیدها را جا گذاشتهای و درها را بسته و قفل کردهای چه کار باید کرد؟
باغ و دیوار و استخر
این روزها درگیر کارهای عمرانی شدهام و نرسیدهام کتاب بخوانم و مقاله بنویسم. رسما افتادهام به ساختوساز و سرکارگری و این جور اشتغالات