درد و مرض

   شنبه تا ۲۳:۳۵ بیدار بودم و کار فریلنسینگ را فرستادم. خب مهمان داشتیم و مثل شب‌های امتحان مجبور شدم بنشینم تا تمام شود. تحقیق جالبی در مورد شبکهٔ آربیتروم بود. هر چه بیشتر در این پروژه یاد می‌گیرم بیشتر به رمزارزها علاقمند می‌شوم. دنیای نرم‌افزاری جالبی است. تجربهٔ خوب دیشب تمرین تمرکز عالی بر یک کار بود که مدت‌ها انجام نداده بودم. عادت دارم حین کار مرتبا بین کارهای مختلف جابجا شوم و در نتیجه عملکردم هنوز خوب نیست.

   صبح یک‌شنبه بعد از رساندن همسرجان و دخترجان به مدرسه تلاش کردیم با پسرجان بقیه خاک‌های باغچه که مدیریت آپارتمان می‌خواهد دور بریزد را به حیاط ببریم که نشد و تقریبا نیمی از آن‌ها همان‌جا ماند. تأسف‌بار این که خاک‌های باغچهٔ روبروی ورودی پر از ته‌سیگار بودند. مقداری از شاخه‌های بید را هم در آب گذاشتم ببینم ریشه می‌دهند یا نه.

 متوجه شدم یکی از گلدان‌های جدید هم خشک شده و گیاهی که فروشنده گفته بود فقط در خاک بگذارید، می‌گیرد، پوسیده بود. البته مشخص نیست که اشتباهی از سمت من بوده یا خیر.

   دوشنبه وبینار داشتم و باید پاورپوینت را آماده می‌کردم. تحقیق بعدی فریلنسری هم مال امروز بود و مشخص شد که روز پرکاری در پیش است. برعکس این روز که باید پرانرژی باشم، صبح اصلا اشتها نداشتم و چیز درست و درمانی نخوردم. صبح هم در دفتر با خمیازه کشیدن شروع شد و حوصله‌ام سر صبحی سر رفته بود. عوارض بدخوابی کم نیست و باید مراقب بود و نباید کار فریلنسینگ امروز هم مثل دیروزی به دیروقت بکشد.

   نگران توله‌سگ‌های ویلا هم هستم که دیروز نرسیدم به آن‌ها سر بزنم. وسط گرفتاری‌ها منتور مرکز کارآفرینی شریف هم اطلاع داد که ارائه دوم را باید به جای چهارشنبه در سه‌شنبه یعنی امروز برگزار کنیم. حالا هی وضعیت من داشت غمناک‌تر می‌شد.

   وبینار را خوب ارائه دادم و به جز قطع و وصل سامانه مشکل خاصی پیش نیامد. ولی بعد از وبینار حالم هی بدتر و بدتر شد. ویروس جدیدی که از جهش‌های کرونا است همه را دارد مبتلا می‌کند. عوارضی از جمله بدن‌درد، حال‌به‌هم‌خوردگی، سردرد و از این قبیل دارد و به جای دستگاه تنفسی، دستگاه گوارشی را مورد حمله قرار می‌دهد. کم‌کم چشم‌هایم متورم شدند و تب کردم و سردرد شدم و تمام عضلات بدنم درد گرفتند و بی‌حالی و بی‌اشتهایی به سراغم آمد و هی همه‌چیز بدتر و بدتر شد. گفتم کمی استراحت کنم ولی افاقه نکرد. کار به جای باریک رسید و دیدم رسما زمین‌گیر شده‌ام. از روی ناچاری به هماهنگ‌کنندهٔ پروژه‌های فریلنسینگ و منتور کارآفرینی شریف پیام دادم که نمی‌توانم کار کنم.

مریض بودن

   دیشب با بی‌اشتهایی مواجه بودم و فقط کمی هندوانه از گلویم پایین رفت. گر چه می‌دانم در این شرایط نباید به حس توجه کرد و باید خورد تا تقویت شد. ولی حسی که نگرانت می‌کند هر لحظه هر چه خوردی را بالا بیاوری را دیگر نمی‌شود جدی نگرفت. شام هم نخوردم و با چند لایه لباس و گرم‌وگیرا خوابیدم و صبح بهتر بودم. کم‌کم دارم به روال عادی برمی‌گردم گر چه هنوز کمی بی‌حالم.

   پسرجان هم امروز امتحان دارد. قرار گذاشتیم که بعد از نهار برویم به ویلا سر بزنیم و ببینیم چه خبر شده است. تا ساعت ۱۰ صبح تقریبا به وضع پایدار رسیدم و امیدوارم امروز این همه کار عقب‌مانده را بتوانم جبران کنم.

   میوه‌های توت آمریکایی که از پارک آورده بودم یادتان هست؟ چند تا کم‌کم شروع به چروک شدن و از قیافه افتادن کردند ولی سه تا هنوز سرحالند. نمی‌دانم این‌ها خوب خواهند ماند یا نه. هنوز روی درختی در پارک یکی از این میوه‌ها از درخت نیفتاده و منتظرم برسد ببینم چه شکلی می‌شود. شاید روزی رفتم آن را هم آوردم.

میوه‌های توت آمریکایی
میوه‌های توت آمریکایی
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content