شیخ شهابالدین سهروردی از فلاسفه و عرفای قرن ششم است. سهروردی یکی از بزرگترین فلاسفه ایران بود که فلسفه خود را بر کشف و شهود استوار کرد و در راه رسیدن به حقیقت، قلب را بر عقل مقدم دانست. ۸ مرداد بزرگداشت حکیم شهابالدین سهروردی است و این مقاله به پاسداشت این حکیم فرزانه نوشته شد.
کوتاه از سهروردی
شیخ شهابالدین سهروردی کسی است که مکتب فلسفی اشراق را بوجود آورد. او خود فلسفهاش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است. در تفکر فلسفی خاص شیخ اشراق؛ آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته است. از اینرو مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و اشراق را شریف ترین و بلندمرتبه ترین مرحله شناخت میشناسد.
شهابالدین سهروردی، صاحب حکمت اشراق در ایران، کتاب حکمهالاشراق را در شرح فلسفه خود نوشت. شهابالدین سهروردی، در شرح فلسفه خود به ایران قبل از اسلام و برخی عقاید زرتشتی رجوع کرده است. او برخلاف ابوعلی سینا و دیگر فلاسفه و علمای ایرانی که عقل و اصالت وجود را بنای کار خود گذاشتهاند، بنیاد فلسفه خود را بر کشف و شهود گذاشت.
او معروف به شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید است.
زندگینامه
شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی، ملقب به شهابالدین سهروردی، (۵۴۹–۵۸۷ ق / ۱۱۵۴–۱۱۹۱ م) فیلسوف نامدار ایرانی اهل شهر سهرورد زنجان است. وی از بزرگترین فلاسفه تاریخ ایران است که حکمت خسروانی ایران باستان را احیا کرد. وی در اصول فقه و فقه نیز ید طولایی داشته و شاعر هم بوده است. از دیگر القاب سهروردی «شیخ مقتول» و «شیخ شهید» است. اعطای این القاب به شهابالدین شهروردی بهدلیل سرنوشتی است که در پایان عمر داشت.
وی تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و با ذکاوت ذهن و نیکاندیشی که داشت بر بسیاری از علوم اطلاع یافت.
سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهمترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارشها معروف است که یکی از همدرسان وی، فخرالدین رازی، که از بزرگترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخهای از کتاب تلویحات وی را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.
سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دورههای درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنان که از گزارشها برمیآید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود نمود. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگهای صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از وی خواست که در دربار وی در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که وی کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.
اما سخن گفتنهای بیپرده و بیاحتیاط بودن وی در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان وی که سبب آن میشد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی وی در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصاً از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.
در جلسهای که شهابالدین سهروردی با علما داشت، دو عالم شافعی مذهب با نامهای زینالدین عبدالملک و برادر او با نام مجدالدین ظاهر، علیه او برآشفتند و سهروردی را ملحد خواندند. به گفته عماد اصفهانی، در مجلس مناظرهای که برای سهروردی آماده کردند، در مورد اراده خداوند از او پرسیده شد: «آیا خداوند قادر است بعد از رسول خاتم، پیامبر دیگری برگزیند؟» سهروردی در پاسخ گفت: «خداوند قادر مطلق است و قدرت او حد و شرط نمیپذیرد.». این دو عالم این گفته را سند الحاد او برشمردند و به اتهام معاندت با شرایع آسمانی به ملکظاهر توصیه کردند که سهروردی عامل انحراف است و باید از شر او خلاص شود. اما ملکظاهر به نظر آنها توجهی نکرد. آنها نیز شرح واقعه را برای صلاحالدین ایوبی نوشتند.
صلاحالدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد. به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ در زندان از دنیا رفت. درباره منع طعام سهروردی در منابع، دو نظر وجود دارد؛ یکی اینکه سهروردی را از خوردن غذا بازداشتند و دیگر این است که سهروردی خود دست از طعام کشید تا به دیدار حق شتافت. وی در هنگام مرگ، ۳۸ سال داشت و مزارش در ميدان باب الفرج دمشق کنونی در سوریه قرار دارد.
ویژگیهای اجتماعی سهروردی
رفتار سهروردی خالی از غرابت نبودهاست چنانکه در عین کنارهگیری از خلق و خلوت گزینی، اهل بحث و مناظره و جدل بودهاست و شاید اگر این میل در او نبود ناگزیر از افشای نظراتش نمیشد و تعصب قشریان را برنمیانگیخت و جان خویش بر سر این کار نمینهاد.
سدیدالدین (معروف به ابن رفیقه) نگاه مردمان آن زمان نسبت به سهروردی را به زیبایی نقل میکند: «روزی با شیخ شهابالدین در مسجد جامع میافارقین راه میرفتیم، او جبه کوتاهِ آسمانی رنگی پوشیده بود و فوطه تابیدهای را به سر بسته بود، یکی از دوستان مرا با او دید. مرا به کناری کشید و گفت: مگر کسی نبود با او راه بروی که با این خربنده حرکت میکنی! گفتم: ساکت باش، مگر او را نمیشناسی؟ گفت: نه او را نمیشناسم. گفتم: این عالم وقت و حکیم عصر است، این جوان پریشان ظاهر شهابالدین سهروردی است. در موردش گویند که شیخ به مقامات عالیه و نهایت مکاشفه رسیده و صاحب کرامات و خوارق عادات گردیدهاست». با اندکی تحقیق در منابع تاریخی، میتوان دریافت که شناخت مردمان آن دوره مشابه روایتی بود که نقل گردید؛ و سهروردی را به ژندهپوشی و حتّی بعضی به دیوانگی میخواندند.
سهروردی شخصیتی شجاع داشت و دارای صراحت بیان بود. بیپردگی او در بیان افکار و اعتقاداتش، دشمنی برخی علمای سنی مذهب را با او برانگیخت. اگرچه بسیاری از منابع بر این عقیدهاند که مذهب سهروردی مشخص نیست، اشاره او در برخی آثارش نشان از این دارد که او شیعه مذهب بود. او از نظر ظاهری، لباسهایی ژنده میپوشید و حتی برخی او را دیوانه خطاب میکردند. گفته شده سهروردی دارای کرامات بوده است.
دیدگاههای سهروردی
سهروردی دارای آرا و نظرات متنوعی است که خلاصهای از آن خواندنی است.
حکمت خسروانی
اول باید بدانیم که حکمت خسروانی نوعی فلسفه و عرفان باستانی ایران است که فرزانگانی همچون «جاماسب» و «فرشوشتر» پیامآوران آن بودند و عرفای بزرگ ازجمله «ابوسعید ابوالخیر» و «ابوالحسن خرقانی» و «بایزید بسطامی» میراثداران آن. در واقع حکمت خسروانی که صاحبان آن را فرزانگان مینامند میراث معنوی کهن ایرانیان محسوب میشود. بر اساس حکمت خسروانی خدا یگانه است و خالق و فزاینده است و هستی شامل نور و ظلمت است و آدمی با کارهای نیک و پرهیز از خواهشهای نفسانی میتواند بر قوانین و محدودیتهای طبیعت چیره شود و صاحب نور ایزدی و شکوه و فرّ شود و در هستی به بالاترین درجات وجودیاش برسد. خیلی کلی و خلاصهاش این بود البته. فلسفه هم که معلوم است چیست؛ از یونان باستان و در واقع غربِ زمین آمده است و دنبال حقیقت میگردد از طریق روابط علّی و معلولی و خرد و عقل بشری. سهروردی این دو را با هم آمیخت.
روش دستیابی به حکمت
سهروردی معتقد بود بدون خلع بدن (جدا شدن روح از بدن) و کشف و شهود عرفانی، نمیتوان از این حکمت مقدس باخبر شد. وی فلسفه و حکمت خویش را محصول کشف و شهود و اشراق دفعی روح مقدس بر قلب خود معرفی میکرد که به درخواست دوستان، در چندین ماه آن را به زبان فلسفی و استدلالی صورتبندی کرده و به نگارش در آورده است. سهروردی متذکر میشود حتی اگر استدلالهایش مخدوش شوند، تردیدی در او راه نمییابد چرا که او حکمت را از طریق فکر و استدلال دریافت نکرده است. اما با این حال، وی معتقد بود که سالک راه حقیقت، نباید نسبت به تاملا عقلی و نظری بیتفاوت باشد بلکه باید هم اهل تاملات نظری باشد و هم اهل کشف و شهود.
عوالم نور و ظلمت
سهروردی در کتاب حکمة الاشراق عوالم را بر اساس نور و ظلمت تبیین میکند. به باور او، به سبب این که حقیقت انسان، بسیط و سراسر نور و حضور است، حتما علل پیدایش او(خداوند و سایر موجودات در عوالم نوری) نیز باید بسیط و سراسر نور و حضور باشند. تمایز انسان از آنها در شدت و ضعف نوری است. اما بدن و سایر امور مادی از سنخ ظلمات هستند چرا که فاقد حضور و خودآگاهی و علم به دیگران هستند.
به باور سهروردی، عوالم نوری مراتب مختلفی دارد که به ترتیب، از این قرارند: نورالانوار (خدا)، انوار قاهره طولیه (عقول طولیه ارسطویی)، انوار قاهره متکافئه (عقول عرضیه و مُثُل افلاطونی)، عالَم اشباح مجرده (عالَم مثال منفصل). شرح بیشتر این عوامل را در ادامه بخوانید.
نورالانوار: نورالانوار در اصطلاح سهروردی، همان واجب الوجود در اصطلاح فلسفه مشاء است که به این شکل اثبات میشود: آدمی از سنخ نور است و چون نورانیتش ناشی از ذات خودش نیست پس محتاج دیگری است که او هم از سنخ نور باشد؛ و چون دور و تسلسل محال است، پس نهایتا به نوری میرسیم که بی نیاز از دیگری و اصطلاحا نورالانوار است.
انوار قاهره طولیه: بنا بر این نظر که «از واحد جز واحد صادر نمیشود»، از خدا نیز مستقیماً جز معلول واحد صادر نمیشود که در اصطلاح سهروردی به آن معلول اول، «نور اقرب» یا «نور بهمن» گفته میشود. از طریق همین نور اقرب، سایر موجودات ایجاد میشوند. سهروردی -برخلاف فلاسفه مشاء- این عقول را منحصر در تعداد محدود نمیداند.
انوار قاهره متکافئه: سهروردی -برخلاف فلاسفه مشاء- با مُثُل افلاطونی موافقت میکند و آنها را بنا بر نظام نوری خود توضیح میدهد: این مُثُل نورانی، واسطه میان انوار قاهره طولیه و انواع مادی(مثلا سیب و انسان و اسب و غیره) هستند؛ و به همین جهت، معلول انوار قاهره طولیه، و علت انواع مادی هستند. از این رو، هر نوعی از انواع مادی، مثالی در عالم عقل دارد که مجرد و نوری است و این انواع مادی از آنها تراوش یافتهاند و از طریق آنها تدبیر میشوند. مثلا درخت سیب با تمام ویژگیهایی که دارد، برآمده از مثال نورانی و مجرد سیب است که در عوالم نوری موجود است. درخت سیب با تمام شاخ و برگ و خصایصی که دارد، سایهای از همان حقیقت است.
عالَم اشباح مجرده: این عالَم شامل موجودات مجردی است که دارای صورت و شکل و مقدار هستند. سهروردی بر این باور است که از طریق عالَم اشباح مجرده است که میتوان معاد جسمانی را توضیح داد. همچنین آنچه در رویای صادق یا کاذب دیده میشود نیز مشاهده موجودات مثالی و خیالی در عالم اشباح مجرده است.
منطق اشراقی
شیخ اشراق در منطق نیز دیدگاههایی نو عرضه کردهاست که در منطق فلسفه مشاء به چشم نمیخورد. وی از این دیدگاهها با عنوان قواعد اشراقی در منطق یاد میکند؛ هر چند بخشهایی از مباحث منطق فلسفه مشاء را نیز پذیرفته و آنها را در منطق خود، به ویژه قسم اول کتاب حکمتالاشراق جای دادهاست.
شیخ اشراق در آغاز هر یک از کتابهای المطارحات، التلویحات، اللمحات و حکمهالاشراق به منطق پرداخته است. وی در سه کتاب اول، مباحث منطقی را به شیوه سنت مشائی مطرح کرده است، با این تفاوت که در منطق المطارحات، مباحث تفصیل بیشتری داشته، جنبه تاریخی نیز دارد. شیخ اشراق در سه کتاب اول با مشائیین مماشات میکند، ولی هدف او در منطق حکمه الاشراق را بیان قواعد منطق به صورت بسیار مختصر و کاهش دادن قواعد منطقی به چند قاعده است.
مکتب اشراق
مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمیداند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و فلسفه اشراق را شریفترین و بلندمرتبهترین مرحله شناخت میشناسد.
سهروردی کسی است که مکتب فلسفی فلسفه اشراق را بهوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب دادهاند. او خود فلسفهاش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهادهاند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیختهاست.
سهروردی به استفاده از عقل معتقد بود؛ اما آن را مرجع شناخت نمیدانست. از نظر او کشف و شهود، عالیترین مرحله شناخت هستند. سهروردی، ابن سینا را که وجود را اساس شناخت معرفی کرده است و ماهیت را اعتباری میداند، نقد میکند و از «مثل افلاطون» دفاع میکند. طبق فلسفه سهروردی، اساس شناخت، ماهیت است و وجود امری اعتباری محسوب میشود. با این توضیح میتوان متوجه شد که عرفان در فلسفه سهروردی جایگاهی خاصی دارد.
از دیدگاه سهروردی، حکمت گوهری واحد دارد که توسط حکما دریافت و به مردم ارائه میشود و اگر کسی بر این حکمت واقف نباشد جزو علما نیست. سهروردی حکمای فارس و افرادی مانند بزرگمهر، زرتشت، منصور حلاج و ابویزید بسطامی را جزو کسانی میداند که بر حکمت مسلط بودهاند. او بر این عقیده بود که برخی حکمای یونان و هند بر حکمت مسلط بودند؛ اما چون به زبان رمز سخن میگفتند، گفتار آنها یکسان نبوده است.
سهروردی اساس دست یافتن به شهود را جدایی جسم از روح میدانست. او حکمت اشراق را محصول شهودی معرفی میکند که از روح مقدس بر قلب او سرازیر میشد. سهروردی بر این باور بود که حکمت از طریق فکر و استدلال دریافت نمیشود که خلل در آن وارد شود. اگرچه سهروردی اهل کشف و شهود بود، برای پیمودن راه حقیقت، به عقل و اندیشه بیتوجه نبود. سهروردی نام اشراق را بر فلسفهاش نهاد و معنای آن را درخشندگی و طلوع آفتاب گذاشت. سهروردی فلسفه خود را بر اساس شهود استوار کرد و در آن از تلفیق آرای افلاطون، ارسطو، زرتشت، هرمس و صوفیان مسلمان بهره جست. سهروردی از طریق فلسفه اشراق، حکمت عرفان ایرانی را زنده کرد و آن را وسعت داد.
اندیشه سیاسی
حکومتی که سهروردی به دنبال آن است دارای صفت الهی است. نظام سیاسیای که سهروردی ترسیم میکند مبتنی بر حاکمیت داناترین افراد جامعه است. در راس هرم قدرت چنین نظامی، حکیمی متأله است که تمامی خواستهها و نیازهای جامعه خود را درک میکند. نظام سیاسی سهروردی در درون دستگاه فلسفی او که بر پایه حکمت اشراق بنا گردیده، در واقع گسترش حاکمیت عرفان در دنیای فانی است.
به اعتقاد سهروردی، حاکم حکیم یا رئیس مدینه میباید «صاحب کرامات» باشد تا اهل مدینه با دیدن کرامات وی از او فرمان برند. به اعتقاد سهروردی، حکما فرمانهای خداوند را دریافت میکنند و این امر به آنها قدرت و اقتدار میبخشد. حکیمی است که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست یافتهاست که میتواند هدایت بشر را در دست گیرد. در نظر سهروردی اگر ریاست واقعی جهان به دست حکیمی متإله قرار گیرد، زمانه آن حکیم بس نورانی و درخشان خواهد بود و برعکس، هرگاه جهان از تدبیر حکیمی الهی تهی ماند، ظلمتها و تاریکیها بر عالم و مردم آن چیره شود.
سهروردی در اندیشه سیاسی خود بهدنبال حکومتی است که صفتهای الهی دارد. نظام سیاسی مد نظر او، بر حکومت داناترین فرد یک جامعه بنیاد نهاده میشود. او حکیم متاله را در راس قدرت جامعه قرار میدهد که نیازهای جامعه را درک کند. او در نظام سیاسی که متصور میشود، بهدنبال حاکمیت عرفان است. سهروردی بر این عقیده است که حاکم یک جامعه باید صاحب کرامت باشد تا جامعه از او فرمان ببرد. از دیدگاه او حکیمی که به خداوند وصل باشد، میتواند به عوالم مافوق برود و مفاهیمی برای هدایت بشر به دست بیاورد. از دیدگاه سهروردی هر گاه فردی حکیم ریاست جامعهای را به عهده گیرد، آن جامعه درخشان میشود و بالعکس، اگر جامعهای از تدبیر حکیمی دانا تهی شود، ظلمت و تاریکی مردم آن را فرا میگیرد.
عشق
سهرودی عشق را همراه با حسن و حزن، سه فرزند عقل میداند و حزن و رنج را ملازم و همراه عشق عنوان میکند و معتقد است رسیدن به حسن و کمال جز از طریق عشق میسر نمیشود. به تعبیر وی عشق تن را فانی کرده و جان را بقا میبخشد. در نگاه او عشق محبتی مفرط و بیرون از حد است که در مجموعه هستی، شریان دارد و هر موجودی، چه نوری و چه غیر نوری، از آن بهره و نصیبی دارد و این عشق است که رابط وجودی، میان موجودات عالم است. عارف، باید از دو وادی معرفت ومحبت گذر کند و گاو نفس را در پیش پای عشق قربانی نماید تا به آب حیات عشق رسد و از آن بنوشد. غایت این عشق تشبه به خدا و فنای در اوست.
علوم غریبه
عموم مورخان سهروردی را آگاه به علوم غریبه از قبیل سحر و جادو و… معرفی کردهاند. شهرزوری نیز او را صاحب کرامت و آگاه به علم کیمیا معرفی کرده. یکی از دلایل قتل او نیز این بود که به وی نسبت ساحری میدادند.
در خصوص علوم غریبه و این که سهروردی علم آن را داشته، استاد کاظم محمّدی در کتاب سهروردی دانای حکمت باستان، ص ۲۷ نوشته است: در اینکه به احتمال او دانای علوم غریبه بوده نیز میتوان گمانی نزدیک به یقین داشت، چه آنان که با اسرار حکمی آشنا میشوند و از رمزهای قرآن نکاتی را میتوانند کشف کنند بدون شک رمزگشای آنان غیر از الطاف غیبی و فیوضات ربّانی منوط به دانستن این علوم است و بدون شک سهروردی اطلاعاتی از این دانش هم داشته و شاید در بسیاری از مسائل آن هم بهره میبرده است.
آثار
تالیفات زیادی از سهروردی بدست ما رسیده است؛ اما مهم ترین اثر او، کتاب «حکمة الاشراق» است که دربردارنده آخرین آرای فلسفی او است. شارحان کتاب حکمة الاشراق، دو توجیه برای این اصطلاح ذکر کردهاند: توجیه اول این که حکمت اشراق، حکمتی است که که بر اساس کشف و شهود و اشراق بدست آمده است؛ توجیه دوم این که حکمتی است که از مشرق زمین(اهل فارس) برخاسته است. به باور شارحان، توجیه دوم به توجیه اول باز میگردد؛ چرا که حکمت اهل فارس نیز برخاسته از کشف و شهود و اشراق بود.
آثار سهروردی را به شیوههای مختلفی طبقهبندی کردهاند که یکی از آنها توسط سیدحسین نصر و هانری کربن انجام شده است:
- رسالههای کوچک سهروردی که بعضی از آنها از نظر مبادی اعتقادی اهمیت دارند اما باید آنها را به عنوان توضیحاتی بیشتر بر مقالات اعتقادی بزرگتر به شمار آورد. این کتابها عبارتند از: هیاکال النور، الواح عمادی، پرتونامه، فی اعتقادات الحکماء، لمحات، یزدان شناخت و بستان القلوب که بعضی به زبان فارسی و بعضی به زبان عربی تالیف شده است.
- تعدادی رساله رمزی که به فارسی نوشت. این رسالهها دارای زبانی نمادین است که رموز زرتشتی، هرمسی و اسلامی را تلفیق میکند که عبارتنداز: عقل سرخ، آواز پر جبرئیل، قصه الغربة الغربیه، لغت موران، روزی با جماعت صوفیان، رسالة فی حالة الطفولیه، صفیر سیمرغ، رساله فی المعراج، پرتونامه. هدف این رساله ها نشان دادن سفر روح به سوی اتحاد با خدا و شوق فطری انسان برای کسب معرفت است.
- شماری رساله فلسفی و مربوط به تشرف به فرقه تصوف نیز نوشت که عبارتند از: ترجمه وی بر رسالة الطیر ابن سینا و شرح فارسی او بر اشارات و تنبیهات ابن سینا، رسالهای نیز دارد به نام رسالة فی حقیقة العشق که مبتنی بر رسالة العشق ابن سینا است و شروحی بر آیاتی از قرآن و پارهای از احادیث و گفته میشود شرحی بر کتاب فصوص فارابی نوشته که مفقود شده است.
- مصنفات او در ادعیه و اذکار است که سهروردی آنها را واردات و تقدیسات مینامد.
به اختصار سهروردی چهار رساله بزرگ نوشت که دربردارنده اصول عقاید اوست: تلویحات، مقاومات، مطارحات و حکمة الاشراق.
هانری کُربَن و سهروردی
«هانری کُربَن» فرانسوی در اوایل قرن بیستم سهروردی را به متفکران جهان شناساند. تمرکز فلسفه اشراق بر «نور» و شگفتیهای معجزهوار و نوشناخته نور در عالم فیزیک، فلسفه اشراق را برای متفکران غربی جذاب کرده است.
هانری کربن
نظراتی دربارهٔ سهروردی
مصطفی محقق داماد بر این باور است که سهروردی در زمینه دانش اصول فقه نیز متبحر بودهاست و رسالهٔ التنقیه فی اصول فقه نیز به او منسوب است. سهروردی علم اصول فقه را اشراق علم دینی دانستهاست.
نجفقلی حبیبی، سهروردی را به عنوان کسی معرفی میکند که فیلسوف طبیعت است. سهروردی به عنوان فیلسوف طبیعت، ستارگان را مخلوق خدا میداند که جهان را تدبیر میکنند.
یدالله یزدان پناه نیز حکمت سهروردی را برگرفته شده از خمیره ازلی میداند که خود سهروردی نیز بدان اشاره کردهاست.
کاظم محمّدی، سهروردی را بیش از اینکه یک فیلسوف باشد یک عارف میداند، عارفی پویا و ریاضت کشیده و در بسیاری از مسائل به کُنه حقیقت رسیده.
غلامحسین ابراهیمی دینانی فیلسوف معاصر که از مهمترین شارحان فلسفه اشراق است، سهروردی را «فیلسوف ایرانی خالص» مینامد و معتقد است ۸۰۰ سال است که شیخ اشراق را نشناختهایم! او میگوید: «شیخ اشراق یک فیلسوف کاملا ایرانی است که فلسفه ایرانی را مقابل فلسفه یونانی قرار داده است. خواهش من از شما این است که به شیخ اشراق اعتنا کنید». او به جملاتی عمیق و عجیب از سهروردی اشاره میکند: «سهروردی در جایی میگوید: وقتی قرآن میخوانی بانشاط و شاد باش و فکر لطیف داشته باش. قرآن را چنان بخوان و چنان فکر کن که فقط در شأن تو نازل شده است و فکر کن که فقط تو مخاطب خدا هستی.[اشاره به این جملات سهروردی: قرآن را باید با وجد و طرب و فکر لطیف بخوانی. قرآن را چنان بخوان که گویی تنها در شأن تو نازل شده است. این صفات را در جان خویش جمع بیاور و آنگاه از رستگاران خواهی بود] و در جای دیگر میگوید: دستخوش بازی الفاظ نشوید زیرا در قیامت که پردهها کنار میرود از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر کشتهشده الفاظ و سربریده عبارات هستند.[اشاره به این جملات سهروردی: بازی ندهد تو را اختلاف عبارات چرا که هنگامی که آنچه در قبور است بر انگیخته میشود و بشر در پیشگاه حقتعالی در روز قیامت حاضر میشود شاید از هر هزار نفر، نهصد و نود و نه نفر کشته عبارات و ذبحشده شمشیرهای اشارات، مبعوث شوند که خونشان بر گردن خودشان است. از معانی غافل شدند در نتیجه مبانی و اصول را گم کردند. حقیقت، خورشید واحدی است که با افزونشدن مظاهرش متعدد نمیشود. شهر یکی است و دروازههای آن گوناگون و راههای آن افزون] ما از صبح که بیدار میشویم درگیر الفاظ هستیم؛ هم مردم در مواجهه با ما مغالطه میکنند وهم ما در برابر دیگران مغالطه میکنیم… مغالطهها ما را پریشان میکنند و زندگی معنوی ما را تباه میکنند».
سهروردی در نگاه امام خمینی
امام خمینی از سهروردی با القابی چون شیخ مقتول، صاحب آثار نفیس و مصنفات عزیز، حکیم نورانی، موصوف به فهم معارف الهی و احیاکننده طریقه حکمت افلاطون، یاد کرده است. امام خمینی بر این باور است که این حکیم بزرگ اشراقی، میان فلسفه و ریاضیات نفسانی جمع کرده و از علمای بزرگ روح به شمار میآید، بنا بر نظر امام خمینی در هر قرن یک یا چند تن هستند که در ترقی کمال نفسی به مقام عقلانی میرسند، از جمله شیخ اشراق که وجود روحانی خود را دیده بود. امام خمینی به فلسفه اشراق کاملاً توجه داشته و گاهی اصطلاحات آنها را از جمله «نفوس اسفهبدیه» و «هیئات مظلمه» را به کار برده است. این گرایش امام به فلسفه اشراق را باید در بعد اخلاقی و عرفانی ایشان جستجو کرد. امام خمینی در نامه خود به میخائیل گورباچف، وی را به خواندن کتابهای سهروردی ازجمله کتاب حکمت اشراق دعوت کرده است، و اینکه هر موجود مادی به نور صرف که منزه از حس است، نیازمند میباشد و ادراک شهودی ذات انسان از حقیقت خویش، مبرا از پدیدههای محسوس خواهد بود.
امام خمینی با بهرهبردن از آراء و مبانی سهروردی در مواردی نیز به بررسی و نقد آنها پرداخته است از جمله:
۱- علم الهی: امام خمینی در بیان علم حقتعالی پس از ایجاد، با تقریر کلمات شیخ اشراق مبنی بر اینکه علم حقتعالی به صورت احاطه بر موجودات است، بر این مطلب تأکید دارد که در اشراقیون مناط علم تفصیلی به اشیاء را همان علم فعلی میدانند. امام خمینی نظریه شیخ اشراق و درحقیقت شامل دو بخش میداند؛ یکی اثبات علم فعلی خداوند به اشیاء و دیگری انحصار علم خداوند به اشیاء در علم فعلی. از نگاه امام خمینی، بخش نخست درست است؛ ولی بخش دوم که مستلزم انکار علم پیشین خداوند به اشیاست، درست نیست.
۲- عدم رجوع صفات الهی به یکدیگر: امام خمینی نظریه اشراق را مبنی بر اینکه سمع و بصر الهی به علم ارجاع داده نمیشود، بلکه علم به سمع و بصر برمیگردد، رد میکند.
۳- تناسخ: به اعتقاد امام خمینی شیخ اشراق باوجوداینکه به عالم برزخ اذعان دارد، معتقد است نفوس اشقیا پس از مفارقت از ابدان، برای اینکه تصورات جزئیه که موجب آلام و عذاب است بر ایشان حاصل شود، باید متعلق به اجسام فلکی شوند. به باور امام خمینی این سخنان ناشی از بیاطلاعی از تجرد مثالی است.
معرفی کتاب برای مطالعه
- سهروردی، یحیی، فلسفه اشراق سهروردی(گزارش حکمت اشراق، با تطبیق و نقد همراه با متن حکمة الاشراق)، بوستان کتاب قم، ۱۳۹۲ش.
- معلمی، حسن، فلسفه اشراق، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، ۱۳۹۸ش.
- یزدانپناه، یدالله، حکمت اشراق(۲ جلد)، تحقیق و نگارش: مهدی علیپور، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۹۸ش.
- یثربی، یحیی، قلندر و قلعه بر اساس زندگی شیخ شهاب الدین سهروردی، نشر قو، ۱۳۹۷ش.
- مجتهدی، کریم، سهروردی و افکار او، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۹۴ش.