خبر مرگ در رویا

    این روزها کار کردن دارد کم‌کم سخت‌تر می‌شود. ۸ ساعت در روز باید سر کار باشم و مرتب هم سر بزنم به ویلا و تازه نوشتن برای دانشجویانه هم کلی عقب مانده است و آمار بازدید سایت به این شکل ناجور  افت کرده است.

سقوط آمار بازدید سایت دانشجویانه
سقوط آمار بازدید سایت دانشجویانه

  چالش جدیدی در دفتر کار در حوزه تولید محتوا پیدا شده که قبلا این طور دردسرساز نبود. مدیر چند بار صدایم کرد که مطالب را طوری بنویس که ترجمه از روی منابع خارجی به نظر نرسد. هر چه می‌کردم باز مواردی پیدا می‌شد که این‌طوری بود. در نهایت در آخرین تلاش ۵ صفحه را کاملا بازنویسی کردم ولی باز هم مدیر معتقد بود این فقط جابجا کردن کلمات است و نگارشی منحصربه‌فرد نیست که باعث ارتقای رتبه سایت شود. دردسری شده واقعا.

   خبر ناگوار هفته هم که مشکوک و مبهم و کمی اغراق‌آمیز است، خبر مرگی بود که در خواب دریافت کردم.  خیلی ساده در خواب پدر مرحومم را دیدم که سوار بر ماشینی بود و گفت آماده باش میام دنبالت. خب چنین  موردی قبلا هم در اقوام پیش آمده بود و واقعا هم اتفاق افتاده بود. حالا از پنج‌شنبه‌شب که چنین خوابی دیده‌ام واقعا به فکر افتاده‌ام که اگر درست باشد چی؟ خب اگر درست باشد یعنی وقت زیادی ندارم. کلی کارهای نکرده و عمر هدر رفته که نمی‌توان برگرداند. لااقل باید بنشینم وصیت‌نامه‌ام را بنویسم و کلی نمازهای قضا که دارم را بخوانم تا شاید بارم سبک‌تر شود.

   با این که چندان نگران نیستم ولی حس می‌کنم باید به این هشدار وا کنش نشان بدهم. یک حس دیگه بسه مثل آدم زندگی کنی برایم درست کرده که نگو. خبرش خانواده را هم تکان داد. همسرجان گفت دیشب خوابش نمی‌برده از فکر کردن به این خبر. با این که آن شب خیلی بد خوابیده بودم و در چنین شرایطی هیچ اعتباری به خواب نیست، ولی سوالی مطرح شده که پاسخ راحتی به ‌آن نمی‌توان داد. بچه‌ها هم کمی نگران شدند و داستان شد این خواب عجیب.

   چند روز است که نتوانسته‌ام بنویسم. حداکثر تولیداتم هم نوشتن پست وبلاگ بوده است. مقاله‌ای برای دانشجویانه ننوشته‌ام و دیشب که دوستان زنگ زدند می‌خواهیم سامانه وبیناری ثبت‌نام کنیم تو هم هستی یا نه؟ نتوانستم نه بگویم. باید با برنامه‌ریزی فشرده‌ای کارها را سازماندهی کنم که به این همه فعالیت برسم. واقعا این طوری که نمی‌رسم.

   دیروز رفتم نمایشگاه گل و گیاه و باغبانی و این سازه‌های جالب را دیدم. از وسط آبیاری می‌شوند و تا ۲۰ طبقه هم قابل بالا بردن هستند.

سازه‌های عمودی گلخانه‌ای
سازه‌های عمودی گلخانه‌ای

نکتهٔ جالب چند روز اخیر هم پر از شته شدن درختان بادام ویلا بود. با وجود آن همه سمپاشی طوری پر از آفت شده‌اند که باورم نمی‌شد این‌ها از کجا دیگر آمده‌اند. جمعه حسابی خدمتشان رسیدم و حالا که بروم امیدوارم شرایط بهتر باشد. چالش جدید هم سیر کردن گرگی است. شنیده بودم سگ‌ها حسابی شکمو هستند ولی فکر نمی‌کردم سگ نسبتا کوچک ما چنین اشتهایی داشته باشد. قبل صحبتش بود که رهایش کنیم برود پی کارش. ولی حالا که دارد یاد می‌گیرد فرمان بپذیرد آدم زورش می‌آید.

پست‌های دیگر وبلاگ:

تخلیه دفتر کار

دفتر پَر

بالاخره قرار شد دفتر را تخلیه کنیم و برگردیم به آغوش گرم خانواده. امان از اجاره‌های سنگین که نمی‌گذارد آدم نفس بکشد

ادامه مطلب »
مصاحبه شغلی مسخره

مصاحبه شغلی مسخره

گاهی که در مصاحبه‌های شغلی شرکت می‌کنم حس می‌کنم خیلی بیشتر از مصاحبه‌کننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content