در چند روز اخیر اینقدر در ویلا کار کردم که بدن درد گرفتم. دیشب اول ماهیچهٔ دوقلوی پای راست درد میکرد و صبح که بیدار شدم نوبت پای چپ بود. با نرم دویدن در حیاط هم خوب شد ولی در کل فشار زیادی به خودم آوردم.
ماجرا از پیشنهاد یکی از آشنایان شروع شد که گفت مقداری هبلکس و آجر دارد که میتواند بفرستد ویلا و برای ساختن یک انباری هم کافی است. غیر از آن هم یک سمپاشی دور دوم درختان و کاشتن نشاهای فلفل و گوجهفرنگیهای مانده و از این مدل کارها بود که حسابی هم وقتم را گرفت و هم خستهام کرد. چند روز اخیر بیشتر صبح رفتهام و عصر برگشتهام. از نظر روحیه خوبم ولی از نظر جسمی کمی به خودم فشار آوردم. مثلا کمرم ناگهان میگرفت و ول میکرد که نشان از فشار کاری زیاد داشت.
این روزها هوا به شکل ناگهانی طوری گرم شد که این حیوانگ گرگی این طوری پرید توی آب چالهٔ درخت تا خنک شود.
دیروز لولهکش آوردند و آب قطعه کناری که دیواری بین ما و آن نیست را جدا کردند. پدرخانم قصد دارد تفکیک کند و دیوار بکشد و این تازه اولین قدم است.
سمپاشی دور دوم هم زیر آفتاب خیلی خستهکننده بود ولی برای درختان خیلی خوب شد. دوباره بعضی درختها با طغیان آفت روبرو شده بودند و با این که بارها در هفتهٔ اخیر باران باریده بود ولی انگار زور آفت بیشتر بود. با کمپرسور و پیستوله سمپاشی کردم خیلی هم خوب جواب داد. فقط در یکی دو تا از درختها دیگر سم به شاخههای خیلی بالا نمیرسید که خوشبختانه آفتی هم نداشتند و مشکلی نبود.
در چند روز اخیر هم ۶ جوجه به دنیا آمدند که یکی از آنها مردنی است. گویا هر جوجهای که دیر از تخم بیرون میآید با همین مشکل روبرو است و ضعیف است و ضدحالترین نشانه هم لنگ زدن جوجه است. بعد هم با طی یک دوره اعصابخردکن که یکسره با صدای بلند جیکجیک میکند و نمیتواند درست راه برود میمیرد. خب شاید بهترین گزینه این است که بدهمش به گرگی یک لقمهٔ چپش کند. لااقل به یک حیوان کمک میشود و دیگری هم کمتر زجر میکشد.
این بار به جوجههای تازه متولد شده آب قند ندادم. خیلی هم سرحال و خوبند. جیک و جیک زیادی هم ندارند و مثل بچههای خوب دور هم جمع میشوند و با هم میخوابند و غذا میخورند و حس میکنم این قضیهٔ آب قند هم از چرندیات آزمایشگاهی است که الکی باور کرده بودم و نیازی به آن نیست.
از زمانی که کار فریلنسری قبلی منتفی شد، خیلی رزومه ارسال کردهام. بیشتر را در جابینجا و تعدادی هم در یک کانال تلگرامی استخدامی مشهد. فعلا یک کار دورکاری تولید محتوا نصفه و نیمه پیش رفته و برای مصاحبه برای کار دوم هم هماهنگ کردم. البته این دومی ساعت کاری طولانی دارد که امیدوارم بشود یک کارش کرد.
بالاخره طلسم «دوره زبان انگلیسی با داستان» شکست و قسمت ۱۵۹ را نوشتم و تکمیل کردم. ولی وقتی ارسال کردم متوجه شدم قسمت ۱۵۸ را هم برای ویراستار نفرستادم و اول آن را فرستادم. یکی از مشکلات تولید این مجموعهٔ آموزشی این است که نمیتوان کل مجموعه را نوشت و بعد برای ویراستار ارسال کرد. دلیلش هم خیلی فنی است. در این دوره هر واژه یا اصطلاح تا ۱۰ بار تکرار با ترجمه میآید و بعد به ذهن مخاطب واگذار میشود. در نتیجه نمیتوان چندین قسمت را با هم برای ویراستار فرستاد. زیرا اگر تغییری بدهد باید این تغییر به شکل آبشاری به بقیه قسمتها اعمال شود که کار را بسیار پیچیده و سخت میکند.
به دلیل همین مشکلات است که افتادهام دنبال یادگیری پایتون و مدلهای زبانی را میخواهم یاد بگیرم تا بتوانم آموزش هوشمند انگلیسی را بسازم. به شکلی که حتی تولید قسمتهای بعدی داستان هم راحتتر از آن باشد که در حال حاضر انجام میدهم. با روش فعلی تولید هر قسمت بین ۲ تا ۳ ساعت وقت میگیرد و مکافاتی است در نوع خودش.
بالاخره سیمکارت بینالمللی را هم دوباره راهانداختم. آخرش بردمش به تعمیرات موبایل تا تنظیمات رومینگ رایتل را رویش انجام دهد و راه افتاد. حالا چرا رایتل مثل آدم تنظیمات را روی سایتش نگذاشته که امثال من که به سایت مراجعه میکنیم کار را درست انجام دهیم را نمیدانم. مرض دارند انگار که حتما ملت بروند به تعمیرات موبایل پول بدهند. حالا باید فکری جدیتر هم برای درآمدهای دلاری بکنم. شاید پایتون را که جلو ببرم راحتتر بتوانم از این مسیر پول بگیرم. خدا عالم است.
اخیرا در پادکست «کار نکن» مطالب جالبی یاد گرفتهام. یکی تأکید جالب کلیه مهمانان بر نقش زبان انگلیسی در پیشرفت شغلی بود که با این سادگی و صراحت و در عین حال کاربردی بودن جایی مطرح نشده بود. دیگری هم نکاتی که در مورد رها کردن دانشگاه، تغییر دادن رشته، رفتن به سراغ شغل کاملا غیرمرتبط با تحصیلات دانشگاهی و امثال آن بود. به نظر میرسد این پادکست میتواند واقعا کمک خوبی به بسیاری از افراد در مورد مسائل شغلی بکند.
شروع یادگیری Python هم با دو مسیر شروع شد. یکی اپلیکیشن بامزهٔ Mimo که گام به گام آموزش میدهد. دیگری هم دورهٔ آموزش Python که توسط گوگل ارائه شده است. گر چه یک گیر کغ داد که شما Developer نیستید و این آیدی Eligible نیست و از این لوس بازیا که فعلا دارم جلو میروم ببینم ول میکند یا نه. راحتی کار این است که اگر بخواهید با ترجمهٔ هوش مصنوعی میتوانید دوره را بگذرانید و اگر زبان انگلیسی را خوب نمیدانید، در عمل با سرعتی کمی کندتر میتوانید جلو بروید.
بدترین اتفاقی که دست از سرم برنمیدارد قطع و وصل شدید اینترنت دفتر است. انگار مودم مریض است. به توصیه یکی از دوستان امروز تنظیماتش را کمی دستکاری کردم و امیدوارم بهتر شود. بیچاره میکند آدم را تا یک کاری انجام بدهی بارها قطع و وصل میشود.
امروز کتاب «ای کاش قبل از ۲۰ سالگی میدانستم» را میخواندم. واقعا کتاب خوبی است. تمامش کنم حتما یک خلاصه از آن را در دانشجویانه مینویسم و توصیه میکنم همه بروند بخوانند.
سریال پادکست گوش دادن هم به شرایط جدیدی رسیده است. پادکست آموزش زبان نصرت ناگهان پاک شده یعنی کل اپیزودهای داخل آن را پاک کردهاند. قبلا هم برایم عجیب بود که چطور این موسسه اجازه داده این دوره را رایگان در اینترنت همه گوش کنند. پادکست جدیدی که شروع کردم هم «کتابباز» بود. گر چه ناقص است و کل قسمتهای این برنامه را در خود ندارد. پادکست کتاب «جزء از کل» اثر «استیو تولتز» هنوز ادامه دارد و تمام نشده است. در فصل پنجم به جاهای جالبی رسیده که اصلا فکرش را نمیکردم سیر وقایع داستان به اینجا برسد. هنوز هم همان لحن سرد و سیاه را دارد ولی در مجموع جذاب است.
بالاخره بعد از مدتها یک شاگرد قدیمی به سراغم آمد تا مشاوره بگیرد. هزینه دانشجویی اعلام کردم و بنا است فردا شب جلسه اول مشاوره باشد.
پستهای دیگر وبلاگ:
شروعی نو با برنامههای نو
با تامین سرمایه کوچک از فروش ماشین حالا برنامههای حرفهای را باید دنبال کرد. یادگیری، کارآموزی و فعالیتهای حرفهای
دوست دختر سگ
از قدیم هم گفتهاند کسی که اخلاقش مثل سگ است را زن بدهید خوب میشود. ما هم امتحان کردیم و درست جواب داد.
پایان خوابهای آشفته
وقتی اوضاع و احوال به هم میریزد با صبر و برنامهریزی میتوان از شر خوابهای آشفته خلاص شد
تمرین بازاریابی سنتی
من همیشه با بازاریابی سنتی مشکل داشتم و حالا مجبور شدم یک بار دیگر این کار را در محیط صنعتی تمرین کنم
چک برگشتی و سگ پشت در
در گیرودار پاس نشدن چک اجازهٔ دفتر اگر سگ را بگذاری پشت در و بروی دیگر چیزی برای استرس کشیدن کم نداری…
بدنسازی و مسابقه
وقتی اسبابکشی و مسابقات ورزشی نزدیک هم باشند، کسی که بدنسازی کار کرده باشد کمتر آسیب میبیند