داستان کار کردن با هوش مصنوعی دارد پیچیده میشود. پیشنهاد خود ChatGPT که کمک گرفتن از پایتون و کتابخانههای آن برای استخراج متن انگلیسی از داخل متن و انطباق معنایی و شمارش و این داستانها بود. ولی انتظار داشتم خود هوش مصنوعی مولد هم بتواند کاری انجام دهد. ابتدا شک کردم که شاید ابزار مناسبی برای این کار نباشد. ولی بعد که دیدم بسیاری از شرکتها در حال واگذار کردن کارهای محاسبات علوم داده به هوش مصنوعی هستند، نظرم برگشت. احتمالا روش استفاده من از هوش مصنوعی مولد کارآمده نبوده است.
پس تلاشهای بیشتری لازم بود. بدترین نتیجه وقتی بود که برای ChatGPT فایل ارسال کردم. میخواستم قدم به قدم از قسمت اول داستانی که نوشتهام با این عامل هوشمند روی فایلها کار کنم تا بتوانم نتایج را کنترل کنم. ولی یک ایراد مسخره پیش آمد. هوش مصنوعی در هر پیام بعد از ارسال فایل، دوباره فایلها را بررسی میکرد که هم وقت تلف میکرد و هم نیازی به این کار نبود. حتی پیام دادم که بابا لازم نیست و این فایلی که فرستادم را از حافظه پاک کن ولی گوش نمیکرد و خلاصه به بنبست رسید. چرا که در ادامه باید ۳۰۰ فایل برای قسمتهای جدید داستان و ۳۰۰ فایل هم برای مجموعه اطلاعات استخراج شده از داستان میفرستادم که این طوری کار کردن ناممکن بود.
تنها ایدهای که به فکرم رسید این بود که محتوا را در یک صفحهٔ وب بارگذاری کنم. این طوری شاید بشود کاری کرد. ChatGPT میتواند صفحات وب را بخواند و شاید این روش جواب دهد. با این حال باید آزمایش کنم و مطمئن نیستم چه اتفاقی میافتد.
از طرف دیگر مدلهایی مثل Claude را هم میتوانم آزمایش کنم تا نتایج را بشود مقایسه کرد. ولی حس میکنم هر جور هم پیش برود، باز باید بنشینم پای برنامهنویسی و کار را اصولی پیش ببرم. اصلا باید بنشینم مثل آدم این هوش مصنوعی مولد را یاد بگیرم تا بتوانم نتایج بهتری بگیرم. حس میکنم جای ندانستههایی خالی است و در تلاش برای انجام کاری هستم که اصول آن را درست بلد نیستم.
بگذریم که صبح پنجشنبه با پسرجان رفتیم باغ و کلی خاک جابجا کردیم. دارد کمکم فرهنگ کار را یاد میگیرد. گرچه فکر میکنم هنوز کند عمل میکند و باید شارژتر و سرحالتر از این باشد که هست.
خبر خوب هم آببندی قابلقبول استخر بود. دیوارهها را دو بار آبپاشی کردیم و قطعه بلوکهای که کمی از عایق استخری را به آن مالیده بودیم به خوبی آب را درون خود نگهمیداشت. شرایط خوب به نظر میرسید و امید که به زودی استخر را آب کنیم. در مسیر رفتن به باغ هم از یک فروش ماهی زنده، دو تا بچهماهی کپور گرفتیم و بردیم خانه و انداختیم داخل آکواریوم. حیواناتی آرام هستند و کاری به کار دیگران ندارند. ولی هنوز یک شبانهروز نگذشته یکی از آنها ناپدید شده است. شاید به سرنوشت شارک کوچک مبتلا شده باشد که از آکواریوم بیرون پریده بود. ولی هر چه گشتم پیدایش نکردم.
نکتهٔ جالبی که در فروش ماهی زنده دیدم، قزلآلاهای سفید زندهای بود که طرف داخل حوض انداخته بود و این رنگ را تا کنون ندیده بودم. رنگ این نژاد تقریبا به زرد تند میزد و نمای جالبی داشتند.
در برگشت به خانه هم وانتی که بوقلمون میفروشد را دیدم. ایستادم و شمارهاش را گرفتم تا یک نر چاق و چله برایمان بیاورد. حالا کارهای خدا را ببین که همین چند لحظه مادر یکی از بچههای باشگاه ووشو من را دیده بود و از همسرجان پرسیده بود که خریدید یا نه؟ عجب از همزمانی بعضی اتفاقات.
پنجشنبه شب فرصت خوبی دست داد که بنشینم با ChatGPT سروکله بزنم و تلاش کنم تا به عنوان یک دستیار هوشمند برای ویراستاری داستانهای آموزش انگلیسی قابل استفاده شود. ولی چندین مشکل داشتم. با این که توضیحات کاملی نوشتم ولی باز هم هوش مصنوعی بعضی نکات را درست درک نمیکرد و کاری میکرد که مطابق با دستورالعمل نبود. سعی کردم از گزینهٔ ساخت دستیار استفاده کنم. برای ساختن دستیار چند مشکل وجود داشت. تنظیمات ساخت دستیار را به درستی درک نمیکردم و چند بار از اول شروع کردم تا بالاخره بفهمم چه کار دارم میکنم. در نهایت بهترین نتیجهای که گرفتم این بود که دومین قسمت آموزش انگلیسی که دارای کلمات انگلیسی بود را به همراه فایل سوابق انگلیسی قبل از آن با قالب اکسل به هوش مصنوعی بدهم تا تغییراتی که لازم بود را در متن انجام دهد. کاملا آنچه گفته بودم را انجام نداد ولی به آن نزدیک شد. توانست عبارات انگلیسی را جدا کند و فهرستی ارائه کند. حالا باید با قسمتهای بعدی داستان جلو بروم تا مطمئن شوم که کارش را درست انجام میدهد.
ولی مشکلی که فعلا وجود دارد، محدودیت حساب کاربری پایه gapgpt.ir در ارسال فایل است. محدودیت تنها ارسال چند فایل را در روز اجازه میدهد و نمیگذارد درست و حسابی کار را پیش ببرم. فعلا با نسخه رایگان جلو میروم ببینم چه نتایجی میگیرم. شاید به جای ارسال فایل همان ایدهٔ خودم که محتوا را در یک صفحه وب بارگذاری کنم را پیش ببرم تا نتایج بهتری بگیرم.
پستهای دیگر وبلاگ:
بنایی و برنامهنویسی
در روزهایی که درگیر ساختوساز شدهام، کار با هوش مصنوعی دارد دوباره من را به سمت برنامهنویسی میبرد. چون بعضی کارها را نمیتوان به مدلهای زبانی سپرد
رنگ اپوکسی و پرورش کرم
در گیرودار سروکله زدن با هوش مصنوعی، یک تجربهٔ موفق با رنگ اپوکسی حالم را بهتر کرد. آشنا شدن با پروژهٔ پرورش کرم هم جالب و متفاوت بود. شاید رفتم سراغ پرورش کرم…
کمی موفقیت با هوش مصنوعی
برای ویراستاری دقیق متن کلی با هوش مصنوعی کشتی گرفتم تا به نتایج اولیه مناسبی برسم
سروکله زدن با ChatGPT
فکر نمیکردم توجیه کردن هوش مصنوعی مولد برای ویراستاری متن دوزبانه فارسی-انگلیسی اینقدر دنگ و فنگ داشته باشد
شلیک به هدف با هوش مصنوعی
بالاخره نشستم و جدی با هوش مصنوعی در مورد ویراستاری تخصصی دوره زبان انگلیسی بحث کردم و راهنمایی گرفتم
نمایشگاه کتاب با فروشی اندک
در یک روز سرد و بارانی نمیتوان انتظار داشت که در نمایشگاه کتاب فروش بالایی وجود داشته باشد