شما هم به قانون جذب علاقمند هستید؟ تابلوی کائنات دارید یا هر روز را بر نکات مثبت و کلیدی متمرکز میشوید؟ مراقبه میکنید و در آرامش ذهنی، خوشبختی، ثروت و کامیابی را جستجو میکنید؟ تا کنون چقدر موفقیت کسب کردهاید؟ خیلی کم؟ خوب پس ادامه مطلب را بخوانید.
قطعا شما نیز کتاب پرفروش راز اثر راندا براین را دیدهاید. شاید فیلم آن را تماشا کرده باشید یا در سخنرانی حول این کتاب شرکت کرده باشید. این کتاب مدتی در صدر کتب پرفروش قرارداشت. به زبانهای بسیاری ترجمه شد. از روی آن مستندهای مختلفی ساخته شد و حسابی سر مردم دنیا را گرم کرد! و این بازی هنوز هم ادامه دارد.
در این کتاب به شکلی مهیج به شما نشان داده میشود که قانون جذب چگونه میتواند زندگی شما را متحول کند. کافی است هر روز به طور جدی بر خواستههای مثبت خود متمرکز شوید و نتیجه را شاهد باشید که چگونه به سمت شما خواهد آمد! از روی این کتاب فیلمی هم ساخته شده که دست بر قضا صدا و سیما هم آن را پخش کرد و مدتها همه را به خودش جلب کرده بود.
خوب شما چه فکر میکنید؟ این قانون درست است؟
یک خطای خطرناک
در واقع اگر قانون جذب بدین شکل درست باشد، پس هر پسری باید با دختری که عاشق او شده ازدواج کند! زیرا هیچ احساس انسانی تا کنون قویتر از عشق شناخته نشده است که بتواند تمام فضای ذهنی یک فرد را به مانند عشق پر کند. یک عاشق ۲۴ ساعته در فکر عشقش است ولی عملا میبینیم که بسیاری از این عشقها به نتیجه نمیرسند و دختر را به یکی دیگه میدهند برود!
میتوان مثالهای بسیار دیگری هم زد. مادرانی که عاشق بچهدار شدن هستند، مدیری که در حسرت ارتقا لهله میزند، کشاورزی که منتظر رسیدن محصولاتش است، جوانی که بیکار است و شب و روز بدنبال کار میگردد و هزاران مثال دیگر که شب و روز به هدف خود میاندیشند ولی قانون جذب گویا آنها را نمیبیند!
خوب پس اگر قانون جذب در مواردی مانند عشق که ایدهآلترین شرایط را دارد، جواب نمیدهد، پس کجا باید منتظر آن باشیم؟ آیا این قانون یک رویای شیرین نیست؟
مشکلات منطقی
حقیقت این است که کتابهایی مثل راز، در واقع نوعی بیان آرزوهای ما هستند. این کتابها هر چقدر هم که خوب و هیجانانگیز نوشته شوند، در حقیقت مطالبی سخیف و غلطانداز دارند و از طریق مثالهای رویایی سعی دارند ذهن ما را به سمتی جهتدهی کنند که بتوانند ایده خود را به کرسی بنشانند.
اگر کمی فکر کنیم وجود چنین قانونی خود میتواند به هم زننده اساس هستی باشد. برای مثال اگر قرار باشد با تنها فکر و امید و این قبیل چیزها هر کسی به هدفش برسد، در مورد اهداف متناقض چه بدست خواهد آمد؟ لابد کسی موفقتر است که بیشتر بر ذهنش متمرکز باشد! برای مثال صدها دونده در سراسر دنیا در تیمهای ملی امیدوارند در المپیک برنده شوند. ولی تنها ۳ نفر از آنها مدال خواهند گرفت. عملا میبینیم که نقش استعداد و برنامه منظم و استمرار و شکیبایی در قهرمانی خیلی بیشتر از استفاده از فرمولهایی مانند راز است!
قوانینی مانند راز در واقع سعی دارند دنیای سخت و واقعی را فانتزی و زیبا جلوه دهند. شاید هم ابزاری هستند برای پولدار شدن عدهای! مثل کسی که کتابی نوشت در مورد ۱۰۰۰ راه پولدار شدن و در انتهای کتاب به عنوان آخرین راه حل نوشت: «کتابی بنویسید در مورد ۱۰۰۰ راه پولدار شدن».
پس راز واقعی چیست؟
راز واقعی که همه افراد موفق و کارآفرینان برتر و قهرمانان دنیا به آن اعتقاد دارند، ربطی به شانس و استعداد و قوه خوشبینی و غیره ندارد. بلکه راز مشترک آنها تلاش و استمرار در رسیدن به هدف در دراز مدت است! در مصاحبه با بسیاری از بزرگان آنها گفتند که اعتقادی به شانس ندارند و هیچ وقت دوست نداشتند در یک قرعهکشی بزرگ برنده شوند بلکه همیشه تلاش کردند روی پاهای خودشان بایستند! یادمان باشد نگذاریم کتابهایی مثل راز ذهن ما را سالها با تصوراتی رویایی مسموم کنند!
حکایت جالبی هم در مورد سقراط هست که خوب است اینجا ذکر شود. روزی جوانی به نزد سقراط رفت و راز موفقیت را از او پرسید. سقراط او را به کنار رودخانه برد و از او خواست نزدیک آب بروند. ناگهان جوان را در آب انداخت و سرش را محکم زیر آب نگه داشت. جوان دست و پا میزد ولی حریف قدرت سقراط نمیشد. پس از آن که حسابی دست و پا زد سقراط رهایش کرد. جوان بلافاصله سرش را بیرون آورد و نفس عمیقی کشید. سقراط با لبخند معروفش پرسید آن زیر به چه فکر میکردی؟ جوان گفت هوا. سقراط گفت با تمام وجود مشتاق چه چیزی بودی؟ جوان باز هم گفت هوا. سقراط گفت هر زمان این چنین خواهان موفقیت باشی حتما بدان دست خواهی یافت.
شاید منطقیتر این باشد که شما هم رویاهای شیرین را کنار بگذارید و آماده شروعی پرانرژی و تازه باشید. حاضرید؟ پس همین الان حتی با گامی کوچک شروع کنید.
یادتان باشد، اشتیاق شما عامل اصلی است و این اشتیاق باید شما را به حرکت درآورد. راز دیگری در کار نیست.