دیجیتال مارکتینگ با دیوار

   بالاخره طلسم چندماهه شکست و قسمت جدید دوره «آموزش انگلیسی با داستان» را برای ویراستار فرستادم. حالا ۱۵۸ قسمت ویراستاری شده از ۳۰۰ قسمت برنامه‌ریزی شده را آماده داریم. جالب آن که در Threads‌ در مورد آن نوشتم و یک یادداشت پیچیده دریافت کردم. طرف فلسفه و تئوری و همه‌ چیز علمی که ما اصلا بر چه اساسی داستان نوشتیم برای آموزش زبان را می‌خواست.

پیام مربی زبان
پیام مربی زبان

بیشتر که کنترل کردم دیدم طرف روان‌شناسی زبان است که نمی‌دانستم چنین رشته‌ای هم داریم. جستجویی زدم و فهمیدم ترکیبی است از روان‌شناسی و زبان‌شناسی که فرآیندهای شناختی زبان را مطالعه می‌کند. خودم که استقبال می‌کنم چنین متخصصی در مورد طرح نظر بدهد.

طرف روان‌شناس زبان بود
طرف روان‌شناس زبان بود

   سوتی بزرگ هفته هم به پادکست دانشجویانه مربوط بود. بالاخره با ایمیل‌بازی مشکل غیرفعال شدن پادکست حل شد. ولی متوجه شدم انتهای فایلی که برای قسمت صفر فرستاده‌ام یک موسیقی ۲ دقیقه‌ای طولانی هست. خب چرا قبلا متوجه نشده بودم؟ رفتم پروژه را دوباره چک کردم و چند ایراد دیگر هم پیدا کردم و فایل را دوباره ضبط کردم و در شبکه‌ها هم تبلیغ زدم. فعلا که ۳ فالوئر دارم و ۹ بار شنیده شده‌ام. معمولا پادکست به کندی رشد می‌کند و این هنوز اول ماجرا است. باید صبور بود.

بازدید از قسمت صفر پادکست دانشجویانه
بازدید از قسمت صفر پادکست دانشجویانه

    خبر ورزشی سال هم این بود که شالبند مشکی ووشو در رشته تای‌چی‌چوان را گرفتم. حالا یک شاگرد حرفه‌ای هستم و اگر خوب کار کنم می‌توانم در عرض ۱-۲ سال برای دان یک آزمون بدهم. گر چه سال‌های جوانی را در بیرجند هدر دادم و ورزش درستی نکردم. ولی خب هنوز هم با امید به تلاش ادامه می‌دهم.

   استرس جدیدم جوجه بلدرچینی است که در دستگاه تلاش می‌کند از تخم بیرون بیاید. برای امتحان یک تخم بلدرچین هم در دستگاه گذاشتم و یک روز است که دارد زور می‌زند تخم را بشکند ولی هنوز فقط یک خط کوچک در دیواره انداخته است. گاهی این طفلکی‌ها در تخم گیر می‌کنند و متولد نمی‌شوند. امیدوارم این یکی بیرون بیاید.

   بالاخره دیجیتال مارکتینگ را با آزمایش آگهی در دیوار شروع کردم. یک آگهی زدم که دانشجویان سال اولی را آموزش می‌دهم. روز اول ۹۸ بازدید خورد و ۴ تماس داشتم. یکی برای همایش پیام داده بود و یکی دانشجوی کارشناسی ارشد بود که آدرس گرفت بیاید دفتر. حس خوبی داشتم که لااقل دو سرنخ خوب از این تبلیغ بدست آمد. ولی امروز که چک کردم دیدم اووه، تبلیغم دفن شده زیر ده‌ها تبلیغ پله شده یا نردبان شده. سایت دیوار برای نمایش بهتر تبلیغ یک پولی می‌گیرد و آن را پله یا نردبان می‌کند که بیشتر دیده شود. ولی حالا رقابت بالا گرفته و همه آگهی‌های آموزشی را نردبان می‌کنند. نتیجه هم این که امروز ۱۰ بازدید کننده داشتم. عملا آگهی به فنا رفته مگر این که برایش کاری بکنم.

آمار بازدید از تبلیغ در دیوار
آمار بازدید از تبلیغ در دیوار

   سه‌شنبه به عزم برگرداندن سیستم آبیاری درخت‌ها به ویلا رفتم و دم در با قبض آب میلیون مواجه شدم. مشخص نیست چرا ۶۵ متر مکعب مصرف آب ثبت شده است. با مدیر عامل تماس گرفتم و قرار شد جمعه کنترل شود. ولی در ویلا نصف درخت‌ها را بیشتر نتوانستم آب دهم و هوا تاریک شد. ناچار برگشتم ولی حس خوبی داشتم. هم این که مرغک جدید ۲ تخم گذاشته بود، هم این که بلدرچین‌ها سه تخم گذاشته بودند. ولی ضد حال اینجا بود که دیدم بلدرچین‌ها هم یاد گرفته‌اند تخم بشکنند و بخورند و باید مراقب باشم. بدتر این که در اثر یک اشتباه جزئی ۲ تخم مرغ جدید را هم شکستم و مجبور شدم بدهم به سگ. گرگی هم کیف کرد و انداخت بالا.

   درخت‌های آلو بخارا تقریبا همه میوه‌ها را رسانده‌اند و تقریبا ۴ کیلو چیدم. بقیه هنوز سفت بودند و شاخه را رها نمی‌کرند. آلوی باغ شیرین است و آن طور که همسرجان دوست دارد ترش نیست. دارند از بیرجند برمی‌گردند که گفتم آلوی بیرجندی بخر. ولی گفتند یک ماه دیگر به بازار می‌رسد و می‌ماند تا یکی از آشنایان زحمتش را بکشد.

   خانهٔ بیرجند را هم دوباره آگهی کردم. حالا کلی تماس داشتم ولی فقط آدرس گرفتند و یکی زنگ زد. تا چه شود. مدیریت سرمایه هم واقعا کار وقت‌گیری است. به خصوص که دم دست نباشد و درگیرکننده باشد.

   بالاخره کتاب «ای‌کاش وقتی بیست ساله بودم می‌دانستم» اثر «تینا سیلیگ» را تمام کردم. کتاب خیلی خوبی بود و در قسمت معرفی کتاب دانشجویانه معرفی‌اش خواهم کرد.

ای کاش وقتی بیست ساله بودم می‌دانستم
ای کاش وقتی بیست ساله بودم می‌دانستم

   قسمت اول مستند «چگونه دیکتاتور شویم» را هم دیدم. فکر نمی‌کردم جذاب باشد و از سر بیکاری تماشا کردم. ولی لذت بردم و می‌روم قسمت‌های بعدی را هم می‌بینم.

   مهم‌ترین اقدام هفته هم خانه‌تکانی جدی دفتر بود. وقتی دانشجوی کارشناسی ارشد آدرس گرفت، گفتم باید دفتر را به شکلی تغییر دهم که مناسب برگزاری کلاس و جلسه شود. از اول صبح افتادم به جان دفتر. هر چه به نظرم اضافی بود را خارج کردم و یک گردگیری و تی اساسی و حالا حسابی برق می‌زند. حالا که قرار شد دفتر را تمدید کنم، آن آکواریوم بزرگ را هم می‌خواهم ماهی بیندازم. هنوز فکر نکرده‌ام چه جور ماهی‌ای باشد. باید تصمیم بگیرم.

دفتر تمیز و مرتب دانشجویاه

پست‌های دیگر وبلاگ:

تخلیه دفتر کار

دفتر پَر

بالاخره قرار شد دفتر را تخلیه کنیم و برگردیم به آغوش گرم خانواده. امان از اجاره‌های سنگین که نمی‌گذارد آدم نفس بکشد

ادامه مطلب »
مصاحبه شغلی مسخره

مصاحبه شغلی مسخره

گاهی که در مصاحبه‌های شغلی شرکت می‌کنم حس می‌کنم خیلی بیشتر از مصاحبه‌کننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content