بالاخره رسیدیم به تعویض پلاکی که باز به مشکل خورد. بعد از آمدن مامور پست، آدرس در سامانه تایید نمیشد. بالاخره با تماس با پشتیبانی حل شد. مرحله بعد پرداخت قبض جریمه جزئی ۹۰ هزار تومانی بود. سامانه اصلی serwis.ir که اصلا کار نمیکرد. با قبضینو پرداخت کردم و آن هم یک ساعتی طول داد تا در سیستم بنشیند. مرحلهٔ آخر که گرفتن نوبت بود هم با خطای سیستم مواجه شد که ظرفیت برای این نوع خودرو تکمیل شده است. قشنگ قرار بود اینقدر علاف شوم تا این مرحله برسد. حتی مراکز تعویض پلاک مجاور را چک کردم ولی در مشهد دیگر نبود و باید به استانهای دیگر مراجعه میکردم که اقدام منطقیای نبود. چرا که مرجع مالکیت خودرو میشود آن شهر و وقتی مدرکی گم شود یا مواردی از این قبیل، مدارک به اداره پست آن منطقه ارسال میشود که باز دردسری جدید است. در نهایت با فروشنده تماس گرفتم تا یک وکالت جدید صادر شود.
البته هنوز احتمال میدهم الگوهای شکست که در ذهن دارم هم به این قضیه دامن میزنند. با این که مهلت داشتم، دیر اقدام کردم و حالا باید یک هزینه وکالت دوباره بپردازم. مطمئن هستم تا تکمیل این مرحله و خارج شدن از دام الگوهای ذهنی مخرب راهی در پیش دارم که ممکن است از چند ماه تا چند سال طول بکشد. در هر حال کار کردن روی این گرههای روانی برایم جذاب است.
تصویر جای در و پنجرهها را فرستادیم و فروشنده گفت خوب نیست. یعنی دو تایش را رد کرد. کمی چانه زدم که روی پنجرههای کوچک سخت نگیرد و گفت با نصاب صحبت میکند. ببینیم چه خواهد شد. جالب اینجاست که اوستا بنا همچنا بر ایدههای روستایی خودش پافشاری میکند و ماجرا داریم با این جور آدمهای لجوج.
پنجشنبه صبح با پسرجان راه افتادیم و رفتیم به خیابان طرحچی و یک درب اتاقی خریدیم. دو تکه تیرآهن ۱۴ هم برای زیر منبع ۵۰۰۰ لیتری خریدیم. جا انداختن تیرآهن زیر منبع کار آسانی نبود ولی انجام شد. حالا کمکم دارد وقتی میرسد که لولهکش بیاید و بقیهٔ کار را دست بگیرد.
مرور کتاب Rework را شروع کردم. خوبی کیندل نرمافزاری همین است. هر روز بخشی از کتاب را دوباره میخوانم تا با این مرور مطالب آن را بهتر به ذهن بسپارم.
اتفاق جالب هفته هم تماس من با امیرحسین ثقةالاسلامی بود. میخواستم سود و زیان پرورش جوجه را محاسبه کنم. باید میفهمیدم که پرورش جوجه به صرفهتر است یا رساندن جوجه به سن بلوغ. از هوش مصنوعی DeepSeek هم استفاده کردم ولی نتایج دقیقی نمیداد. با این حال نظرش این بود که پرورش جوجه ۳ ماهه به صرفهترین است ولی اگر بخواهیم مرغها را بالغ کنیم و بفروشیم ضرر خواهیم داد. اصلا فکر نمیکردم چنین نتیجهای داشته باشد. بعد سعی کردم خودم محاسبه کنم که متوجه دشواری کار شدم. چون مرتب تولید و مصرف در کار بود و درآوردن هزینهها دیگر راحت نبود. پس به امیرحسین ثقةالاسلامی پیام دادم و او هم یک دوره آموزشی داد تا حرفهای یاد بگیرم. حالا باید ۳۲ ساعت وقت بگذارم تا ببینم چنین محاسباتی چطور انجام میشوند.
به ذهن خودم رسید که به جای پیچیده کردن ماجرا، یک ست جوجه را در نظر بگیرم و مدت یک سال پرورش آنها را محاسبه کنم. این طوری مشخص میشود که هزینههای ماههای مختلف چقدر است. بعد کافی است به صورت پلکانی نتایج را با هم جمع بزنم تا مشخص شود اگر از ابتدا با چنین رشدی کار کنیم، نتیجه نهایی چطور خواهد شد. باید این روش را امتحان میکردم. پس یک جدول در اکسل کشیدم و شروع کردم. محاسبات اولیه من نشان داد که اگر هزینه خرید مرغ و خروس مولد را هم به حساب بیاورم، با احتساب فروش جوجه ۳ ماهه میتوانم سود کنم. ولی در سنین بالاتر را هنوز حساب نکردم.
دو جوجه هم در دستگاه متولد شدند. یکی کوشین و یکی از جوجههای بومی خودم. نمیدانم چهار تخممرغ کوشین دیگر چرا هیچ واکنشی ندارند. نوربینی نشان داده بود که نطفه دارند و حالا معطل به دنیا آمدن اینها هستم. اگر به دنیا نیایند، احتمالا دیگر خرید تخممرغ را متوقف کنم و روی خرید مولد تمرکز کنم.
بالاخره روز ۲۳ام هم گذشت و فقط یکی از جوجههای کوشین از تخم درآمد. فروشنده هم بهانه درآورد که لابد دستگاه در محیط مناسب نبوده و قطع برق مشکل درست کرده است. متأسفانه گردننگیر بعضی آقایان خوب کار میکند.
از یک فروشنده کنار خیابانی یک نهال گلابی ژاپنی خریدم. گفت در گلبهار گلخانه دارد. یک پتوس جالب هم به من داد که گفت اگر مرتب قلمه بگیرید، برگهای قبلی آن بسیار بزرگ میشوند. شنبه گلابی را در ویلا کاشتم. زیر نهال هم چند کیلویی کود مرغی ریختم. اخیرا در کتاب آموزش کمپوست خواندم که کود مرغی به جز در عنصر K (پتاسیم) از کودهای گاوی و گوسفندی بهتر است.

بالاخره تصمیم جدی را گرفتم و سه ست مرغ و خروس زینتی سفارش دادم. نژادهای ایام سمانی، برهما لایت و لگهورن بلک را خریدم که به زودی با اتوبوس از راه میرسند. چهار جفت کبوتر عتیقه هم خریدم که فعلا در خانه هستند تا قفس آماده شود. همین دو قلم سفارش ۶۰ میلیون تومان آب خورد. یکی از همکلاسیهای دوره هم تبلیغ میکند ولی احساس میکنم دارد گران حساب میکند. هنوز تصمیم نگرفتهام بخرم.
اوستا بنا کار را به مرحلهٔ سیمانسفید رسانده است. در عمل سیمکشی و آستر داخلی و عایق کردن سقف باقی مانده است. برای عایق سقف ایزوگام مایع خریدم. برای محکمکاری میخواهم ابتدا یک عایق استخری روی سقف بکشم و بعد از ایزوگام مایع استفاده کنم. بنا به گفتهٔ فروشنده، این ایزوگام الیاف دارد و کار لایه ایزوگام مرسوم را خواهد کرد.
سری هم به بازار برق زدم و ۱۱ عدد پروژکتور ۳۰ وات و یک مهتابی ۸۰ وات از برند پارس شعاع خریدم. بنا به گفتهٔ سیمکش این برند معتبر است و محصولات قوی و پرکاری دارد. قرار بود ۷ پروژکتور برای باغ بگیرم. ولی به خاطرم آمد که برای سازهٔ قفس هم باید روشنایی نصب شود. پس تعداد را بیشتر کردم. یکی را هم برای ورودی اضافه کردم.
از شرکت فروشنده تماس گرفتند و خبر دادند که دو سری از مرغ و خروسهای تزئینی ارسال شده است. حالا اینها سهشنبه از راه میرسند که مشهد هوا برفی است. تازه برای سهشنبه نوبت تعویض پلاک وانت را هم گرفتهام و باید دید چه خواهد شد. دوشنبه که به علت سرما مشهد تعطیل بود. با این رویه بعید نیست سهشنبه هم تعطیل شود.
با دفتر پیشخوان دولت گلمکان تماس گرفتم. گفت اگر پیامک دریافت کردید، گاز شما تایید شده و برای تأیید نفت باز هم باید منتظر بمانید. قشنگ ملت را سرکار گذاشتهاند. هر دو محصول از یک شرکت توزیع میشود ولی هر کدام را جداگانه تایید میکنند.
کتاب «مهتابی و ملکوت» هم تمام شد که به موضوع فرهنگ مردسالاری پرداخته بود که زنان را حقیر و دختران را توسریخور بار میآورد. نسخهٔ صوتی را گوش دادم و در مجموع کتاب جذابی بود. اینقدر اینترنت قطع و وصل شد که فرصت نشد به فهرست چالش کتابخوانی اضافهاش کنم.
بهترین خبر هفته هم قهرمانی دخترجان بود. در مسابقات ووشوی کشوری سبک تایچیچوان در تهران یک مدال طلا برای فرم دست و یک مدال نقره برای فرم ژییِن گرفت و برگشت. من هم در حواسپرتی کامل با لباسی که میروم باغ رفتم دنبال عزیز دل.

پستهای دیگر وبلاگ:

یک هفته تلاش
یک هفته تلاش پرجنبوجوش چیز کمی نیست. به ویژه اگر قرار باشد با همین توان بقیه سال را ادامه بدهم

سطح جدیدی از فعالیت
با رسیدن مولدها حالا سطح جدیدی از فعالیتها باید شروع شوند. هم در جنبهٔ عملیاتی و هم از جنبهٔ بازاریابی که بدون آن فروشی وجود نخواهد داشت

خروسهای تزئینی جدید
بالاخره اولین محموله رسید و امان از خروسهایی که وقت و بیوقت آواز میخوانند

خرید شصت میلیونی
سرمایهگذاری هم جرئت لازم دارد. به ویژه اگر تصمیم بر پرورش دام تزئینی باشد که کار پیچیدهای است

الگوی مخرب ذهنی شکست
یکی از عجایب ذهن ما این است که ممکن است الگوهای مخرب شکست داشته باشیم و بدون این که دقیقا متوجه باشیم، مرتبا در حال شکست خوردن و نرسیدن به موفقیتها قرار بگیریم

۲۰۰ صفحه کتاب در یک روز
بالاخره یک روز تعطیلی به درد خورد و ۲۰۰ صفحه کتاب در یک روز خواندم و پرونده کتاب ۸۵۱ صفحهای را بستم