اتفاق بانمک هفته هم جور شدن جوجه و بلدرچین با هم بود. یک بلدرچین کتک خورده و مریضاحوال را از باغ آوردم و در قفس نگهداشته بودم. قصد داشتم بفرستمش به قابلمه ولی یک جوری دلم نمیآمد. سبب خیر شد که تعلل کردم و وقتی جوجهٔ جدیدی به دنیا آمد، اینها کنار هم بامزه شدند. جوجه میرود زیر بال و پر بلدرچین گرم میشود. او هم با این که نر است ولی از این جوجه نگهداری میکند. حالا با به دنیا آمدن یک جوجهٔ دیگر، باید برای هر دوی اینها پدری کند. این بازی ادامه پیدا کرد و الان دارد چند تا جوجه را سرپرستی میکند. جالب است وضعیت اینها و ایدههای جدیدی به ذهنم وارد کرده است. در همین عکس هم یک جوجه تازه به دنیا آمده زیر پرهای بلدرچین است که نمیتوانید ببینیدش.

اخیرا مدیرعامل OpenAi اعلام کرده است که به زودی با کمک هوش مصنوعی میتوان شرکت میلیارد دلاری تأسیس کرد. این نقلقول بحثهای متفاوتی را رقم زده است ولی در ماهیت اصلی این صحبت چیزهایی نهفته است که واقعا جای نگرانی از یک سو و خوشحالی از یک سو دارد. شخصا فکر میکنم باید حتما از این رویکرد استفاده کنم. من اصولا آدم معطلکن و کندکاری هستم و با این که خلاقیت بالایی دارم، در اجرا کند هستم و در تصمیمگیری سختگیر و در نتیجه بدون دستاورد.
جمعه به تعطیلی گذشت. بازی، سر زدن به ویلا با خانواده و آبگوشتی که خیلی چسبید. آب دادن درختها و باز هم نبودن تخممرغ در قفس صنعتی که ماندهام اینها کجا میروند. این بار به موجود مشکوکی که مرتبا در اطراف باغ فضولات میریزد شک دارم. پس دور و بر قفس صنعتی را محکمکاری کردم تا شاید جلوی این مهاجم مزاحم گرفته شود. در چند بازدید بعدی هم مطمئن شدم که دور و بر قفس را کاملا درست پوشاندهام و جلوی رسیدن مرغ به تخممرغ را هم گرفتهام. ولی باز هم تخمها خورده میشوند که دارم شک میکنم که نکند موش خرمایی که از زیر نقب زده میآید سراغ تخممرغ. وضعیت وقتی بدتر شد که مشخص شد که تخم بلدرچینها را هم به تازگی برمیدارد و ماندهام در این غم که این تخمها کجا غیبشان میزند.
بالاخره برای دخترجان سرویس گرفتیم و دیگر لازم نیست نگران رفتن وبرگشتن عزیز دل به مدرسه باشم. روی همین فرمان باید بروم جلو و به تدریج وقت خیلی زیادی را آزاد کنم و به کارهای مفید بپردازم. باید هر چقدر که بتوانم بیشتر و بیشتر مدیریت موفق را عملیاتی کنم.
اخیرا با خانواده فیلم «نگهبان شب» را دیدیم. نکتهٔ جالب ایدهٔ خاص کلاهبرداری بود که این فیلم به آن پرداخته بود. همچنین سادهدلی شخصیت اصلی فیلم برایم خیلی جالب و جذاب بود. بازی روان و زیرپوستی خوبی هم ارائه کرده بود.

در مورد طراحی وب هم یک پروژه از یکی از همسایگان گرفتم که یک روز بعد کنسل شد. فکر میکنم محاسبه ایشان برای هزینههای پروژه بسیار کمتر از پیشنهاد من بود. با این که سعی کردم مبالغ را دست پایین بگیرم ولی فایدهای نداشت. اگر مشتری دنبال مبالغی بسیار اندک باشد نمیتوان کاری کرد و بهتر است که پروژه را منتفی کنیم. به خصوص که در عالم همسایگی هم این تبدیل به یک چالش خواهد شد. ولی همین پروژه کمک کرد که مسیر برای مذاکره در یک پروژه جدید فراهم شود. یکی دیگر از همسایگان به من گفت که یکی از آشنایان او قصد سفارش پروژه طراحی سایت دارد. ولی این هم پرید چون مشخص شد طرف جدی نبوده و یک چیزی گفته است.
مذاکره با یکی از دانشگاههای کوچک مشهد هم ادامه دارد. اگر نمیخندید از روزی که این صحبت را شروع کردم، بیش از ۱۰ روز موفق نشدم یک جلسه ساده شرکت کنم. چون شخص تأثیرگذار در این قضیه فعلا معاون امور دانشجویی است که مرتب یا تدریس در کلاس دارد، یا سفر رفته است و یا درگیر دانشجویان است. عملا این سبک مدیریت نمی تواند کارآمد باشد. بالاخره سهشنبه موفق به دیدن مدیر مربوطه شدم و تا اینجا که همه چیز خوب پیش رفت. حالا باید منتظر طرح موضوع در جلسه هیئت رئیسه باشم و امیدوارم نتایج خوبی داشته باشد. ضمنا مدیر مربوطه هم آدم حسابی بود و دلسوز و مهربان با دانشجویان. فعلا که گفتند کتاب ۲۰۰ صفحه و طولانی است و چند جلسه آموزشی هم زیاد است. فکر کنم یک چیزی در مایههای نیم ساعت سمینار را بیشتر مطلوب میدانند تا آموزشی درست و درمان. امان از این نسل جدید کمحوصله.
سهشنبه که به باغ سر زدم چند اتفاق متفاوت افتاد. یکی این که گرگی شروع کرد به کندن زمین و دیدم که خیلی بو میکشد. جلو رفتم دیدم سوراخ موش پیدا کرده است. کمی کمکش کردم و آخرش یک موش و یک بچه موش بیرون کشید و خورد. باز هم میکند ولی موش سوم فرار کرد. بعد از آن هم باز میکند ولی ظاهرا دیگر چیزی گیرش نیامد چون بخشی از تونلی که موش کنده بود از زیر قفس مرغها رد میشد. این طوری که میبینم بعد از این باید زیر قفس مرغها را یک لایه سیمانکاری کنم تا کمتر این موجودت بتوانند وارد شوند.
وقتی این وضعیت را دیدم، من هم برای بهسازی قفسها آستین بالا زدم. قفس بلدرچینها را دوباره تنظیم کردم و جای قفس چوبی جوجهها را تغییر دادم و جعبه چوبی قدیمی را هم کنار گذاشتم. حالا کمی بهتر شده است. دور محل تخمگذاری مرغ قفس صنعتی را هم با هبلکس پوشاندم ببینم بالاخره میتوانم تخممرغها را نجات بدهم یا نه.

در یکی از سایتهای ترجمه آنلاین، آزمون مترجمی دادم. بعد از یک آزمون سخت و پیچیده گفت که شما امتیاز لازم را نیاوردید و باید دوباره شرکت کنید. جالب این که برای ترجمه انگلیسی به فارسی درخواست داده بودم ولی آزمون شامل ترجمه فارسی به انگلیسی هم میشد. به همین دلیل کلی وقتم را گرفت و تعداد زیادی سوال جواب دادم ولی نتیجه نگرفتم. مشخص نیست چرا با این که در ابتدای ثبتنام آزمون، گزینه سوالات فارسی به انگلیسی را رد کردم، باز هم در آزمون آمده بود. خب لابد طراح آزمون مرض داشته یا شاید پولی که از آزمون میگیرند، با رد کردن ملت بیشتر میشود و اینها هم از خدایشان است.
مدیر ساختمان هم اطلاع داد که دفتر را تخلیه کنیم. گفت تمدید نمیکند چرا که همسایگان روی قیمت تمدید حرفهایی زدهاند و مبالغی خیلی بالاتر از چیزی که مشخص شده را انتظار دارند. خب حداقل خیرش این بود که خیالم راحت شد. حالا برمیگردم به خانه و چند ماهی هم شاید دیگر دنبال کار نگردم و فقط بنشینم به یاد گرفتن و نمونه کار زدن و این چیزها. از نظر روحی به یک استراحت مطلق احتیاج دارم که دستنیافتنی است.
چاپگر دفتر را بردم سرویس که ۲ میلیون و خردهای هزینهاش شد. وقتی تعجب کردم که تعمیرکار گفت این چاپگر الان حدود ۲۷ میلیون تومان قیمت دارد. خب من به قیمت ۳۵۰ هزار تومان خریده بودمش و اصلا انتظار نداشتم چنین رشد قیمتی کرده باشد. نکتهٔ جالب دیگر این که تعمیرکار گفت معمولا با عوض شدن چیپ داخل چاپگر باید ویندوز را عوض کنید. ولی ویندوز ۱۱ مثل بچه آدم چاپگر جدید را شناخت و کار کرد. این هم یک مزیت دیگر ویندوز ۱۱ و قابل توجه دوستانی که لج میکنند و هنوز از ویندوز ۱۰ به این نسخه مهاجرت نکردهاند.
پسرجان هم در مسابقات کشوری درون سبکی ووشو دو مدال نقره گرفت. مربیاش معتقد بود یکی را باید طلا میگرفت و ناداوری باعث دوم شدنش شد. هر چه که بود برایش تجربهٔ خوبی بود.

پستهای دیگر وبلاگ:

سرمایهگذاری گوسفندی
بالاخره دستگاه جوجهکشی ۲۰۰ تایی خریدم. ۶ عدد هم تخممرغ کوشن گرفتم که جایگزین ۶ تخممرغ برهمای بدون نطفهٔ قبلی شدند. دستگاه قدیمی را

سختی پول خرج کردن
بودجه که محدود باشد، نمیتوان آزادانه عمل کرد. باید دقیق همهچیز را به حساب بیاوری تا ناگهان دستت خالی نشود و چرخ کارها از حرکت نایستد

هوای سرد و بتن سقف
در گیرودار بنایی، برخورد کردن با جبههٔ هوای سرد دردسری جدی است. کار را تعطیل میکند و بتنها را خراب

سعدیخوانی و سرمایهگذاری
تصمیم برای یک سرمایهگذاری جدید کار پیچیدهای است. همه چیز از نو شروع میشود و باید دقت کرد

یک تصمیم فلسفی
کافی بود در یک گردهمایی فلسفی شرکت کنم تا نکتهای عمیق از تمایل قلبی به فلسفه در خودم کشف کنم

استرس مایکروسافت اکانت
بیش از ۴۰ گیگ دیتا آپلود نکردی که بفهمی استرس از دست دادن اکانت مایکروسافت ۳۶۵ چقدره