دردسر هفته یک چک ۱۰۳ میلیون تومانی بود که ناگهان از بانک سردرآورد. به همسرجان زنگ زده بودند که خانم شما چک دارید. ابتدا فکر کردیم اشتباه شده ولی با کنترل کردن شماره چک مشخص شد قضیه چیست. یک چک تضمین که دو سال پیش به برادرجان داده بودیم و با مدارک ماشین گم شده بود، حالا از بانک سردرآورده بود. خوشبختانه چک در وجه شرکت بود و فروشندهای که چک را گرفته بود، هنوز کالایی تحویل نداده بود. چک را به خریدار برگردانده بود و به برادرجان گفته بود صبر کنید خودش به سراغ شما بیاید تا بفهمید کار کیست. در این فاصله رفتیم سراغ دادگستری تا جلوی چک را بگیریم.
اولین سرکاری هم خانم عریضهنویس دادگستری بود. الکی یک درخواست نوشت و گفت به دفتر خدمات قضایی نزدیک اینجا ارجاع دادم. رفتیم و بعد از ۱ و نیم ساعت در صف نشستن مشخص شد همان چیزی که به ما داده را در اپلیکیشن ایتا برای آنها هم فرستاده و خبری از ارجاع سیستمی نیست. تازه آنجا هم گفتند اصلا اینجا کاری برای شما نمیتوانیم انجام دهیم و بروید دادگستری خیابان صدف. رفتیم و باز گفتند بروید دادگستری خیابان کوهسنگی. رفتیم و بعد از کلی از این اتاق به آن اتاق گشتن یک نامه دادند که ببرید سرپرستی بانک. به آنجا که رسیدیم هم گفتند به علت کمبود برق زودتر تعطیل میکنیم و فردا صبح بیایید. قشنگ نصف روز ما هدر شد. فردا صبح هم که رفتیم سرپرستی بانک گفتند اگر عجله دارید، خودتان نامه را ببرید بیرجند که گفتیم نه بابا جسارت نمیکنیم خودتان بفرستید.
سرکاری دیگر هفته هم به همان دادگستری مربوط میشد. مستندات یک پرونده قدیمی را چندین هفتهٔ پیش درخواست کرده بودم. گفتند ۲ هفته بعد میآید. وقتی سه هفته بعد رفتم گفتند همکارمان فراموش کرده و تقاضای شما همینجا است و میفرستیم و دو هفته طول میکشد. چهار هفتهٔ بعد که رفتم، همکار مربوطه نبود، نامه نبود و ارجاعی هم در سیستم نفرستاده بود. آخرش گفتند خب یک درخواست دیگر بزنید. خدا هدایتشان کند مریضند انگار. بار آخر مدارک نبرده بودم و گفتم فردا که پنجشنبه باشد میبرم و از قضای روزگار آن هم به علت کمبود برق تعطیل شد. قشنگ مملکتی گل و بلبل یا به قول «یاس» گل و قلقل.
آگهی فروش شاهین را زدم و قید کردم که مایل به معاوضه با دوکابین هستم. تا حالا یک تویوتا دوکابین و یک کارا دوکابین اعلام آمادگی کردند. به نظر میرسد تویوتا منتفی باشد چون ماشین در هرمزگان است و کی برود این همه راه را؟ ولی کارا دوکابین بدک دیده نمیشد تا قسمت چه باشد. همسرجان که چندان موافق نبود و آن را بیشتر یک ماشین کار میدانست تا ماشینی آبرومند برای رفتوآمد در شهر.
دخترجان هم در مسابقات ووشوی فِنزیچوان دو مدال طلا گرفت. سطح مسابقات کشوری بود و مدال ارزشمندی به حساب میآید. خوشم آمد که خونسرد و طبیعی آمد و نه خودش را گرفت و نه توقع جایزه داشت و خلاصه همهچیز آرام و بیدردسر. امیدوارم با همین الگو بتوانم بزرگشان کنم تا به موفقیتهایی که بدست میآورند مغرور نشوند. جمعه هم مسابقهٔ پسرجان است که باید منتظر بمانیم ببینیم چه میکند.
نکاتی که از بررسی آگهیهای شغلی خارجی متوجه شدم. رزومهٔ لینکدین من خیلی ناقص است و به درستی مهارتهای من را نمایش نمیدهد. پیامک جالب جابینجا که به طور متوسط ۵۸ رزومه باید ارسال کرد هم برایم جالب بود. عملا تا به حال فهمیدهام که نگارش رزومه برای خودش دنگوفنگ زیادی دارد و باید دقت کرد. قبلا چند روزمهٔ مجزا تهیه کرده بودم، یکی برای تولید محتوا، یکی برای نرمافزار و غیره. ولی به این نتیجه رسیدم که این مدل اشتباه است. همه را یکی کردم و کمی مدل طراحی را اصلاح کردم. تاریخ تولد را هم حذف کردم که برای خیلی موارد این دههٔ شصتی بودم دارد دردسر درست میکند. بگذار لااقل در مرحلهٔ آخر بگویند دهه شصتی نمیخواهیم.
ادامه دورهٔ CS50 هم دارد جذاب میشود. انگار دارم درسهای دوران کارشناسی نرمافزار را مرور میکنم. ولی در سطحی بسیار حرفهایتر و جذابتر. دلم میسوزد که چرا اساتید ما هیچ گاه با این تکنیکهای موثر تدریس نمیکردند. وقتی میبینم که دانشگاه MIT برای مثال یک سری توابع جدید کارراهانداز نوشته که در ابتدای آموزش برنامهنویسی با زبان قدیمی C به شما اجازه میدهد از بسیاری از خطاهای اعصابخردکن ابتدایی رها شوید، حس غریبی میگیرم. ما چقدر باید با خطای فایل و ایراد ورودی و عدم تبدیل فلان متغیر درگیر میشدیم. خطاهایی که عملا یاد گرفتن را کند میکرد و ما را درگیر حاشیههای زائد. این مجموعه حتی یک بستر برنامهنویسی آنلاین فراهم کرده که به جای نصب کردن زبان برنامهنویسی و درگیر شدن با خطاهای سیستمی الکی، خیلی راحت روی سرور دانشگاه مجازی همهچیز در دسترس دانشجو باشد.
مکافات سرعت مزخرف اینترنت. برای فرستادن یک پست دو ساعت و خردهای علاف شدم. مثل آدم از ۸ و خردهای آمدم دفتر و تا ۱۰:۳۰ نتوانستم یک مطلب آماده را در سایت بارگذاری کنم. مرتبا قطع و وصل و اختلال در اتصال به سایت که واقعا کفرم را درآورد. در نهایت مودم شاتل را آوردم و با دردسر زیاد شارژ کردم. نابغهها فقط با اپلیکیشن امکان شارژ گذاشتهاند. وقتی شارژ میکنی میرود به صفحهٔ پرداخت که با مرورگر گوشی باز میشود و وقتی میروی پیامک را چک کنی که کد پرداخت را وارد کنی، صفحه میپرد. آخرش یک نسخه اپلیکیشن شاتل را در شبیهساز اندروید سیستم نصب کردن تا بتوانم پیامک را مثل آدم بخوانم. نفهمیدم چرا نوتیفیکیشن پیامک هم برایم نمیآمد. واقعا روز بدی شد که از صبح تا ظهر فقط رسیدم یک مقاله آموزشی به سایت دانشجویانه ارسال کنم و لاغیر.
بالاخره تلاش واقعی برای سیستمسازی در ویلا را شروع کردم. اولین کاری که انتخاب کردم، سیستمسازی سیستم آبخوری حیوانات بود. قدم اول هم کندن یک مسیر از شاهلوله اصلی به سمت انتهای ویلا یعنی حدود ۳۰ متر مسیر بود تا آب تحت فشار به آنجا برسد. قدم بعدی هم لولهکشی و نصب شناور و این چنین کارها است که قبلا برای مرغ و خروس انجام داده بودم. حالا باید همین کار را برای کبوترها و جوجههای کوچک هم تکرار کنم. سگ هم البته هست که خیلی خیلی هم آب میخورد. به ویژه در این تابستان گرم و طاقتفرسای ۴۰ درجهای امسال.
تمام کردن کتاب «عقاید یک دلقک» هم لذت داشت. از طرفی اینقدر طول کشید که برای خودم هم تعجبآور بود. چند ماه برای یک کتاب. شاید به خاطر این که در اپلیکیشن فیدیبو میخواندم و کمکم از اولویت مطالعه خارج شد. نظرم را «اینجا» در goodreads.com نوشتم. گر چه دیگر برایم مهم نیست که چند کتاب بخوانم. چون به این نتیجه رسیدهام که باید یک کتاب را بفهمم نه این که تنها بخوانمش. ولی در چالش مطالعه کتاب ۲۰۲۴ با این کتاب، کتاب نهم تمام شد. تنظیم کرده بودم ۵۲ کتاب که بشود هفتهای یکی ولی امیدی نیست ظاهرا. در خانه هم دوباره شروع کردم به شبها کتاب خواندن. مدتی کنار گذاشتم و بچهها هم کمکم دست از کتابخواندن کشیدند. جالب است که توصیه تأثیری ندارد و باید مسیر درست را زندگی کرد.
آموزش در سایت «مکتبخونه» را هم شروع کردم. بعضی دورههای پرطرفدار بر خلاف تصور من مال ۱۲ سال پیش بودند. خب پدرآمرزیدهها، دوره طراحی وب مال ۱۲ سال پیش نباید بهروزرسانی شود؟ آزمونهای آخر هر مبحث هم فقط یکبار قابلیت ارسال جواب داشتند. در سایتهای خارجی فقط بعضی از آزمونها این طوری هستند و اکثر آزمونها با هدف یادگیری مخاطب، نه تنها امتیاز ندارند، بلکه چند بار قابل شرکتکردن هستند و جوابهای صحیح را هم به شرکتکننده نمایش میدهند.
دخترجان هم آمد که همکار من شود. فعلا سخت نگرفتم تا از شرایط لذت ببرد. اینترنت رایگان استفاده میکند و برای خودش موسیقی گوش میکند و بازی میکند. کمکم کمربندهایش را سفت میکنم تا به یک نیروی کاری حرفهای تبدیل شود. بسیار جذاب بود که علاقمند شده با Scratch برنامهنویسی کند. با اشتیاق بلوکهای کد را کنار هم میچیند و نتیجه را ارزیابی میکند.
در هفتهٔ جاری دو تماس برای کارآموزی داشتم. هر دو هم فیک و تصنعی. هر دو میگفتند بیایید پول بدهید، کارآموزی کنید تا بعد برای شما کار بفرستیم. یکی میگفت هزینه خرید سرور بدهید. دیگری میگفت هزینه دوره آموزشی بدهید. اولی میگفت تا سرور نخرید مطالب به شما داده نمیشه. دومی میگفت نمیتوانم توضیحات دوره را در تلگرام برای شما بفرستم. قشنگ هر دو کلاهبردار بودند. کلاهبرداران کارآموزی. خوب موضوعی شد. یک مقاله در همین مورد مینویسم.
متوجه شدم در لینکدین مجموعه مهارتهایم را بسیار بد تنظیم کردهام. همچنین در حسابهای کاربری که در جابینجا و جابویژن دارم همین مشکل برقرار است. کمی به آنها رسیدم. برای یک کار کارآموزی در استرالیا هم اقدام کردم که بعد از تنظیم مهارتها در لینکدین و ارسال درخواست با قفل شدن درخواست مواجه شدم. بیا درستش کن حالا.
مشکل بعدی که برخورد کردم هم نداشتن رزومه انگلیسی بود. تا حالا به فکرش نیفتاده بودم که رزومه انگلیسیام را هم حاضر کنم. خسته نباشم با این همه دقت. پس چطوری میخواستم شغل فریلنسری با درآمد دلاری را به چنگ بیاورم؟
رفتم دادگستری نتیجه درخواست مطالعه یک پرونده قدیمی از بایگانی راکد را ببینم. ابتدا گفته بودند ۲ هفته دیگر از بایگانی میرسد. ولی نرسید و بار چندم بود که میرفتم چون درخواستم را فراموش کرده بودند و در کشو گذاشته بودند برود پی کارش. حالا بعد از چند هفتهٔ دیگر طرف نبود. درخواست هم نبود. نامه سیستمی هم نزده بود. همکارانش گفتند یک درخواست دیگر بنویسید. خسته نباشید کارکنان دولت. مثلا طرف عنوان مدیر هم داشت که امیدوارم خیر ببیند با این مدل کار کردنش.
یک شاگرد جدید در دورهٔ «توانمندسازی مقدماتی» ثبتنام کرده که از پیگیریاش خوشم میآید. اینقدر رفته و آمده که در گوگل آنالیتیک هم وارد صفحات پربازدید شده است.
بهطور تصادفی متوجه شدم عادل طالبی و دیگران یک سلسله وبینار ۵ قسمتی در مورد دیجیتال مارکتینگ برگزار میکنند. قسمت اول چهارشنبهشب بود. از آنجا که رایگان هم بود، فورا ثبتنام کردم. وبینار ۲ ساعته جذابی بود. برای من که نیاز دارم دوباره مطالبی که قبلا یاد گرفتهام را مرور کنم، فرصت خوبی بود. با چند ابزار مثل MindMap و Google Looker Studio هم آشنا شدم که چیزی از آنها نمیدانستم. فهمیدم که Big Query هم در دیجیتال مارکتینگ کارآیی دارد و چند نکتهٔ دیگر. در مجموع قسمت اول که برای یک مبتدی مثل من خوب بود. حالا چند سرفصل جدید به چیزهایی که باید یاد بگیرم اضافه شد. نکتهٔ جالب وبینار این بود که کارشناسان پیشنهاد میکردند دنبال تجربه باشید و تنها کارآموزی کردن حداقل در فضای دیجیتالمارکتینگ به استخدام موفق منجر نمیشود.
در شبکه ایکس میچرخیدم که یک تبلیغ جالب آموزش رایگان «برنامهنویسی هوش مصنوعی با پایتون برای مبتدیها» را دیدم. مدرس هم آدم حسابی است. اندرو یانگ همبنیانگذار Coursera است و شخصیت مشهوری در دنیای آموزش است. حالا این که چنین وزنهای تصمیم گرفته یک دوره رایگان در موضوعی که دقیقا دنبالش بودم بگذارد را به حساب شانس نمیگذارم. چون مثل یک خوره چند ماه است که دنبال چنین موضوعی هستم و دیگر نمیتوانم بگویم شانس آوردم این دوره را پیدا کردم. راستش داشتم از شبکه ایکس برای پیدا کردن چنین مطلبی ناامید میشدم که امیدواری دوباره زنده شد.
وقتی بیشتر خوشحال شدم که به سایت مراجعه کردم و دیدم کلی دوره رایگان دیگر هم هست. حالا با همین پایتون شروع کردم ببینم چه خواهد شد. دورهٔ جالبی بود. برای کسی که واقعا هیچ چیزی از برنامهنویسی نمیداند هم قابل استفاده بود. مزیت این نوع دورهها امکانات برنامهنویسی آنلاین آنها است. یعنی لازم نیست زبان برنامهنویسی را روی سیستم خود نصب کنید. همهچیز در خود سیستم آموزشی تعبیه شده و شما فقط باید آنلاین شوید و دستورالعملها را دنبال کنید و با حداکثر سرعت به یادگیری بپردازید.
صبح پنجشنبه خانوادگی رفتیم باغ. ۶ صبح از خانه زدیم بیرون و صبحانه را در ویلا خوردیم. سه ردیف درخت آب دادیم و ادامه خط لوله آب را کندیم. گرگی هم حسابی شلوغ کرد چون دو روز بسته بود و قطعا خیلی حوصلهاش سررفتهبود. این وسط متوجه شدم یک بچه موش در دهانه توالت مرده است. حیوانکی خیلی کوچک بود. احتمالا هم بچهٔ همان موش قبلی است که در تله افتاده بود. بعد هم یک موش بزرگتر در باغ پیدا کردیم که ناچار شدم بکشمش و بدهم گرگی مثل شکلات بخورد. صحنهٔ مسخرهای بود. رفته بود لای میوههای کاج که پای درخت ریخته بودم قایم شده بود و بیرون کشیدنش راحت نبود. با این که آزار حیوانات را دوست ندارم، متاسفانه ناچاریم با حضور موشها مقابله کنیم چون هر چه گیرشان بیاید میجوند و آلوده میکنند. موشها همهچیز را با ادرار خود علامت میزنند تا قلمروی خود را مشخص کنند. آنها علاوه بر این که با جویدن همه چیز دردسر فراوانی ایجاد میکنند، اگر کنترل نشوند خطر بیماریهایی مثل طاعون در اثر حضور آنها بالا میرود. خب باز هم باید خشونت طبیعتگرا به کار میبردم.
در هفتههای اخیر روال کاریام به سمت حرفهایگرایی رفته است. کمتر خبر سیاسی خواندهام، کمتر بازی کردهام، کمتر فیلم دیدهام، کمتر مطالب پراکنده را دنبال کردهام و مثل بچهٔ آدم شدهام یک دانشجوی ترماولی و دارم از صفر همهچیز را مرور میکنم. تنها ایراد این برنامه هم کم شدن ورزش بوده که مشخصا برایم دارد گران تمام میشود. بدنم سفت شده و انگار از یک کوهنوردی سنگین برگشتهام. دوباره شروع میکنم و نمیگذارم اوضاع این طوری بماند. ولی از کاهش فعالیتهای متفرقه مثل ماینینگ ایردراپهای متنوع دست برداشتم و فقط چسبیدم به همان همستر کمبات و خودم را کمتر درگیر کردم تا با تمرکز به یادگیری بپردازم. حس خوبی دارم و امیدوارم از نظر مالی هم هر چه زودتر جواب بگیرم.
شب جمعهای همسرجان ناگهان به شدت احساس بدحالی کرد و رفتیم بیمارستان نزدیک که در کمال تعجب بسته بود. رفتیم بعدی و تا ویزیت شد و آزمایشها را انجام داد و برگشتیم خانه شد ۳ نیمهشب. با این که همهچیز طبق روال پیش میرفت ولی من که عادت به سر شب خوابیدن دارم حسابی گیج و منگ شدم. خوب شد شام نخورده بودم و الا اوضاع بد میشد. عملا تنها منفعت قضیه این بود که نماز صبح را اول وقت خواندم و خوابیدم. جالب که بعد یادم آمد پنجشنبه که از باغ برگشتیم به خیال جمعه رفتهام غسل جمعه کردهام و با آن نماز هم خواندهام. انگار روزها دارد کند میگذرد. نشانهای خوب برای من که در هدر دادن وقت استادم و برای دندهعقبگرفتن از این عادت ناخوشایند باید بیشتر تلاش کنم.
بالاخره مودم شاتلموبایل را راهانداختم و کمی اوضاع اینترنتی بهتر شد. تنها ایراد اساسی این است که اینترنت گرانی دارد و نسبت به بستههای ایرانسل بیشتر جیب آدم را خالی میکند. این هم قطعووصلیهای خودش را دارد ولی خوشبختانه کمتر از مودم ایرانسل مشکل درست میکند.
پستهای دیگر وبلاگ:
چالش کتاب و سیمانکاری غیرحرفهای
در چالش کتابخوانی ۴ کتاب را فراموش کردم و با برنامههای فشرده باید نگران سیمانکاری در ویلا هم باشم
مصاحبه شغلی مسخره
گاهی که در مصاحبههای شغلی شرکت میکنم حس میکنم خیلی بیشتر از مصاحبهکننده به کاری که موضوع مصاحبه است، مسلط هستم
دیجیتال مارکتینگ با دیوار
بدون دیجیتال مارکتینگ واقعا کسبوکار آدم میخوابد و بیدار نمیشود. نمونهاش همین دانشجویانه است که در گل مانده است.
بفرما! مریم مصنوعی
دیگر همین مانده که دختر سفارش بدهیم یک مصنوعیاش را تحویل بگیریم. کارهایی که از هوش مصنوعی مولد برمیآید خیلی متنوع و نگرانکننده است
آب سرد در حمام
سرد شدن ناگهانی آب در حمام چیزی نیست که بتوان با آن کنار آمد. به ویژه اگر همان لحظه پکیج قاطی کرده باشد
بهینهسازی کارهای دفتر با مدیربازی
وقتی حتی نمایشی حس مدیریت و کارمندی را تمرین کنی میتوانی نتایجی بهتر از روزهایی بگیری که بدون طرح و برنامه در دفتر وقت میگذرانی