جوجه‌های یخ‌زده

   صبح دوشنبه رفتم به دفتر فروش دستگاه‌های جوجه‌کشی که برگزارکنندهٔ دورهٔ پرورش مرغ تزئینی هم بودند. صحبت‌های مختلفی شد و یک نکتهٔ جالب این بود که طرح جالبی برای ساخت قفس‌های نهایی ارائه دادند. صحبت مراجعه به بنیاد برکت برای وام قرض‌الحسنه یا با سود بسیار کم هم بود و این که فهمیدم جایی که دارم برای این کار نسبتا ایده‌آل است. ۱۰ تخم‌مرغ برهما هم خریدم و در دستگاه گذاشتم. طبق گفتهٔ فروشنده ۸۰ درصد باید جوجه شوند و حالا باید منتظر ماند و دید.

   به باغ هم سر زدم و مشکل خاصی در ظاهر نبود. آکاسیف‌هایی که از سقف کنده شده بودند تقریبا همه موجود بودند و نگرانی‌ من از بابت گم شدن آن‌ها برطرف شد. استخر هم تا نیمه آب شده بود که خبر خوبی بود. ولی آخرش متوجه شدم چند جوجه کبوتر یخ زده‌اند و یک جوجه مرغ که لنگ می‌زد هم مرده است. همه را دادم گرگی بخورد. کاری نمی‌شد کرد و آرامشی که مدتی است با دیدن این رویدادها دارم برایم کلی می‌ارزد.

   وضعیت اینترنت چند روز است به طرز اعصاب‌خردکنی بد است. قطعی‌های بسیاری داشتیم که واقعا روی اعصاب بود. بالاخره متوجه نکته‌ای شدم که ابتدا توجه نکرده بودم. مشکل از پروتکل WARP بود که برای دور زدن تحریم‌ها استفاده می‌کنم. گزینهٔ دیگر V2Ray است که آن هم تقریبا با همین مشکل روبرو است ولی کمی بهتر جواب می‌دهد. دیگر دارد حوصله‌ام از این همه معطلی سر می‌رود و می‌خواهم یک تقویت‌کنندهٔ آنتن روی پشت‌بام نصب کنم و با کابل بیاورم داخل خانه. شاید هم مودم را بردم روی پشت‌بام و با کابل شبکه آوردم پایین. هنوز تصمیم نهایی نگرفته‌ام.

اختلال غیرقابل تحمل اینترنت
اختلال غیرقابل تحمل اینترنت

   در پادکست محمدرضا شعبانعلی با نکتهٔ جالبی مواجه شدم. بحث این بود که مردمی که کارمند هستند به کارآفرین‌ها فحش می‌دهند و آن‌ها را لایق موقعیتی که دارند، نمی‌دانند. نکته اینجا بود که این افراد حاضر نیستند مسئولیت سخت کارآفرینی را به جان بخرند، ولی دوست دارند مزایای آن را داشته باشند. در واقع اینجا یک خطای ذهنی جدی فرهنگی وجود دارد. وقتی حاضر نیستی ۲۴ ساعته نگران کسب‌وکارت باشی و دوست داری حقوق مشخصی در آخر ماه به ازای کار مشخص دریافت کنی، پس طبیعی است که نمی‌توانی از دنیا طلبکار باشی و باید به حق و حقوق مشخصی که انتخاب کرده‌ای، رضایت بدهی. نکتهٔ جالب دیگری که محمدرضا شعبانعلی گفت این بود که به عنوان یک کارآفرین در حوزهٔ آموزش حتی وقتی در تاکسی می‌نشیند باید کتاب بخواند و یکسره در حال مطالعه باشد. ولی کسانی که زورشان می‌آید ماهی یک کتاب بخوانند، امکاناتی که او در اختیار دارد را توقع دارند.

   شب سه‌شنبه مهمان کوچولویی داشتیم. خواهرزاده‌جان را آوردند نگهداریم. نیکی فسقلی کلی راه رفت و چیز خورد و با جوجه‌ها بازی کرد و از آن‌ها ترسید و خلاصه چند ساعت روشنایی خانه شد. والدین نیکی به عروسی رفته بودند و این کوچولو را گذاشتند پیش ما. جالب بود که هی می‌رفت سراغ جوجه‌ها با آن‌ها بازی کند ولی از آن‌ها وحشت می‌کرد و عقب‌نشینی می‌کرد. بچه‌های نسل آپارتمان‌نشینی بهتر از این نمی‌شوند.

   سه‌شنبه ۱۰۰ گیگابایت اینترنت هدیه گرفتم که تقریبا همه‌اش سوخت. هم گوشی پر بود و هم اشتراک‌گذاری با کامپیوتر جواب نداد و هم لپتاپ بچه‌ها پر بود و خلاصه همه چیز بر علیه دانلود حجمی سنگین پیش رفت. من هم چیز خاصی برای دانلود نداشتم و به خانواده سپردم. خب بنا به تجربه دیگر برای دانلود زیاد حرص نمی‌زنم. فقط یادم آمد انیمه Assasination Classroom را به اشتباه پاک کرده‌ام که آن را هم نشد دانلود کنم. پس رفتم سراغ CastBox و پادکست‌های خودم را به‌روزرسانی کردم. اتفاق خوبی که افتاد این بود که متوجه شدم مجموعه آموزش انگلیسی نصرت که قبلا پاک شده بود، هنوز در قسمت دانلودهای آن است و قابل شنیدن. ۹۰ قسمت این مجموعه را دانلود کرده بودم و حالا فرصت خوبی است که دوباره مرور کنم.

   به امیرحسین ثقة‌الاسلامی پیام دادم که دیگر در حوزهٔ محتوا دنبال کار نیستم و در حال جابجایی به پرورش پرندگان زینتی هستم. آدم جالبی است و گفت هر چه عکس و فیلم داری بفرست برایم. یادم بود که قبلا در پادکست گفته بود یکی از اقوام یک جفت کفتر قناری را با آپارتمان معاوضه کرده بود. اشاره کردم و گفت فلانی است که در دامغان سکونت دارد. شاید بروم ببینم‌اش.

   از خیریه آبشار عاطفه‌ها تماس گرفتند که مریض داریم و می‌توانید کمک کنید یا نه؟ گفتم خیر فعلا خودم گرفتارم. بدون خداحافظی قطع کرد. همسرجان گفت شاید تماس از خیریه نبوده چون معمولا برای پرداخت ماهیانه ثابت تماس می‌گیرند. خدا می‌داند. شاید کلاه‌بردار بوده، کسی چه می‌داند.

   سه‌شنبه پسرجان را با قطار فرستادیم تهران تا در مسابقات لیگ ووشو شرکت کند. امان از این بچه‌ها. تا زنگ نزنیم خبری از این‌ها نمی‌شود. بعد از گذراندن بحران ۴۰ سالگی، چیز جدیدی که در خودم کشف کردم این است که به روابط صمیمانه با نزدیکان بیشتر از قبل اهمیت می‌دهم. حالا برایم مهم است که حال بچه‌ها را بدانم و مطمئن باشم که با هم خوبند و خوب خواهند ماند. احساساتی که قبلا در من جدی نبود ولی آهسته‌آهسته دارد پررنگ می‌شود.

اعزام پسرجان به مسابقات لیگ ووشوی ۱۴۰۳
اعزام پسرجان به مسابقات لیگ ووشوی ۱۴۰۳

   چهارشنبه صبح رفتم به باغ ولی آب قطع بود. گفتند آب مجتمع را قطع کردیم تا ترکیدگی لوله از سرما پیش نیاید. به حیوانات غذا دادم و چند فرغون خاک کنار درخت‌ها خالی کردم. البته قبل از همهٔ این‌ها بچه ماهی قرمز را داخل استخر انداختم. امیدوارم نمیرد و آب استخر مشکلی نداشته باشد. یک جوجه از مرغ‌های بومی هم در تخم گیر کرده و مجبور شدم کمک کنم از پوسته بیرون بیاید. نمی‌توانست تخم را بشکند و تنها یک سوراخ در تخم‌مرغ ایجاد کرده بود. با مشورت با کارشناسان دوره پرورش مرغ با احتیاط کمی بیشتر پوسته تخم‌مرغ را شکستم تا سرش از تخم‌مرغ بیرون بیاید و بتواند با فشارهای بعدی خودش را بیرون بکشد. به گفتهٔ یکی از متخصصین دستگاه من از نظر رطوبت کالیبره نیست. یعنی همه قسمت‌های آن یک رطوبت یکسان ندارند و به همین دلیل این مشکلات پیش می‌آیند.

   در باغ پادکست منسان را گوش می‌دادم. مقداری هم جافکری گوش کردم. نکات جالبی یاد گرفتم. مثل این که اگر زندگی را طراحی نکنم و برای آینده هدفی را سازماندهی نکنم و از کارهای فرعی دست نکشم، به جایی نمی‌رسم. یکی از مشکلات من هم همین است که در مسیر خودم بیشتر از قانون «هر چه پیش آید، خوش آید» استفاده کرده‌ام. در حالی که بسیاری از کاربلدها می‌گویند، قرار نیست هر چه می‌خواهی بشود، ولی باید بخواهی تا در مسیری مشخص حرکت کنی. من همیشه بر اساس کنجکاوی خودم به بسیاری جاها سرک کشیده‌ام و به همین دلیل هم همه‌کاره‌ای هیچ‌کاره باقی مانده‌ام.

   از طرفی پادکست‌ها یکی از ترس‌های من از تغییر مسیر درآمدی را کاهش دادند. این که تصمیم گرفتم به سمت پرورش مرغ زینتی بروم، برای من تصمیم راحتی نبود. خب سال‌ها با ژست نویسنده و مدرس جلو رفته بودم و کنار گذاشتن این پز اجتماعی آسان نبود. یک جورهایی حس می‌کردم از جمع آدم‌حسابی‌ها در حال خارج شدن هستم و دیگر قرار نیست افتخاری در زندگی آینده داشته باشم. تنها خودم را دلداری می‌دادم که وقتی کار بگیرد و درآمدزا شود، بخشی از درآمد را به دانشجویانه اختصاص می دهم و از این وضعیت لاعلاج خارج می‌شوم. هنوز هم همین‌طور فکر می‌کنم ولی استرس شروع کردن پرورش پرندگان زینتی ریخت که وضعیت روحی ارزشمندی است.

   عصر با خانواده به چهارشنبه‌بازار سر زدیم. خریدهایی کردیم. جالب زابلی‌های پارچه‌فروش بودند که بعضی با پای برهنه روی یک لایه نازک پلاستیک ایستاده بودند و می‌فروختند. در حالی که آن طرف‌تر هنوز روی زمین برف بود و از دهان آدم بخار قابل دیدن بیرون می‌آمد.

   یک بچه‌ماهی قرمز عید برای استخر خریدم. هنوز سیاه است و رنگ نگرفته است. این یکی موش آزمایشگاهی خواهد شد تا مطمئن شوم کیفیت آب استخر مشکلی ندارد. این فکر را اوستا بنا در ذهنم انداخت. گفت اول که استخر را آب می‌کنی آب از ترکیبات ساخت استخر حالت شیمیایی دارد و اول آزمایش کن بعد ماهی بریز.

بچه‌ماهی قرمز که هنوز سیاه است
بچه‌ماهی قرمز که هنوز سیاه است

   با خانواده فیلم «درباره اشمیت» (About Schmidt) با بازی آنتونی هاپکینز را دیدیم. داستان فیلم برای من خیلی جذاب بود. مردی که با موفقیت بازنشسته می‌شود و حالا باید با چالش‌های گوناگون آن سروکله بزند. تا حدی خودم را جای شخصیت فیلم در سال‌های پیش رو می‌گذاشتم و می‌دیدم که باید برای روزهای جدیدی آماده باشم.

فیلم درباره اشمیت About Schmidt
فیلم درباره اشمیت About Schmidt

   تفریح آفلاین جدید من هم همچنان ادامه دارد. دیگر تخمه خوردن برای من تجربهٔ مزه نیست، بلکه ساختن کاردستی‌های جدیدی است که هر بار باید خلاقیتی جدید در آن لحاظ کنم. حداقل خوبی این کار هم این است که کمتر تخمه می‌خورم و بیشتر سرگرم می‌شوم.

کاردستی تخمه‌ای جدید من
کاردستی تخمه‌ای جدید من

پست‌های دیگر وبلاگ:

تاکسی پیکان آبی جذاب

آتش‌بس با تیم ساخت‌وساز

فرآیندهای جنگ و مذاکره گاهی به آتش‌بس و گاهی به بن‌بست می‌رسند. این دو وضعیت تنها با عقلانیت دو طرف قابل حل است و بدون آن نمی‌توان کاری به درستی به پیش برد.

ادامه مطلب »
خروس جوان اول

دعوا با اوستا بنا

وقتی با کارگر جماعت سروکار پیدا کنی، باید دقت کنی که چطور مذاکره کنی. این‌ها گفتگو بلد نیستند و ناگهان می‌زنند زیر میز و هم به خودشان ضرر می‌رسانند و هم به تو

ادامه مطلب »
من و کلاه روسی

جوجه‌های یخ‌زده

بالاخره سرمای هوای منفی ۱۲ کار دستم داد و خوشحالم که شیرهای آب یخ نزدند. طبیعت سازوکاری دارد که اصلا شبیه به زندگی ماشینی ما انسان‌ها نیست

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content