چند روز است که طبق برنامهٔ جدید، صبحها به حیاط میروم، جوجهها را آزاد میکنم بگردند و ورزش میکنم و باغچه را آب میدهم و البته چای آتشی در باربکیو دم میکنم. آبجوش را با برگ نعنا آماده میکنم که عطر خوبی میگیرد و بعد که جوشید، چای را اضافه میکنم. واقعا تجربهٔ دلپذیری است. بر اساس این برنامه به خاطر ورزش کردن و دود و دم چای آتشی درست کردن، دوش میگیرم و میآیم سر کار. برنامهٔ خوبی است. ببینم تا کی قابل ادامه دادن است. هنوز هوا خیلی سرد نشده و آتش درست کردن و چای دم کردن واقعا حال آدم را خوب میکند.
شنبه عصر هوای مشهد و گلبهار طوفانی شده بود. با این وجود سری زدم به ویلا ببینم قفسها دچار مشکل نشده باشند که خوشبختانه نشده بودند. گر چه متوجه شدم این ساختار قفس به درد کارهای جدی نمیخورد. مثلا تخممرغها در دسترس مرغها هستند و بارها شکستهاند و خوردهاند. باید از آن طرح خارجی استفاده کنم که دو شیب روی هم زیر پای مرغ کار میکنند تا تخممرغ بغلتد و برود بیرود. طرح جالبی است. میخواهم اجرایش کنم. ولی نه البته مثل این قفسهای صنعتی که مرغ بیچاره باید مثل اسیری در سلول انفرادی باشد.
هنوز برنامهٔ کاری تنظیم نیست و با مشکلاتی مواجه میشوم. مثلا بلبرینگ ماشین مشکل داشت و چقدر علافم کرد که ببرم مکانیک و بگوید از موتور نیست. بعد ببرم جلوبندی تا درست کند و کلی دنبال قطعه بگردم. بعد ببینم باز هم صدا میدهد و باز دوباره ببرم و معلوم شود مشکل از یک لاستیک دیگر است و باز معطل درست کردن آن شوم. عملا میتوانم بگویم دو روز کاری من را این قضیه به هدر داد. حالا رفت و آمد به مهمانی و غیره که بماند.
تنها کاری که در این جور گرفتاریها از من برمیآید، گوش دادن به پادکست است. خب در هنگام رانندگی کار دیگری نمیتوان کرد. گر چه پادکستهای خوبی دارم ولی معمولا یک پادکست در اوجش یک ساعت و نیم قابل گوش دادن است و بعد از آن دیگر عملا کاربرد آموزشیاش را از دست میدهد. وقتی به ویلا میروم تقریبا ۳۵ دقیقه رفت و همینقدر برگشت باید در حال رانندگی باشم. فرصت خوبی است برای پادکست گوش دادن. ولی وقتی مدت طولانی در ویلا میمانم دیگر نمیتوان این همه چیز گوش کرد و یاد گرفت.
به یک برنامهٔ تازه رسیدهام که امیدوارم کمی وقتم را بهینهسازی کند. این که از صبح زود (همان ۴ صبح) که بیدار میشوم، تا ساعت ۲ ظهر کارهای دانشجویانه را انجام دهم و لااقل ۴ ساعت مفید کار کنم. بعد عصر میرسم با خیال راحت به کارهای خانه برسم و به ویلا سر بزنم و بروم مهمانی و مهمان بیاید و از این ماجراها. با این برنامه باید تلاش کنم کارهایی که در ساعت اداری انجام پذیرند تا حد ممکن کم شوند تا به کارهایم برسم. ببینم جواب میدهد یا نه.
کتاب «برنامهریزی به روش بولت ژورنال» نوشتهٔ «رایدر کارول» هم دارد تمام میشود. یک بولت ژورنال شخصی هم شروع کردهام که طبعا خیلی حرفهای نیست ولی شروع خوبی است. در کتاب تأکید موکدی شده بود که این روش را با نگارش دستی با مداد و خودکار انجام بدهید. من هم همینکار را کردم. ولی دائم مرض مهندسیام عود میکند که بابا بیا فایلش کن بهتره. فعلا که مقاومت جواب داده است.
کانال «رادیو رشدینو» را هم در کستباکس شروع کردم. مفهوم «هک رشد» که در این کانال مطرح شده به دردم میخورد. ایدههای جالبی داشتند و چند قسمت اول این رادیو را که تا اینجا گوش دادم، به جز تأکید زیاد بر مبحث بازیسازی که کمی کانال را یکطرفه کرده بود، خوب بودند. گر چه برای دانشجویانه هم به مفاهیم بازیسازی نیاز دارم و گوش دادنش بیهوده نیست.
اخیرا اینقدر در Twitter محتوای جدید با ارجاع به مقالات خوب پیدا میکنم که نگو. کی میرسد این همه را بخواند؟ اگر افزونه Tab Session Manager در Chrome نبود معلوم نبود چه باید میکردم. این طوری لااقل میتوانم سوابق صفحات باز شدهٔ قبلی را نگهدارم.
داستان نصب CDN از Cloudflare نسخه رایگان برای سایت دانشجویانه ادامه دارد. خوشبختانه تنظیمات اولیه انجام شده و تأیید مقدماتی را گرفتم. حالا باید بروم سراغ تنظیمات تخصصی که امیدوارم درست انجام شوند.