حالا که دفتر تمیز شده دیگر دلم نمیآید یک ذره کثیفش کنم. چای دم کرده بودم و از فنجان کمی روی سرامیکها چکید. اول گفتم ولش کن معلوم نمیشود. ولی بعد مثل یک مهندس وظیفهشناس پارچه برداشتم خشکش کردم. حس خیلی خوبی دارد این تمیزی دفتر و حالا تعجب میکنم چرا زودتر این کار را تمام نکردم راحت بشوم و با آرامش کار کنم. یک تحقیق دانشگاهی انجام شده که نشان میدهد وجود گردوخاک روی میز کار حس افسردگی به کارمند القاء میکند. حالا میبینم که واقعا درست گفته است.
سهشنبه رکورد جالبی در مقالهنویسی زدم. عملا یک پست وبلاگ بیشتر نرسیدم منتشر کنم. گر چه خبرها را خواندم و چند دست هم Clash of Clans بازی کردم ولی دو مقاله ۲۰۰۰ کلمهای هم نوشتم و ارسال کردم. همه منابعم هم انگلیسی بود. سرعت عمل خوبی بود و لذت بردم از کار کردن.
به خودم میگویم چرا با همین فرمان نمیروم سراغ تولید محتوای تخصصی و گرفتن نیروهای بیشتر و جذب پروژههای بزرگتر؟ شاید هم رفتم. فعلا شرایط جدید را تجربه کنم و یاد بگیرم ببینم چه میتوانم بکنم.
دیروز سر سوال من در مورد واژه «درنوردیدن» که میخواستم منفیاش را بدانم در گروه ویراستاران بحث مفصلی درگرفت. ولی آخرش هم هیچ فعلی که مثل این بتواند تخریب کردن و از روی چیزی رد شدن را روایت کند پیدا نشد. یکی از متخصصین گفت میتوانی بنویسی درننوردیدن ولی خیلی مرسوم نیست و معادلهای متعددی برایش هست.
شب با همسایگان در حیاط نشستیم و چای خوردیم و معاشرت میکردیم. ساعت ۲۱ که شد بلند شدم که بروم ضایعات گوشتی بخرم که فردا ببرم باغ و یکی از همسایگان هم با من آمد. تعجب کرد که تخممرغ سفید خریدم. گفت مگر خودتان تخممرغ محلی ندارید؟ گفتم چرا ولی اینها را میپزیم میدهیم به جوجهها و گاهی هم به سگ. بیشتر تعجب کرد.
کارهای چند روز اخیر هم جذاب بودند. هم نوشتن مقالات خیلی چسبید و هم حس کار کردن در محیطی جدید برایم تجربه خوبی است. اینقدر تنها و در دفتر اختصاصی کار کردم که حالا تجربه کار کردن در محیطی متفاوت برایم جذاب است. من سالها انفرادی کار کردم و حالا بنا به توصیههای مشورتی که گرفتم به سراغ کار کردن در یک محیط جدید رفتم. یکی از نکاتی که بسیار توجهم را جلب کرد تمرکز در محیط کاری بود. وقتی تنها هستم به کارهای متنوعی میپردازم و عملا روی یک پروژه به طور خاص فعالیت نمیکنم. در نتیجه عملکردم کاهش پیدا میکند. ولی این چند روزه با توان بسیار بیشتری کار کردم و حس رضایت بالایی داشتم. یادم میآید رکورد تایپ را در کافینت برای خودم به ۱۲۰ صفحه در یک روز رساندم. گر چه تایپ ساده بود ولی متن همراه با غلطگیری باید آماده میشد و از ۶ صبح تا ۱۱ و نیم شب طول کشید. یادش به خیر.
از جذابترین کارهای تحقیقاتی چند روز اخیرم بگویم که فکر نمیکردم تا حالا کفشی ساخته شده باشد که خودش بندها را سفت کند. ولی متوجه شدم نه تنها شرکت Nike از سال ۲۰۱۶ چنین کفشی ساخته بلکه نسخه قدیمی آن با دکمهای که دارد توسط استفاده کننده بند را محکم میکند و حالا در نسخه جدید کفش به طور خودکار بندها را محکم میکند. یک ابتکار عالی که نمیدانم چرا در کشور ما حتی در حد تبلیغ هم مطرح نشده است.
متوجه شدم همکار یکی از دفترهایی که در حال همکاری هستم و محتوا در سایت بارگذاری میکند، ماهیانه ۸ میلیون میگیرد. روزی ۸ ساعت هم باید وقت بگذارد. تازه گفت من از قدیمیها هستم که معنایش این است که حقوقم را بالا بردهاند. حالا من که نویسنده هستم و ۱۵ میلیون قرار است بگیرم، باید خوشحال باشم یا نه؟ یعنی نسبت این دو کار را چطور باید تفسیر کرد؟ ورود داده به سایت عملا کار آسانتری است. نویسندگی بسیار تخصصیتر و مشکلتر است. حالا این که من دو برابر کسی که صرفا داده در سایت وارد میکند، حقوق دریافت کنم به نظرم کمی مسئلهدار به نظر میرسد. گر چه در بازار کار ایران هم ظاهرا چندان بیشتر از این به نویسندگان پرداخت نمیشود. فعلا درگیر طراحی مذاکره هستم تا چطور با دو کارفرما صحبت کنم. هر یک ظاهرا میخواهند نیروی تماموقت جذب کنند و اگر بتوانم طوری مذاکره کنم که با هر دو کار را ادامه دهم بهترین فرصت را بدست آوردهام.
به مدیر شرکتی که در برج آرمیتاژ مشهد دفتر دارد گفتم که چشمم برای نزدیکبین مشکل دارد و با مانیتور روی میز به دردسر میخورم. تصویر تلویزیون دفتر را نشانش دادم که سه متری با من فاصله دارد. دوست نداشت قبول کند که کار من دورکاری بشود. ولی گفت میتواند تغییراتی ایجاد کند که من بتوانم راحتتر کار کنم. گفت قصد جابجایی به دفتر جدید دارند و آنجا شرایط بهتر خواهد شد.
بالاخره یک خبر جدید در سایت دانشجویانه کار کردم. خبر «۱۰ دوره رایگان دانشگاه MIT» که ابتدا ۱۱ دوره بود ولی متوجه شدم یکی از دورهها آرشیو شده و دیگر ارائه نمیشود. مدتی است به این نتیجه رسیدهام که کار کردن خبر خیلی به نفع سایت است و بازدید علاقمندان را بیشتر میکند ولی در عمل خبر کار کردن ساده نیست و پیدا کردن خبری که ارزش خبری متناسب با دانشجویانه داشته باشد زحمت دارد.
چهارشنبه داییجان دعوت به شام کرده بود. به مناسبت ولادت امام رضا (ع) هم یکی از اساتید دانشگاه دعوت شده بود. صحبتهای نسبتا جالبی در مورد اخلاق مناظره امام رضا (ع) داشت که بعضی مطالبش جدید بود. ولی به پرسش و پاسخ که رسیدیم باز رفتیم سر همان مسئله قدیمی که چطور دین را به نسل جدید معرفی کنیم. مشخص است که خانوادههای متدین در تربیت فرزندان به مشکل خوردهاند و نمیتوانند پاسخگوی سوالات بسیار نسل جدید باشند. من هم نقدی به سخنان دکتر سخنران جلسه گفتم که بنده خدا نتوانست دقیق پاسخ بدهد و من هم بیشتر بحث را کش ندادم. مشکلی که داریم همین است که زبان نسل جدید را اصلا بلد نیستیم و فکر میکنیم چون پاسخهایی در آستین داریم پس نسل جدید باید بدود بیاید دین ما را بپذیرد و به اجرا بگذارد. زهی خیال باطل.
الان متوجه شدم تاریخ امروز سه تا سه دارد :۱۴۰۳/۰۳/۰۳. یادم میآید زمانی اینقدر به این تقارنهای تصادفی توجه میشد و از آن معانی عجیب و غریب درمیآوردند که آدم میماند چه بگوید. فضای مجازی هم به تسخیر این چرندیات درآمده بود و هی مزخرفات درست میکردند و به خورد ملت میدادند. باز خدا را شکر که کمکم این فضا تغییر کرده و مطالبی اینقدر سطحی کمتر شده است.
پستهای دیگر وبلاگ:
آب سرد در حمام
سرد شدن ناگهانی آب در حمام چیزی نیست که بتوان با آن کنار آمد. به ویژه اگر همان لحظه پکیج قاطی کرده باشد
بهینهسازی کارهای دفتر با مدیربازی
وقتی حتی نمایشی حس مدیریت و کارمندی را تمرین کنی میتوانی نتایجی بهتر از روزهایی بگیری که بدون طرح و برنامه در دفتر وقت میگذرانی
امیدی که زنده شد
آدمی به امید زنده است و اگر تلاش و سختکوشی نباشد، آرزوها را باید خاک کرد
تقویت طراحی وب
با مرور کردن درسهای قدیمی در طراحی وب دارم بهتر میشوم و تعجب میکنم که چرا قبلا به درستی همه چیز را مرور نکرده بودم
بازگشت به نویسندگی
وقتی دورهایت را بزنی و برگردی سر کار قبلی، حسی از آرامش و امید در تو زنده میشود
برند شخصی و آیندهٔ دنیای مدرن
پیشبینیها از دنیای آینده میگویند که برند شخصی داشتن یک مزیت انکارناپذیر خواهد بود.