جمعه کلا به تفریح گذشت. از صبح که مهمان داشتیم و گذشت به خرید و پذیرایی و گفت و خنده و نهار و غیره تا سر شب و بعد هم رفتیم مهمانی خانهٔ مامانجان و باز گفت و خنده و بازی با نوههای فسقلی و شام و برگشت به خانه. البته عملا از ساعت ۱۹ دیگر روی مد خستگی بودم. هی خمیازه میکشیدم و عملا انرژیام کم شده بود.
امروز روز دیگری بود. از صبح زود که بیدار شدم و دوش گرفتم و بعد از صبحانه زدم به جاده یک روز بسیار پرانرژی را شروع کردم. امروز به خودم گفتم سریعتر از همیشه کار کنم و نگذارم وقتی به بطالت بگذرد. مجموع کارهایم تا برگشت به خانه هم بدک نبود:
- به یک فروشنده مرغ و خروس لاری سر زدم که همهٔ ماکیانش سفید بودند
- یک سطل روغن خالی و یک ۳۰ لیتری از تعویضروغنی در جاده خریدم
- کل کارهای روتین ماکیان ویلا را انجام دادم و تخممرغها را جمع کردم
- یک بیست لیتری آب که از خانه برده بودم را پای گلها خالی کردم
- ۳-۴ فرغان خاک از پی استخر کندم
- به بانک رفتم و کارت عابربانک را تعویض کردم
- کلید درب خانه را تکثیر کردم
آنچه امروزم را جذاب کرد، فعالیت جسمی شدیدم در ویلا بود. به خودم گفتم یک ثانیه هم نگذار تلف شود. پس هر بار که لازم بود از این طرف به آن طرف بروم،میدویدم و حسابی از خودم کار کشیدم. شاید اثر کلهپاچهٔ دیروز بود. با این که حسابی عرقم درآمد ولی خسته نبودم و سرحالتر از وقتی که پا به ویلا گذاشتم، در را بستم و آمدم بیرون. حسم یک چیزی بود شبیه این باغبان که هوش مصنوعی برایم کشید.
جالب این که امروز انرژی خوبی داشتم. کلی پادکست در این نیمه روز گوش دادم و چیز یاد گرفتم. بدبیاری هم پیدا کردن شعبهٔ بانک ملت بود. نرمافزار نشان میداد که در گلبهار یکی هست. رفتم و به روح تولیدکنندگان برنامه درود فرستادم، چرا که بانک تجارت بود. پس ناچار شدم تا چناران بروم و کلی معطل بشوم برای تعویض کارت. در مجموع اگر گوش دادن به پادکست و تلفن صحبت کردن و این چیزها نبود، عملا وقت زیادی به بطالت رفته بود. با یک کیم کاکائویی (البته ارزانقیمت) هم موفقیت امروز را جشن گرفتم.
نهار هم حسابی خوردم ولی سنگین نشدم. از کلهپاچهٔ دیروز یک کاسه آبگوشت و یک بشقاب گوشت را تمام کردم و اتفاقی نیفتاد. حتی خوابم نگرفت و پلکهایم سنگین نشد. یادش به خیر گذشتهها که به باشگاه بدنسازی میرفتم همین حال و هوا برقرار بود. از کار کردن خسته نمیشدم و هر چه میخوردم مثل آسیاب آرد میکردم. یادش به خیر.
عامل اختلال این چند روزه اخیر مودم دفتر هم ظاهرا شاهکارهای عزیزان در وزارت ارتباطات بوده که معلوم نیست کی قرار است دست از این کارها بردارند. از اینها که بگذریم با این عکس هوش مصنوعی از خودم غافلگیر شدم. عکسام را دادم که مثلا بنا به یادداشتی که دادم تحویل بگیرم، ولی یک نسخه پیر شده از خودم را دریافت کردم. کمی جا خوردم. نکند واقعا پیر شدم این شکلی بشوم؟