ضبط پادکست و بنایی

   رفتم به مصاحبه استخدامی که جالب از آب درآمد. یک استارتاپ دارویی بودند و یک مدیر داخلی می‌خواستند که به سایت و سئو هم مسلط باشد. در مجموع شرایط مثبت به نظر می‌رسید. ولی آگهی استخدامی را بر اساس طراح سایت زده بودند و من هم با همان دید رفته بودم. قرار شد بیشتر بررسی کنم. یک مصاحبه استخدامی دیگر هم رفتم که اتفاقا آن هم به دارو مربوط بود. یک داروخانه آنلاین که برای جذب مشتری بهتر، نویسنده برای وبلاگ لازم داشتند. به نظرم می‌رسد اگر آن که پست مدیریتی لازم دارد را دنبال کنم بهتر است. گر چه نشانه‌هایی از محیط کاری آن برایم مشکوک بود و احتمال می‌دهم که از شرکت‌هایی باشند که با رانت و پارتی به جایی رسیده‌اند.

   نکتهٔ جالبی که بار دوم برایم رخ داد، اهمیت سئوی سایت دانشجویانه با کلیدواژه «توانمندسازی دانشجویان» بود که تا به حال به آن دقت نکرده بودم. من توانسته‌ام با سئوی تولید محتوا به این رتبه برسم و قدرش را نمی‌دانم. حتی در رزومه‌ام به آن اشاره نکرده‌ام. با این وجود تا حالا دو بار در دو موسسه با وضعیت مالی عالی در مصاحبه بر اساس همین ویژگی توانسته‌ام توجه زیادی را جلب کنم. جالب این که از هفته قبل که مطلب نگذاشته بودم، سه رتبه در جستجوی گوگل پایین آمده بودم که باید مواظب این سخت‌گیری خاص گوگل باشم و مرتب محتوا تولید کنم.

   یکی از اتفاقات بسیار دلنشین هفتهٔ اخیر هم شرکت در کلاس «مولوی‌شناسی» دکتر اشرف‌زاده در دانشگاه خیام مشهد بود. خیلی تصادفی متوجه شدم در این کلاس مطالبی ناب و جذاب گفته می‌شود و دوشنبه صبح شرکت کردم. خنده‌دار اینجای قضیه بود که یادم رفته بود ایشان ۸ صبح کلاس حافظ‌شناسی دارد. چون تعریف این کلاس را شنیده بودم ولی در مسیر ویلا متوجه شدم دیر شده و دیگر به کلاس نمی‌رسم. پس به باغچه رفتم و سریع کارها را انجام دادم و برگشتم تا به کلاس ساعت ۱۰ دکتر برسم. کلاس بسیار جذابی بود و یادداشتی مختصر هم در کلاس نوشتم و مطالب جدید و جذابی شنیدم که بسیاری کاملا برایم جدید بود.

کلاس دکتر اشرف‌زاده
کلاس دکتر اشرف‌زاده

   نکتهٔ جالب و متفاوتی که در ماه‌های اخیر از شخصیت خودم دریافت کرده‌ام، برای خودم جالب بود. در سال‌های نوجوانی و دانشگاه برچسب نامربوطی از اطرافیان دریافت کرده بودم که آدمی خشک و جدی هستم. طبیعی است که با این برچسب نمی‌شود فکر کرد که اهل هنر باشم. ولی در سال‌های اخیر به خوبی متوجه شده‌ام که روحیاتی هنری دارم. اصلا شاید این مدل کاری نامرتب و غیرمنضبطی که دارم ناشی از روحیه خلاقانه هنری من باشد. خودم که این تحلیل را پسندیدم، تا نظر کارشناسان چه باشد.

   خبر بد هفته در باغچه هم طبق معمول این بود که باز هم مرغی که در قفس صنعتی بود، تخم گذاشته بود ولی تخم‌مرغ از زیر شکسته و خورده شده بود. مشخص است که کار موجودی کوچک مثل یک موش‌خرما است. پس دست از این تلاش برداشتم و این مرغ را به قفس مرغ و خروس‌های بالغ منتقل کردم. یکی از جوجه‌های بزرگ‌تر را هم از قفس صنعتی به جای خالی او منتقل کردم تا آن‌ها هم در فشار کمتری باشند.

   نکتهٔ دیگر هم این بود که تله‌ای که کنار درخت هلو گذاشته بودم، دست خورده بود و ضامنش در رفته بود. با این که چیزی به دام نینداخته بود، خبر خوبی بود. دوباره طعمه در تله گذاشتم تا ببینم بالاخره مزاحم را صید می‌کند یا خیر. بار بعدی که آمدم طعمه را خورده بود ولی تله کار نکرده بود. جالب بود که توانسته بود این طور دقیق غذا را بردارد بدون این که ضامن تله در برود. در این زمینه کار گرگی خیلی خوب است. تا بازش می‌کنم می‌رود یک لانه موش پیدا می‌کند و با پنجه‌هایش می‌کند و موش را می‌خورد. یک بار هم یک جوجه‌تیغی کوچک شکار کرد.

جوجه‌تیغی شکار شده توسط گرگی
جوجه‌تیغی شکار شده توسط گرگی

   با تصمیم جدید پدرخانم برای دیوار کشیدن بین دو قطعه که امکان باز گذاشتن سگ را فراهم می‌کند، به زودی شر این قضیه کم خواهد شد. حداقل تجربهٔ این اتفاقات برای من این بود که باید حتما زیرسازی قفس‌ها یک لایه سیمان‌کاری شده باشد که آرماتور ظریفی هم داشته باشد و امکان نفوذ این گونه جوندگان موذی را کم کند. از زمین و آسمان مزاحم وجود دارد. از زیر زمین موش و موش‌خرما، از آسمان گنجشک‌ها و از روی زمین هم روباه و راسو. جلوگیری از این همه مزاحمت هم خودش پروژه‌ای است.

   در هفتهٔ گذشته پی دیوار گذاشته شد. با یک بیل مکانیکی هم صحبت کردم که برای ما پی استخر بکند. حالا افتاده‌ام روی دور تحقیق برای استخرهای آمادهٔ فایبرگلاسی. استخرهایی که ساخته‌شده آورده و نصب می‌شوند. نسبت به استخر سیمانی دردسر کمتری دارند. گر چه خیلی هنوز مطمئن نیستم که گزینه‌های بی‌دردسری باشند و لازم است بیشتر تحقیق کنم. در مورد درب جدید هم در حال تحقیق هستم و بیشتر دوست دارم درب کشویی نصب کنم که با ریموت هم باز و بسته شود. این قضیه هم مخالفان و موافقان خودش را دارد. حالا باید دید که نتایج تحقیق به کجا ختم می‌شوند.

   برای تخلیه کردن دفتر هم با این که به ۹۰ درصد اطمینان رسیده‌ام، هنوز کمی فرصت برای تغییر تصمیم باقی مانده است. دو هفته تا پایان مهلت اجاره باقی مانده است. مدیر ساختمان هم تا پایان سال در این سمت قرار دارد و تا او باشد، امکان تمدید هست. ولی ممکن است بعد از آن مدیر جدید بخواهد اجاره را بالا ببرد که نمی‌صرفد. در واقع همین که هست هم از سرم زیاد است. دفتر دنج و خوبی است و چالش‌های کار کردن در خانه را ندارم. ولی در شرایطی که از نظر درآمدی در وضعیتی تراژدیک قرار دارم، دیگر صلاح نمی‌بینم آنچه از بودجه باقی مانده را هم به ریسک بگذارم. در نهایت هم به این تصمیم رسیدم که دفتر را تخلیه کنم و بیش از این ریسک مالی برای دانشجویانه تحمل نکنم. همین که فعلا درآمدی ندارم، دارد اذیتم می‌کند و حسی از بازنده‌ بودن هم چند روزی است ذهنم را می‌خراشد که اذیت‌کننده است.

    بهترین خبر هفته هم ضبط و منتشر کردن اولین قسمت «پادکست دانشجویانه» بود. یک روز صبح ساعت ۵ رفتم دفتر و مطالبی که آماده کرده بودم را روی موبایل به صورت یادداشت‌های مختصر منتقل کردم و شروع کردم به ضبط. تقریبا ۱ ساعت و ۱۸ دقیقه طول کشید. ولی فکر نمی‌کردم ویرایش کردن آن اینقدر زمان‌بر باشد. تقریبا ۱۰ ساعت طول کشید. بیشترین حجم ویرایش هم به خاطر این بود که میکروفون به دهانم نزدیک بود و صدای نفس‌های بین ادای جملات را به صورت هیس‌های کوتاه ضبط کرده بود. تعداد زیادی هم «در واقع» گفته بودم که باید حذف می‌شدند. دو اشتباه ضایع هم داشتم که درست کردن آن به چالش تبدیل شد:

  • یک آمار را اشتباه خوانده بودم که قابل رفع کردن بود و درست شد
  • یک جمله به صورت «دانشگاه‌های ما دارند فلان کار را نمی‌کنند» گفته بودم که نمی‌شد درستش کرد. صدا به هم می‌ریخت و لحن عوض می‌شد.

   جالب این که خطای دوم را بارها در صحبت‌ها که می‌شنیدم، می‌گفتم این چه جور حرف زدن است که مد شده است؟ ولی خودم هم آن را مرتکب شدم که مایهٔ تعجب شده بود. فعلا پادکست مشتری زیادی ندارد و چنان که شنیده‌ام، باید صبور بود. مخاطب پادکست به این راحتی‌ها رشد نمی‌کند.

آمار بازدید پادکست دانشجویانه
آمار بازدید پادکست دانشجویانه

   با توجه به بودجه‌ای که به دستم رسیده است، در حال ساخت‌وساز در ویلا هستم و روزهایی را طی می‌کنم که بیشتر وقتم را در ویلا بالای سر کارگرها هستم. طبق برنامه قرار است دیوارهای اطراف بالاتر برده شوند، دیواری بین دو قطعه کشیده شود و یک استخر بسازیم و اگر بشود اتاقی که داریم را بزرگ‌تر کنیم. همچنین قصد دارم قسمت نگهداری پرندگان را محصور و بزرگ‌تر کنم و به شکلی تغییرش دهم که بشود تعداد زیادی پرنده را با هم نگهداری کرد. طرحی که می‌تواند ۳۰۰ متر مکعب فضا را در اختیار این پروژه قرار دهد. فعلا اولویت استخر است که امروز هم بیل مکانیکی آمد و پی آن را کند. یک استخر بزرگ ۴ در ۷ که برای نگهداری ماهی، ذخیره کردن آب و بهبود کیفیت آبیاری درختان باغ طراحی کرده‌ام. اگر درست پیش برود، برای فصل سرما می‌توانیم سهمیه آبی که به راحتی هدر می‌رود را ذخیره کنیم و برای سال بعد جلوتر باشیم.

کندن پی استخر باغ
کندن پی استخر باغ

پست‌های دیگر وبلاگ:

تاکسی پیکان آبی جذاب

آتش‌بس با تیم ساخت‌وساز

فرآیندهای جنگ و مذاکره گاهی به آتش‌بس و گاهی به بن‌بست می‌رسند. این دو وضعیت تنها با عقلانیت دو طرف قابل حل است و بدون آن نمی‌توان کاری به درستی به پیش برد.

ادامه مطلب »
خروس جوان اول

دعوا با اوستا بنا

وقتی با کارگر جماعت سروکار پیدا کنی، باید دقت کنی که چطور مذاکره کنی. این‌ها گفتگو بلد نیستند و ناگهان می‌زنند زیر میز و هم به خودشان ضرر می‌رسانند و هم به تو

ادامه مطلب »
من و کلاه روسی

جوجه‌های یخ‌زده

بالاخره سرمای هوای منفی ۱۲ کار دستم داد و خوشحالم که شیرهای آب یخ نزدند. طبیعت سازوکاری دارد که اصلا شبیه به زندگی ماشینی ما انسان‌ها نیست

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content