logo 128x128

دانشجویانه

دانشجویانه

امتیاز من: صفر  قلم 

شلوغ شلوغ شلوغ

   جمعه خلوتی داشتم و استراحت نسبتا خوب. تا این که متوجه شدم وبینار شنبه شروع می‌شود و اکانت ایسمینار مربوطه را فعال نکرده‌ام. با هماهنگی با دانشجویان دانشگاه فرهنگیان کرمان انجام شد و برای ۸۰ نفر ثبت‌نامی قبلی هم کد تخفیف  ساخته شد تا در ایسمینار ثبت‌نام کنند.

   شنبه روز شلوغی بود. طوری که سرشب دیگر چشم‌درد گرفته بودم. ساختن پاورپوینت ارائه برای ساعت ۱۶ فقط یکی از کارها بود. باید پاسخگوی ثبت‌نام دانشجویان و اشکالات معمول هم می‌بودم و در گروه ایتایی که ساخته بودند پیام می‌گذاشتم. تا قبل از شروع وبینار همه چیز طبق روال پیش رفت.

   ولی از لحظهٔ شروع وبینار سامانه ایسمینار شروع به بازی‌درآوردن کرد. به محض این که صفحه نمایش به اشتراک می‌گذاشتم از سامانه بیرون‌می‌افتادم. تا رفع مشکل ۱۲ دقیقه هدر شد ولی در مجموع وبینار خوبی از آب درآمد. شرکت‌کنندگان راضی بودند و خوشبختانه خوب جمع شد. البته نفهمیدم چند نفر از اعضای هیئت علمی هم شرکت‌کرده‌بودند.

   در باشگاه هم رکوردم را ۱۰۰ قدم بهبود دادم و ۱۶۰۰ قدم در تقریبا ۱۵ دقیقه دویدم. سعی کردم با آهنگی یکنواخت بدوم ولی نتوانستم مثل بار قبلی نفس را یکنواخت کنترل کنم و از ۸۰۰ قدم به بعد کمی به نفس‌نفس‌زدن افتادم. شاید فشار کارهای صبح هم بود که نگذاشت دیگر تمرین کنم و بیشتر خستگی‌درکردم.

   هفتهٔ پیش دو مقاله با موضوع رمزارز برای کارفرمای جدید فرستادم و هنوز ویراستاران پاسخ ندادند که کار چطور بوده ولی برای هفتهٔ جدید ۴ درخواست مقاله ارسال شده و باید خیلی فشرده کار کنم. به ویژه آن که ارائه دوم استارتاپی برای منتور مرکز کارآفرینی شریف هم هست و باید با تمرکز کار کنم.

   دیروز باغچه‌های آپارتمان را هرس کردند و خاک‌های چمن‌کاری‌شدهٔ قدیمی را کندند و کود دادند و از این رسیدگی‌ها و من هم شاخه‌های هرس شدهٔ بید و خاک‌های باغچه‌ای مرغوب را برداشتم. امروز صبح با پسرجان رفتیم و یک ساعت و نیمی وقت ما را گرفت تا جمع شد. از دیشب تندبادی شروع شده بود که نگذاشت شب درست بخوابم. صبح هم هوا سرد و با کمی بارندگی ملایم و وزش نسیم نسبتا تندی بود که کار من و پسرجان در حیاط را سخت کرد.

   خسته و کوفته آمدم به دفتر و حالا حجم زیاد کاری که مانده را باید با نظم و ترتیب انجام دهم. تنها معضل این روزها باز قطع و وصل شدن اینترنت است که بارها در طی روز رخ می‌دهد. همین‌ها را می‌نوشتم که کارفرمای پروژهٔ فریلنسینگ پیام داد که کارهای ارسالی نیاز به ویرایش مجدد دارند و حالا یک کار اضافه هم روی دوشم افتاد. بلاتشبیه مثل کار این آقای صخره‌نورد.

آدام اوندرا در مرحله پایانی سخت‌ترین صعود جهان
آدام اوندرا در مرحله پایانی سخت‌ترین صعود جهان

   امروز باید سری هم به ویلا می‌زدم و برای مهمانی شب هم خرید می‌کردم. در مسیر رفت به یاد کارگاه بلوکه‌زنی افتادم که چند توله‌سگ کوچک داشت و رفتم سراغش. دو توله کوچک نر و ماده گرفتم و بردم ویلا. طفلکی‌ها خیلی مظلوم بودند و نگران شدم که اگر روباه بیاید نکشدشان.

توله‌سگ‌های جدید
توله‌سگ‌های جدید

   از گل‌های حذف شده از باغچه‌های آپارتمان هم بردم و دور یک درخت کاشتم. امید که بگیرد و نمای زیبایی به ویلا بدهد. با این که باز هم گنجشک داخل قفس‌ها بود ولی جالب بود که مرغ‌ها ۵ تخم‌مرغ گذاشته و نشکسته بودند. حدس می‌زنم احتمالا با تقویت دانه‌هایی که می‌دهم دیگر میلی به شکستن تخم‌مرغ ندارند. خب اخیرا کمی تخم‌مرغ آب‌پز به جیره اضافه کرده‌ام که تأثیر خوبی نشان داده است.

کاشت گل محمدی دور درخت
کاشت گل محمدی دور درخت

   در برگشت از یک وانتی یک هندوانه بزرگ ۱۱ کیلویی خریدم. معلوم نیست مهمانی امشب را شیرین خواهد کرد یا نه. قدیمی‌ها می‌گویند ازدواج مثل هندوانه است و آخرش معلوم می‌شود تویش چه بوده است.

اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content