شلیک به هدف با هوش مصنوعی

   جمعه هم روز استراحت نشد برای من. از صبح با خانواده رفتیم به حرم و بعد دخترجان را رساندیم به کلاس خصوصی ووشو که نزدیک حرم امام رضا (ع) بود. بعد با عجله برگشتیم به قاسم‌آباد که برسیم به کله‌پزی محسن تا یک عالمه استخوانی که کنار گذاشته بود را برداریم. بعد هم با همسرجان برویم از ویلا سر بزنیم و کمی برای ساخت‌وسازهای آینده نقشه بکشیم و برگردیم خانه. همین چند جمله شد صبح تا غروب. گر چه به کارهای مفیدی صرف شد ولی خسته‌کننده بود.

   بقیهٔ جمعه به کارهای تصمیم‌گیری گذشت. شب هم فیلم «مرد شمالی» را با بچه‌ها نگاه کردیم. مضمونی اساطیری از کشورهای حوزهٔ ایسلند و روسیه داشت. برای من جالب بود که در اساطیر بعضی ملل، گناه مفهومی ندارد و تنها انتقام است که ارزش دارد. اگر اسطوره بسیاری را بکشد منعی ندارد و تنها مهم است که انتقام اصلی را بگیرد.

   یکی از کارهایی که شب شنبه انجام دادم و جذاب بود، مشورت با ChatGPT نسخه رایگان در مورد بازاریابی دیجیتال بود. بر اساس بودجه‌ای ۱۰ میلیون تومانی یک پلان تبلیغ و تولید محتوا طراحی کرد و تحویل داد. به نظر منطقی می‌رسید و تنها ایرادی که به آن داشتم، پیشنهاد Google Ads بود که می‌دانم در ایران چندان کاربردی نیست و بیشتر پول آدم به فنا می‌رود. در کمال تعجب من هم اشاره‌ای به یوتیوب نکرد ولی نکاتی از Google Analytics گفت که بلد نبودم و دیدنش حساسیت‌برانگیز بود. متوجه شدم درصد بسیار پایینی از بازدیدکنندگان از مقالات پربازدید من به صفحات دیگر می‌روند و باید یک اصلاحیه اساسی برای این مشکلات صورت گیرد.

گزارش گوگل آنالیتیک آبان ۱۴۰۳
گزارش گوگل آنالیتیک آبان ۱۴۰۳

   جالب‌تر این بود که اکیدا پیشنهاد می‌کرد Hotjar را نصب کنم و نقشه‌های حرارتی عملکرد مشتریان در سایت را ببینم. این افزونه را قبلا روی سایت داشتم و به دلیل کند شدن صفحه اصلی برش داشتم. بعدا متوجه شدم علت کندی صفحه، کد یک افزونه ایرانی بود که حسابی سایت را کند کرده بود و با برداشتن آن مشکل حل شد. ولی دیگر این برنامهٔ کاربردی را دوباره فعال نکرده بودم.

تصمیم داشتم اشتراک هوش مصنوعی از سایت Gapgpt.ir بگیرم. در پادکست رشدینو تبلیغ شده بود و به نظر گزینهٔ مقرون‌به‌صرفه‌ای می‌رسد. ولی نزدیک بود باز در دام عجله بیفتم و کاری بکنم که بعد پشیمان شوم. چند پلان ثبت‌نام داشت و چیزی نمانده بود که بروم اشتراک پر و پیمان آخر را بگیرم، آن هم سه ماهه. بالاخره جلوی خودم را گرفتم. خب چه عجله‌ای است؟ حالا با یک گزینهٔ ساده‌تر شروع کنم تا بعد ببینم چه خواهد شد. بارها با این اشتباه مواجه شده‌ام و خریدهای غیرمنطقی انجام داده‌ام. فکر کنم دانیل کانمن افرادی مثل من را دید که نوبل اقتصاد را برنده شد.

   شنبه روز پرکاری بود. بعد از رساندن همسرجان به مدرسه، و رفتن به باغ متوجه شدم که اوستا بنا و کارگرهای نمی‌آیند. من هم چسبیدم به تل بزرگ خاک و تقریبا ۲ و نیم ساعت بیل زدم و خاک جابجا کردم. تمرین بدنی خوبی بود و با این حال، شب که به باشگاه رفتم توانستم ۴۵۰ قدم روی پنجهٔ پا بدوم. خبر جالب هم این بود که شرکت پسرجان در مسابقات لیگ ووشو احتمالا با اولین درآمد ورزشی او همراه خواهد شد. درآمدی که می‌توان ۲-۳ میلیون تومان باشد ولی ارزشمند است و می‌تواند انگیزه و علاقمندی او را برای تداوم فعالیت‌های ورزشی تقویت کند.

   یک‌شنبه صبح زود همسرجان را رساندم به مدرسه و رفتم سراغ باغچه. اول کار هم ماشین را شستم که چند روز خاک‌گرفتگی بدنه‌اش توجه‌ام را جلب کرده بود. اوستا بنا هم از راه رسید ولی تنها بود. کارگرها برای زعفران‌چینی رفته بودند و تنهایش گذاشته بودند. بندهٔ خدا حرص می‌خورد و کاری از دستش برنمی‌آمد. این اتفاق باعث شد دو نفری برویم سراغ شفته‌ریزی پشت دیوارهای استخر. کلی خاک و آهک را هم زدیم و پشت دیوارهای استخر خالی کردیم. کار سختی بود و تقریبا ۱۰ درصد آخر بود که اوستا کم آورد و کار را تعطیل کردیم. خسته‌کننده ولی مفید بود. عملا تا حدود ساعت ۱۲ وقت گرفت. حالا مانده سیمان پشت دیواره‌های بیرونی و رنگ نهایی و بعد هم آب کردن و خرید ماهی و نصب پمپ و غیره و غیره.

شفته آهکی پشت دیوارهای استخر
شفته آهکی پشت دیوارهای استخر

   گاهی به این موارد که فکر می‌کنم، به یاد آن حکایت سعدی شیرازی می‌افتم که بازرگانی تا صبح از برنامه‌های آینده‌اش می‌گفت و ادعا می‌کرد این سفر دور دنیا را که برود، دیگر خودش را بازنشسته می‌کند و در خانه می‌نشیند. البته من قصد بازنشستگی ندارم و دوست دارم تا آخرین روز عمرم فعال باشم. تصویری که بعد از بحران ۴۰ سالگی زیاد روبروی چشمانم قرار می‌گیرد.

    در برگشت به خانه هم مثلا خرید کردم. اینقدر کرفس و هویج و خیار سالادی زیاد خریدم که همسرجان حسابی حالش گرفته شد. این بار هم کمی دست‌ودل‌بازی کردم و زیاد خرید کردم. حالا بیا و درستش کن. باید بگردم در دوست و آشنا کسانی را پیدا کنم که حاضر باشند بخشی از این بار عمده را بردارند تا کار به جاهای باریک‌تر نکشد. این کار بالاخره انجام شد و حتی برای خودمان کم آمد. تا جایی که باید مقداری دیگر بخرم که به همه برسد. تجربهٔ جالبی شد. به ویژه آن که یکی از همسایگان برای ما انار آورد. سر همین کرفس دادن به آن‌ها بود که متوجه شدیم به اشتباهی که مشخص نشد چطوری، برای ما از بجستان انار خریده بودند. خب یک جاهایی آدم یک کارهایی می‌کند که خودش دلیلش را دقیقا نمی‌داند و در نهایت خوب می‌شود.

   جدیدترین تلاشم برای سیستم‌سازی کار هم امتحان کردن سایت GapGpt.ir بود. این سایت را در پادکست رشدینو شناختم و حساب پایه را فعال کردم. سعی کردم با هوش مصنوعی یک دستیار ویراستاری بسازم که در اصلاح متن و کنترل واژگان دوره آموزش انگلیسی با داستان کمک کند. کمی مشکل داشت و دستورالعمل‌ها را دقیقا انجام نمی‌داد. ولی بهتر از قبل بود و سرعت کار را بالاتر برد. حالا باید بیشتر روی این قضیه کار کنم تا تولید محتوای دانشجویانه جانی بگیرد. این اواخر که به خاطر رفت و آمد زیاد و ساخت‌وساز در ویلا حسابی عقب افتاده‌ام. تنها مشکلی که فعلا دارد کم بودن تعداد پیام‌های مجاز در ساعت است که کار را کند می‌کند. از طرفی هم امکانات ChatGPT به شکلی است که نمی‌تواند به درستی فایل بگیرد و فایل تحویل دهد. شاید هم من هنوز درست بلد نیستم استفاده کنم.

   دوشنبه شب در باشگاه یک نفر به مناسبت تولد شیرینی تر آورده بود. چون در طول روز زیاد حلوای خانگی خورده بودم، برنداشتم و حس خوبی داشتم که نخوردم. خبر جالب هفته هم همراه شدن پدر یکی از بچه‌های تای‌چی‌‌کار بود. اینقدر گفتیم بیا که کم‌کم خجالت را کنار گذاشت و لباس ورزشی پوشید و آمد توی بازی. گر چه هنوز جدی تمرین نمی‌کند و بیشتر تلفن جواب می‌دهد. ولی خب در مجموع خوب است که شروع کرده و امیدوارم به خوبی پیش برود.

   سه‌شنبه قرار بود با کمک کارگرها استخر را رنگ بزنیم. رنگ نهایی که یک ترکیب نانو است و هم کار عایق و هم رنگ را انجام می‌دهد. ولی هوا مشکوک بود که باران می‌بارد یا خیر. کمی می‌بارید و باز متوقف می‌شد. وضعیت مشکوک بود و از روی پشت‌بام که نگاه کردم، متوجه شدم تقریبا ۲ کیلومتری در نزدیکی ما باران می‌بارد و خلاصه کار را متوقف کردم. در عوض رفتم سراغ جابجا کردن خاک‌های داخل و دم در. این وسط ناگهان متوجه شدم که در روزهای اخیر که سیمان‌کاری داشتیم، درب کنتور آب مجتمع را زیر سیمان دفن کرده‌ایم. وقت زیادی گرفت تا در بیاید. طوری رفته بود زیر مصالح که اصلا مشخص نبود کجاست.

   در مسیر جاده سری زدم به یک رنگ‌فروشی و اطلاعاتی از رنگ‌های اپوکسی گرفتم. نمی‌دانستم که اجرای رنگ اپوکسی کف اینقدر دردسر دارد و اجرای آن با سطح‌های عمودی یا فلزی متفاوت است. اجرای اپوکسی روی کف،  اجراکارهای خاص خودش را دارد. ساختن ترکیب آن تخصصی است و موقع اجرا نیز ملاحظات خاصی دارد. مثلا در بخشی از مراحل نصب باید با کفش‌های میخ‌دار مخصوص روی رنگ راه بروند تا حباب‌های تولید شده در مخلوط رنگ خارج شوند. دنگ و فنگی که مشخصا کار یک مبتدی نیست و خود فروشنده هم درست و حسابی بلد نبود.

   سه‌شنبه به ذهنم استراحت دادم و فقط کمی پادکست محمدرضا شعبان‌علی را گوش دادم. بحث جالبی در مورد شرکت در جلسه استخدامی داشت که نکات آموزندهٔ بسیاری داشت. یکی از جالب‌ترین موارد این بود که حقوق درخواستی را دقیق معین نکنید تا جا برای چانه‌زنی داشته باشید. از مدیر قبلی خود بد نگویید و مراقب باشید گفتن حرف‌هایی مثل عدم رضایت از محیط قبلی به خاطر واگذاری برخی کارها می‌تواند مدیر جدید را نگران کند که شما همکار قابلی نیستید و احتمالا فردی بهانه‌گیر هستید. خیلی حرفه‌ای نشان دادن خود هم می‌تواند گاهی به زیان شما تمام شود. مثلا طوری از کارهای قبلی در شرکت جدید ایراد نگیرید و قول بهتر شدن ندهید که مدیر فکر کند شما همه تلاش‌های قبلی او را زیر سوال می‌برید. نکات بسیار دیگری در این قسمت بودند که برای من شنیدنی و جذاب بودند.

   سه‌شنبه شب امید داشتم که بنشینم کلی چیز یاد بگیرم و محتوا تولید کنم. ولی خواهرزاده نگذاشت. فضول فسقلی با مادرش سری به ما زدند و خانه را روشن کردند. اینقدر شیطنت کرد و راه رفت و خورد و ریخت و پاشید که قابل وصف نیست. شاد و شنگول بود و از این که می‌تواند راه برود، خوشحال. نگذاشت کاری بکنم. ولی این وسط فهمیدم که ایجاد راهکاری که بشود واژگان انگلیسی متن را استخراج کرد و دسته‌بندی کرد و شمرد و بر اساس کاربرد معنایی، مرتب کرد، پیچیده‌تر از چیزی است که فکر می‌کردم. این را هم یکی از کاربران متخصص شبکه ایکس گفت و هم ChatGPT.

راهنمایی هوش مصنوعی
راهنمایی هوش مصنوعی

پست‌های دیگر وبلاگ:

پوست‌اندازی خرچنگ

بنایی و برنامه‌نویسی

در روزهایی که درگیر ساخت‌وساز شده‌ام، کار با هوش مصنوعی دارد دوباره من را به سمت برنامه‌نویسی می‌برد. چون بعضی کارها را نمی‌توان به مدل‌های زبانی سپرد

ادامه مطلب »
بیل را هم رنگ اپوکسی زدم

رنگ اپوکسی و پرورش کرم

در گیرودار سروکله زدن با هوش مصنوعی، یک تجربهٔ موفق با رنگ اپوکسی حالم را بهتر کرد. آشنا شدن با پروژهٔ پرورش کرم هم جالب و متفاوت بود. شاید رفتم سراغ پرورش کرم…

ادامه مطلب »
بچه‌ماهی کپور در آکواریوم

سروکله زدن با ChatGPT

فکر نمی‌کردم توجیه کردن هوش مصنوعی مولد برای ویراستاری متن دوزبانه فارسی-انگلیسی اینقدر دنگ و فنگ داشته باشد

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content