بهینه‌سازی کارهای دفتر با مدیربازی

چهارشنبه روز کارآمدی بود. صبح خیلی زود ساعت ۴:۳۰ با زنگ موبایل بیدار شدم. طبق برنامهٔ جدید ۳۰ دقیقه دویدم که کمی هم پاهایم گرفته بود. چون برای تقویت ماهیچه‌های دوقلو در چند روز اخیر نرم روی پاشنهٔ پا دویدم و با این که مراقب بودم، به پاهایم فشار آمد. دوش آب گرمی هم گرفتم و بعد از صبحانه به دفتر آمدم. این وسط مقداری هم پادکست گوش دادم چون همیشه حس می‌کنم صرف دویدن به خاطر ورزش تا حدی اتلاف وقت است و باید این وقت را لااقل با پادکست گوش دادن به شکلی مثبت بهره‌برداری کرد. صبحانهٔ چهارشنبه هم زیادی ساده بود. تخم‌مرغ پخته بدون نان و میوه.

صبحانهٔ سادهٔ من
صبحانهٔ سادهٔ من

   عملا قبل از ۸ صبح در دفتر بودم که شروع خوبی برای برنامه‌های جدید بهینه‌سازی به حساب می‌آید. تا ظهر که باید به ویلا سرکشی می‌کردم، عملا مدیربازی را ادامه دادم. همان ایدهٔ نامه نوشتن از زبان مدیر برای خودم و پاسخ دادن از زبان خود کارمند به مدیر. جالب است که با این که یک شبیه‌سازی ساده است، ولی در عمل انگیزهٔ دقیق کار کردن را افزایش می دهد.

   ابتدا یک وبلاگ نوشتم و بعد رفتم به سراغ کارهای دیگر که طبق برنامهٔ اولویت‌بندی مشخص کرده بودم. همه‌چیز داشت درست پیش می‌رفت ولی از آنجا که قرار نیست هر چیزی دقیقا آن طوری که برنامه‌ریزی شده، پیش برود، دردسر شروع شد. این تنها موردی بود که چهارشنبه وقتم را چند ساعت گرفت و به وب‌سایت دانشجویانه مربوط بود. ابتدا مشکل منوی سایت را که اشکال بی‌ربطی در رنگ داشت حل کردم. ولی در همین حین متوجه شدم یک اشکال جدی در سایت وجود دارد. اشکالی که حل کردن آن بیشتر از چیزی که تصور می‌کردم وقت گرفت.

   مشکل این بود که وقتی یک محصول به سبد خرید اضافه شود، دیگر نمی‌توان به سبد خرید یا صفحهٔ پرداخت نهایی رفت. سایت به آدرس‌های بی‌ربطی می‌رفت و پیام نامربوطی نمایش می‌داد. هر چه جستجو کردم کسی این اشکال را گزارش نکرده بود. به سراغ ChatGPT هم رفتم ولی او هم گفت این خطا معمول نیست. پس شک کردم که نکند هک شده باشم. در شبکهٔ ایکس (توییتر) هم پیامی گذاشتم و از متخصصین کمک خواستم. آن‌ها هم بهترین پیشنهاد را پیدا کردن افزونهٔ دردسرساز می‌دانستند که می‌دانستم کاری معطل‌کننده و معمولا وقت‌گیر است. پس در نهایت یک راه‌حل ابتکاری به کار بردم. یک ریدایرکت (انتقال خودکار به آدرس جدید) تنظیم کردم که از آدرس  مشکل‌دار به آدرس درست می‌رفت. حالا هر وقت آدرس اشتباه فعال می‌شد، به طور خودکار به آدرس درست منتقل می‌شد. این راه‌حل خوبی از نظر خودم بود. چون اگر مشکل آدرس اشتباه حل می‌شد، دیگر نیازی نبود دوباره چیزی را تغییر دهم. زیرا آدرس‌های ریدایرکت تا وقتی که فراخوانی نشوند، کاری انجام نمی‌دهند.

   تنها کاری که با تأخیر انجام شد نوشتن مقالهٔ جدید بود. ایده‌اش را هم از پادکست «کارنکن» که در ویلا گوش دادم گرفتم. خب ظهر به ویلا رفتم و طبق برنامه کارهایم را سر وقت تمام کردم. گر چه آخرش یادم آمد یکی دو تا کار کوچک را جا انداخته‌ام و ۱۰ دقیقه‌ای تأخیر داشتم. خیلی کنجکاو بودم بدانم مرغ‌ها با شیبی که در قفس‌شان درست کرده‌ام چه کار کرده‌اند و تخم‌مرغی را از خورده شدن نجات داده‌ام یا نه. مشخص شد که فعلا کاملا شکست خورده‌ام. چون مرغ‌ها رفته بودند آخر قفس از یک گوشه از توری رد شده بودند و آن پشت یک گوشهٔ دنج برای خودشان درست کرده و همان‌جا تخم گذاشته بودند. این که ۵ تخم‌مرغ گیرم آمد خوب بود ولی اثر تخم‌مرغ‌های شکسته را دیدم و هنوز امیدوارم که شرایط را بهتر کنم. به برادرخانم هم پیام دادم که بیاید کبوترهایش را ببرد. قصد دارم آن قفس را با شیب مناسب تنظیم کنم و بعد این مرغ‌ها را به آنجا منتقل کنم تا دیگر هیچ تخم‌مرغی خورده نشود. یک حساب ساده می‌گوید یک مرغ محلی اگر روز در میان تخم بگذارد در زمانی حدود ۴ تا ۶ ماه قیمت خرید یک مرغ محلی را تولید کرده است. فرصتی که مدت زیادی است جدی نگرفته‌ام و همین طوری از دست رفته است. فقط بلدرچین‌ها بی‌دردسرند و راحت تخم‌ می‌گذارند و مزاحمتی ندارند. نیازی نیست آن‌ها را مرتبا ببرم باد بخورند و از این صحبت‌ها.

   کار مهم دیگرم در ویلا هم کندن مسیر لوله آب بود که سفت شده بود. یکی از تأسیسات‌کارهای مجتمع به من گفت زمین را آب بده تا راحت بکنی و نیاز نیست هیلتی بیاوری. پس همین کار را کردم با این تفاوت که روی مسیر را پوشاندم تا پس‌فردا که برمی‌گردم آفتاب خشکش نکرده باشد.

مسیر کندن خط لوله
مسیر کندن خط لوله

   برای کاهش هزینه‌های تغذیهٔ پرندگان هم به این فکر رسیدم که مثل سابق سیب‌زمینی پخته به غذای آن‌ها اضافه کنم. حاصل هم شد ترکیبی از سیب‌زمینی، پیاز، تخم‌مرغ پخته و دان که حجم مناسبی شد. از این ترکیب کمی برای کبوترها گذاشتم چون مطمئن نبودم برای آن‌ها خوب باشد. ولی مرغ‌ها که این ترکیب را خیلی خوب می‌خورند.

غذای ترکیبی من برای پرندگان
غذای ترکیبی من برای پرندگان

   بامزه شیطنت گرگی بود که وقتی رفتم زباله‌ها را بیرون بریزم، رفت بیرون و برنمی‌گشت. چند بار صدایش زدم و وقتی برنگشت، در را بستم و آمدم به کارهایم رسیدم. چند دقیقه نگذشت که دیدم صدا می‌زند و به در پنجه می‌کشد. باز هم عمدا کمی کشش دادم و وقتی رفتم در را باز کردم سریع آمد تو. تا یاد بگیرد به محض صدا زدن برگردد، هنوز باید آموزش ببیند.

   گفتم موضوع مقالهٔ جدید را از پادکست گرفتم. این پادکست حاصل صحبت ناصر غانم‌زاده در «کارنکن» بود. نکتهٔ جالبی در مورد کتاب‌های پرفروش دنیا گفت و این که چرا بر این اساس نمی‌رود کتاب بخرد. این ایده را چسبیدم و در مسیر برگشت روی آن کار کردم و تا شب نوشتم. ویراستاری نهایی ماند برای فردا صبح.

   بالاخره بعد از مدتی یک پروژهٔ مقاله هم گرفتم تا برای جمعه آماده کنم. موضوع پیچیدهٔ مالی دارد و فکر کنم وقت زیادی بگیرد چون به این موضوعات کاملا مسلط نیستم و باید جستجو کنم و یاد بگیرم.

   پنج‌شنبه صبح هم برنامهٔ جالبی شد. حدود ۴:۱۵ بیدار شدم و تا خودم را از رختخواب بکنم شد ۴:۳۰. بعد از نماز ورزش کردم و آب گذاشتم جوش بیاید. امروز دیگر چای ندارم. دیروز قصد داشتم چای دم نکنم ولی متوجه شدم ته فلاسکی که پریروز چای کرده‌ام، هنوز چای هست. تمام کردن آن هم تا شب طول کشید. حالا روز جدید را قرار است بدون کافئین بگذرانم. تا ببینم چه می‌شود.

پست‌های دیگر وبلاگ:

پوست‌اندازی خرچنگ

بنایی و برنامه‌نویسی

در روزهایی که درگیر ساخت‌وساز شده‌ام، کار با هوش مصنوعی دارد دوباره من را به سمت برنامه‌نویسی می‌برد. چون بعضی کارها را نمی‌توان به مدل‌های زبانی سپرد

ادامه مطلب »
بیل را هم رنگ اپوکسی زدم

رنگ اپوکسی و پرورش کرم

در گیرودار سروکله زدن با هوش مصنوعی، یک تجربهٔ موفق با رنگ اپوکسی حالم را بهتر کرد. آشنا شدن با پروژهٔ پرورش کرم هم جالب و متفاوت بود. شاید رفتم سراغ پرورش کرم…

ادامه مطلب »
بچه‌ماهی کپور در آکواریوم

سروکله زدن با ChatGPT

فکر نمی‌کردم توجیه کردن هوش مصنوعی مولد برای ویراستاری متن دوزبانه فارسی-انگلیسی اینقدر دنگ و فنگ داشته باشد

ادامه مطلب »
اشتراک در
اطلاع از
guest

0 نظرات
تازه‌ترین
قدیمی‌ترین بیشترین رأی
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
Skip to content